هر کس به اصفهان رفته و ميدان نقش جهان را ديده باشد، اگر مسحور فضاسازي و تناسبات معماري و تزیينات اين محوطه تاريخي مانند کاشيهاي معرق و ... نشده باشد، دستکم تاييد ميکند که اين فضا کيفيتي روحافزا دارد. ممکن است گردشگر غيرمتخصص و غيرحرفهاي براي توصيف اين کيفيت روحافزا به گفتن «چه جاي خوبي!» قناعت کند، اما وقتي لايههاي زيرين اين «حال خوب» را در مهمان شهر اصفهان بجوييم، سرنخهايي از يک تجربه کيفي و نحوهاي از ادراک فضايي مييابيم که از يک «حال خوب» دروني به بيان ميرسد و ميشود: «چه جاي خوبي.»
اين جاي خوب، اگر صرفا در حد يک کالبد باقي بماند، گردشگر چندبار ميتواند بيايد، آن را ببيند و به عبارت ديگر از چه روزي به بعد اين اثر براي ديدن گردشگر عام «تکراري» ميشود؟ فرض کنيم که يک خبر تاريخي - درست يا غلط- در دست داشته باشيم و به گردشگر بگوييم، در وسط همين ميدان، در برابر همين عاليقاپوي هزار نقش هزار رنگ، در فلانجاي تاريخ هزار نفر بيگناه را گردن زدهاند و ماجراي غمانگيز آن را چنان شرح دهيم که شنونده گويي صداي شيون زنان و فرزندان افراد کشتهشده را از دورتادور همين ميدان ميشنود و جوي خون آنها را در زير پاي خود جاري ميبيند. اکنون «حال» گردشگر ما هنوز «خوب» است؟
در ادراکي که گردشگر از فضاي حضور خود به دست ميآورد، همواره يک سير منطقي «تصور» به «تصديق» در جريان است. تصور در منطق، نوعي دانستن و به معني صورت چيزي را دريافتن و معناي آن را در خاطر آوردن است، بي آنکه به حکمي منجر شود. ابنسينا در دانشنامه علايي نخستين بار تصور را با کلمه «اندررسيدن» به فارسي برگردانده است. تصديق اما نوعي دانستن است که بنا به تعريف خواجه نصيرالدين طوسي عبارت از تصوري است که همراه آن حکمي وجود داشته باشد، يا مقارن حکم باشد، حال حکمي در جهت اثبات يا حکمي در جهت نفي.
پس روشن شد که گردشگر با حضور در محضر يک اثر تاريخي، شروع به ادراک با حواس پنجگانه و در ادامه خلق تصور در ذهن خود ميکند و اين تصورها را در نسبت با يکديگر به تصديق ميرساند. اين عمليات چه آگاهانه باشد چه ناآگاهانه، روندي است که «نظر» گردشگر را درباره اثر مورد رصد، ميسازد و چنان که حکيم ايراني شيخالرییس ابوعلي سينا کلمه «گرويدن» را در فارسي در برابر تصديق وضع کرده، در گردشگر نسبت به اثر، ايجاد «گرايش» ميکند.
اطلاعاتي که گردشگر از طريق حواس پنجگانه ادراک ميکند، شامل ديدنيها و شنيدنيها و بوييدنيها و مانند آن است که ميتواند شامل اطلاعات و اخباري هم که در اختيار گردشگر قرار ميگيرد بشود، مانند مثالي که درباره ميدان نقش جهان اصفهان زده شد. به اين ترتيب، اطلاعات و اخبار گردشگري نقش بسيار موثري در ساخته شدن تصور و توليد شدن تصديق يا همان گرايش در اندروني ذهن گردشگر دارد.
اين گرايش کيميايي است که ميتواند جاني تازه در گردشگري ايراني بدمد و اين تصورسازيها و تصديقگيريها ميتواند جريان تازهاي در گردشگري، دستکم با توجه به ظرفيتهاي ايراني اين پديده، پديد آورد. فرض کنيد يک روز در همين روزنامهاي که ميخوانيد، از شما دعوت شود تا به بندرساوه سفر کنيد! يا مثلا مسير دريايي ساوه تا ورامين را با ما همسفر باشيد.
احتمالا شما فکر خواهيد کرد که اشتباهي در چاپ اين عبارتها اتفاق افتاده؛ چون تا جايي که خبر داريد، ساوه بر کرانه هيچ دريايي واقع نشده تا بتواند بندرگاه هم داشته باشد و همينطور بين ساوه و ورامين مسير آبي وجود ندارد. اگر خيلي هم به مطالب روزنامه اعتماد داشته باشيد در دانستههاي پيشين خود ترديد ميکنيد و از طريق نخستين ابزاري که شما را به اينترنت وصل کند جستوجو خواهيد کرد که اينچه دعوتي است و کجاي نقشه ميتوان چنان بندر و چنين مسير آبي را يافت.
همين حالا با خواندن عبارتهاي «بندرساوه» و «راه دريايي ساوه به ورامين» در ما تصوراتي ايجاد شد که نخست در مرحله تصديق، در مقايسه با دانستههاي پيشين، حکم به بطلان آن داديم و بعد براي اطمينان در پي جستوجوي پاسخ قطعي رفتيم. هم آن بطلان و هم اين جستوجو هر دو همان گرايشي است که در ما به عنوان مخاطب گردشگري ايجاد شده است.
درياي ساوه يا درياچه ساوه، يکي از بزرگترين درياچههاي ايران پيش از تاريخ است که حدود آن از يکسو تا ساوه و همدان و از سوي ديگر تا ميبد در راستاي شمالغربي-جنوبشرقي امتداد داشته و بر کرانه آن بيشههايي سرسبز وآباد برقرار بوده است؛ تصور کنيم بيشهزارهايي در حوالي يزد! شواهد تاريخي نشان ميدهد که کثرت استفاده از منابع چوب اين بيشهزارها براي ساخت خشت و کاشي و تامين گرما در اصفهان و يزد و کاشان، اين محدوده را به بيابان تبديل کرده است.
بر اساس متون تاريخي، از درياي ساوه در اواخر دوران ساسانيان فقط محدودهاي بين ساوه و ورامين و قم باقيمانده بود. از محدوده نخست درياي ساوه اکنون در عميقترين منطقه آن «درياچه نمک» (آران و بيدگل) باقي است. همچنين از محدوده درياچه ساوه دوره ساساني، درياچه [نمک] حوض سلطان باقي است که در بزرگراه تهران-قم در سمت شرق ديده ميشود.
حالا با اين تصورهاي تازه، گرايشي در ما ايجاد شده که وقتي يک بار ديگر از کنار درياچه حوض سلطان بگذريم، آن را طوري ديگر تماشا خواهيم کرد. به اين ترتيب با توليد خوراکهاي ذهني زايا و تازه براي گردشگر به او براي ساخت تصورهاي تازه کمک ميکنيم و او پس از يافتن تصورهاي تازه، گرايشهايي تازه مييابد و گردشگري براي او هرگز کهنه يا تکراري نميشود و معنايي تازه مييابد، چنان که به بيابان مينگرد و همزمان ميداند که بستري از دريايي باستاني و پهناور در برابر ديدگان اوست.
* کارشناس ارشد حفاظت از آثار تاریخی و فرهنگی