تازهواردهای بازار سرمایه، هنگامی که میخواهند راه آموزش را در پیش گیرند و تحلیل تکنیکال را مبنای خود قرار دهند، نخستین کتابی که به آنها معرفی میشود، تحلیل تکنیکال جان مورفی است؛ اثری کلاسیک در عرصه تحلیل تکنیکال که مبنای مهم آموزههای تکنیکال است. بر پای این کتاب در کنار نام جان مورفی، نام کامیار فراهانی فرد هم میدرخشد؛ مترجمی که با ترجمه خوبش توانست دریچه دانش تحلیل تکنیکال را به روی سرمایهگذاران بازار سرمایه کشورمان بگشاید و این اثر مهم را به تکنیکالیستهای ایران معرفی کند.
با کامیار فراهانیفرد به گپ و گفتی خودمانی نشستیم و به بررسی وضعیت دانش تحلیل تکنیکال و بازار سرمایه در ایران پرداختیم، علاوه بر اینکه گوشههایی از تجربیات فراهانی در بازار سرمایه را هم کاوش کردیم.
فعالیت در بورس را از چه زمانی شروع کردید؟
اگر منظورتان این است که نخستین بار چه زمانی سهام خریدم، سال 75 در پذیرهنویسی توسعه صنعتی (وتوصا) و معادن روی (کروی) بود. من دبیرستانی بودم. البته پس از این خرید دیگر کاری به بازار نداشتم ولی این سهام را یک نوع دارایی میدانستم و پیگیر آن بودم. اگر اشتباه نکنم توسعه صنعتی تا 10 سال همچنان 100 تومان معامله میشد. آن زمان اجازه نمیدادند قیمت سهام به کمتر از 100 تومان نزول پیدا کند در غیراین صورت احتمالا قیمت حتی به حدود 30 یا 40 تومان هم میرسید.
نخستین بار تبلیغات پذیرهنویسی این سهم را در تلویزیون دیدم.من به علوم مالی علاقه داشتم. به یاد دارم که آن زمان در دوران دبیرستان کتاب پدر پولدار، پدر بیپول اثر رابرت کیوساکی را میخواندم. برای خودم هم جالب بود که چطور با دیدن یک تبلیغ جذب شدم. از دیدن تبلیغ ذوق زیادی داشتم.
چه زمانی با تابلو معاملات و نحوه خریدوفروش آشنا شدید؟
از آنجایی که من سهم توسعه صنعتی را خریده بودم قیمت آن را در روزنامهها چک میکردم و علاوه بر آن شرکتهای دیگری نیز وجود دارند که با پیشوند توسعه صنعتی و توسعه صنایع آغاز میشوند. بهعنوان مثال بهشهر، بنابراین قیمتهای متفاوتی را در روزنامه میدیدم و تشخیص نمیدادم که سهم من کدام یک از آنهاست. آشنایی من از سال 81 شروع شد.
من هر روز فدراسیون شطرنج میرفتم و به همراه دو نفر از دوستانم شطرنج بازی میکردیم. آنها در مورد سهام صحبت میکردند و اینکه چه سهمی خوب است و چه سهمی خوب نیست. به من هم پیشنهاد دادند که سهام بخرم اما من قبول نمیکردم. البته یکی از دلایل اصلی نخریدن این بود که پول نداشتم. اما بالاخره کد گرفتم.
نخستین بارکه وارد تالار معاملات شدید وافراد حاضر در تالار را دیدید چه احساسی داشتید و فکر میکردید آنها چه اشخاصی هستند؟
احساس غربت میکردم. احساس میکردم آنها افرادی هستند که میدانند چه اتفاقی در حال وقوع است و من نمیدانستم چه اتفاقی میافتد. مانند این بود که یک فیلم به زبان چینی درمورد فرهنگ چین تماشا میکردم و فکر میکردم پیرمردی که پای تابلو نشسته مثلاً استاد بورس است و چیزهایی میداند که من نمیدانم.
به یک نوآموز که میخواهد وارد بورس شود کدام را پیشنهاد میکنید: تحلیل تکنیکال یا فاندامنتال؟
مشکل اینجاست که در زمینه فاندامنتال کتاب جامعی سراغ ندارم که به آن نوآموز پیشنهاد بدهم. ولی میگویم اول فاندامنتال را یاد بگیرد زیرا باعث میشود دید بهتری نسبت به بازار داشته باشد و اصول مقدماتی بنیادی را صرفنظر از مدل تحلیلیاش هر کسی که میخواهد وارد بورس شود باید بداند.
بورس چه ویژگی خاصی دارد که درصد بسیار بالایی از افراد نمیتوانند در آن موفق شوند؟
ممکن است تعداد بازندهها در بورس بیشتر باشد، اما به لحاظ حجم پول قطعاً سنگینی وزنه به نفع برندههاست. بهعنوان مثال در سال 92 که بازار مثبت بود مسلما 95 درصد از کل پول بازار در سود قرار داشت. اما مشکلی که در مورد بازندهها وجود دارد این است که بهعنوان مثال چرا کسی که هنوز معنی eps و dps و p/e را نمیداند وارد بازار میشود و سهم میخرد؟
منظورتان این است که بهتر است افراد معمولی خریدوفروش سهام نکنند؟
نه، اتفاقا اینکه افراد معمولی وارد بازار سرمایه شوند و خریدوفروش سهام کنند خیلی هم خوب است و ما هم باید به آنها کمک کنیم. ولی چرا ما به این افراد که برای بار اول وارد بورس میشوند به جای مشاوره خوب میگوییم یک سهم مبهم را بخرند؟ چیزی را پیشنهاد بدهیم که برایشان استرس کمتر و سود معقولتری بههمراه داشته باشد تا تشویق شوند که این کار را ادامه دهند. اگر به کدهای تازه واردان نگاهی بیندازیم مشاهده میکنیم که همه آنها در ابتدا جذب سهمهای مبهم و پرریسک شدهاند.
یعنی علت اینکه بسیاری از افراد در بورس، بر خلاف عرصههای دیگر، ضرر میکنند به ماهیت این شغل ارتباطی ندارد و بیشتر به دلیل کمبود دانش آنهاست؟
به ماهیت شغل هم ارتباط دارد که ریسک آن را افزایش میدهد.
چرا در بازار ما یک مرجع فاندامنتال خوب نیست. بهعنوان مثال اگر بخواهیم یک کتاب خوب فاندامنتال بخریم باید چه بگوییم؟
فکر میکنم چون اساتید زیادی در این زمینه وجود دارد و هر شخص نظر خاص خود را دارد تاکنون این اتفاق نیفتاده که کسی کتابی بنویسد که تمام اساتید در مورد آن اتفاق نظر داشته باشند.
نگران نبودید شاید از کتاب استقبال نشود؟
من همیشه همینطورم. دوستانم میگویند: «تو همیشه خودت را دست کم میگیری». ناخودآگاه مطلبی را مینویسم و دو ساعت به آن نگاه میاندازم و از دیگران هم نظرسنجی میکنم. در مورد کتاب هم به همین شکل بود. با خود میگفتم چه کسی این کتاب را میخرد. فکر میکردم این کتاب مانند فرهنگ دهخدا کتابی باشد که شاید همه آن را نخوانند اما کتابی است که ماندگار خواهد بود.
پیش از نوشتن کتابتان چطور با تحلیل تکنیکال آشنا شدید؟
این سوال مانند این است که بپرسند نام بارسلونا را نخستین بار کجا شنیدید؟! این چیزی است که بوده و هست. تحلیل تکنیکال به صورت نظاممند وجود نداشت. نخستین چیزی که از تکنیکال دیدم اندیکاتور مووینگ اوریج بود که در نرمافزار نوین وجود داشت. آن زمان این نرمافزار تحت سیستم عامل داس بود و این اندیکاتور دقیقا میانگین 20 روز را حساب میکرد و از نوع میانگین ساده SMA هم بود. از جایی که من به ریاضیات علاقه زیادی دارم به دنبال این بودم که آیا میتوان به این نرمافزار با دید ریاضی نگاه کرد؟
این باعث شد توجهم جلب شود و پس از آن بسیاری از فاکتورها که آن زمان وجود نداشت و نمیدیدم با دقت میدیدم. مثلاً برای یک فایل در سایت پارسپرتفولیو گفته بودند ایمیلتان را بدهید تا فایل را برایتان ارسال کنیم و برای من RSI را فرستادند. در این نرمافزار هر روز قیمتها را وارد میکردم و نرمافزار RSI را حساب میکرد. یعنی کاملاً به صورت دستی بود و این دومین ابزاری بود که از تکنیکال شناختم.
علاوه بر این من در سایت پارس پرتفولیو تحلیل میکردم و آقای مساح هم که چندین کتاب به چاپ رساندند در این سایت بودند و بسیاری از مواقع در مورد تکنیکال صحبت میکردند و این توجه من را جلب کرد. گویی هر فرد یک بخش از پازل را بر عهده داشت تا اینکه بچههای فارکسکار کتاب جان مورفی را به من دادند. آن زمان آقای مساح هنوز کتابی ننوشته بود و بعد کتاب «الفتا ی» را نوشت.
شما تکنیکال را با فارکس آغاز کردید یا بورس؟
من بیشتر بورسی بودم. ولی در میان فارکسکارها بیشتر شناخته شدم زیرا یک سال در فارکس حضور فعال داشتم و فعالیت اجتماعی که در این یک سال با فارکس داشتم شاید معادل 14 سال بورس بود. برای همین است که فارکسیها من را کاملاً میشناسند.
رشته تحصیلی شما برق بود. چه ارتباطی بین بورس و مهندسی برق وجود دارد؟
اتفاقا به نظر من رابطه بورس با برق خیلی بیشتر از رابطه بورس و مدیریت مالی است! ولی بسیاری از مالیها معتقد هستند که غیرمالیها صرفاً چارتیست هستند! و میگویند این چارتیستها هستند که بورس را خراب کردهاند و معتقدند صرفاً افرادی که مالی خواندهاند ارزش واقعی سهم را میفهمند! اما به نظر من آنها اشتباه میکنند.
آیا ممکن است روزی تکنیکال از بازار حذف شود و همه براساس فاندامنتال خرید کنند؟
نه، اینطور نیست زیرا اگر امکانپذیر بود این کار انجام میشد. ما یک مشکل داریم. اول اینکه ما تکنیکالیستهای نجیبی داریم و هیچ نیازی نمیبینیم که جواب منتقدان را بدهیم. دوم اینکه منتقدان ما تکنیکال را خوب نمیشناسند بنابراین نقدشان مؤثر واقع نمیشود.
اگر یکی از دوستانتان در محفلی از شما بپرسد آیا تحلیل تکنیکال در ایران جواب میدهد یا نه چه پاسخی میدهید؟
می گویم صفر و یک نیست. یعنی به چند عامل بستگی دارد. ما معتقدیم همه چیز در قیمت لحاظ شده پس هر مقدار حجم معاملات بیشتر باشد کارایی تکنیکال بیشتر خواهد شد و این باعث میشود چند تفکیک به وجود آید. امکان دارد تحلیل تکنیکال در یک نماد پر حجم مانند بانک ملت بسیار بیشتر از یک نماد کم گردش و کم معامله با متوسط معاملات ماهانه 500 سهم در روز (مانند یک سهم دارویی) جواب بدهد.
همچنین در مواقع مختلف امکان دارد تأثیر آن متفاوت باشد بهعنوان مثال زمانهایی که حجم معاملات کل بازار پایین باشد کارایی تکنیکال نیز پایین میآید و بالعکس. مضاف بر این بعضی چیزها که به اسم تکنیکال ارائه میشود اصلاً تکنیکال نیست و بیشتر شبیه به یک نقاشی است! یعنی از هر 100 تحلیل شاید فقط 10 تحلیل باشند که اصول و قواعد تکنیکال را رعایت کرده باشند.
روند گسترش تحلیل تکنیکال در بین علاقهمندان را چگونه ارزیابی میکنید؟
در ایران اتفاقی که افتاده این است که هر کسی تحلیل تکنیکال انجام میدهد زیرا مباحث مقدماتی آن ساده است و بیشتر افراد را جذب میکند. البته اینکه افراد به هر حال یک استراتژی داشته باشند خوب است ولی از این نظر که ممکن است موضوعی ساده و حتی غلط آموزش داده شود خوب نیست. در هر صورت عدهای از افراد تحلیل تکنیکال را دوست دارند و به نظر من به جای اینکه سازمان بورس با آن مبارزه کند باید به تکمیل منابع تخصصی آن بپردازد.
متأسفانه سازمان بورس با تحلیلگران تکنیکال به درستی و منصفانه برخورد و آنها را حمایت نمیکند.سازمان بورس قرار است داور بازی باشد و نمیتواند بگوید مثلاً من سانتر از جناحین را دوست ندارم پس انجام ندهید! یا به افرادی که سانتر از جناحین میکنند اخطار میدهم! داور باید بستر را فراهم کند.
مهم نیست بهعنوان یک مدیرچه اعتقاد شخصی داریم. تحلیل تکنیکال قسمتی از دانش تحلیل بازارهای مالی است. تمام دنیا این موضوع را پذیرفتهاند و ما هم باید دیر یا زود آن را بپذیریم. میتوان کمک کرد بخشهایی که فکر میکنیم درست است بهتر رشد کند و نگاهها عمیقتر شود.
تکنیکال در چند سال اخیر در ایران چه تغییراتی کرده است؟
به نظر من اشتباهی که تحلیلگران تکنیکال انجام میدهند این است که فکر میکنند باید یک موضوع پیچیدهتر وجود داشته باشد. درواقع در حال پیچیده شدن هم هست در صورتی که مفاهیم بنیادیتر آن بسیار راحتتر است. بهعنوان مثال شاید کارکرد خط مقاومت از ایچیموکو بیشتر باشد ولی مردم دوست دارند به دنبال چیزهای عجیب و غریبتر بروند. اینکه همه چیز را یاد بگیریم خوب است اما اینکه یک چیز را بهتر و کاملتر و عمیقتر یاد بگیریم خیلی بهتر است.
تحلیل تکنیکال در جهان اخیرا چه تغییراتی داشته است؟
به نظر من بهشدت کندل استیک در جهان مطلوب میشود و مورد توجه قرار میگیرد. بهوفور دیده میشود که تحلیلهای جهانی به این سمت حرکت میکنند. بورس ما این مشکل را دارد که به دلیل برخی محدودیتها، کندلها درست نیستند. حتی در تحلیلهای فاندامنتال دیده شده که پس از «دوجی» که زده شد یک سری اتفاقات رخ داده است. ترکیب اینها بسیار زیباست و اگر درگیری میان تکنیکال و فاندامنتال را کنار بگذاریم ترکیب بسیار خوبی خواهد شد.
به یاد دارم چند سال پیش درجایی نوشته بودید که حجم معاملات را طوری تنظیم کنید که نه سودتان باعث خوشحالی بیش از حد شما شود و نه ضررهایتان شما را بیش از حد ناراحت کند. آیا این خوشحالیها و ناراحتیهای بیش از حد دقیقا همان چیزی نیست که در نهایت باعث اعتیاد بسیاری از افراد به بورس میشود؟
ما در مباحث مربوط به روانشناسی بازار چیزی داریم به نام over trade یعنی یک تریدر نباید از مقطعی بیشتر معامله کند. معاملهگری جزو مشاغل سخت در دنیا محسوب میشود و فقط در ایران مانند یکی از مشاغل تفریحی به آن نگاه میشود!! هنگامی که یک تریدر بهعنوان مثال چهار ماه پشت سر هم به طور مداوم معامله میکند، فارغ از هر نتیجهای، وارد مرحله over trade میشود و راندمان ذهنی و روحی او شدیدا کاهش خواهد یافت.
خصوصاً در بازار فارکس، بانکهایی که معاملات بزرگ دارند تریدرها را از over trade محافظت میکنند.یعنی هر چهار ماه یکبار به تریدرهای خودشان یک ماه استراحت میدهند و تریدرها تعهد میدهند تا یک ماه دست به معامله نزنند و در یک دوره استراحت یک ماهه صرفاً به معاملاتشان فکر کنند و سپس با انرژی و توان مضاعفی مجددا به بازار بازگردند که متأسفانه این جریان در ایران به هیچ وجه رعایت نمیشود.
هنوز هم تدریس میکنید؟
نه، زمانی بود که تکنیکال تدریس میکردم اما الان آنقدر افراد پر انرژیتر و با انگیزهتر از من هستند که دیگر نیازی به حضور من نیست. شاید اگر زمانی لازم ببینم بخواهم دوباره تدریس کنم اما خوشبختانه الان چنین نیازی را نمیبینم. از نظر ریالی هم هیچ معنایی برایم ندارد و دلم نمیخواهد مانند برایان تریسی که برای یک کنفرانس 1000 دلار گرفت، رفتار کنم.
به نظر من این نوعی سوءاستفاده از پست و مقام است. برای همین من در گذشته نیز برای کلاسهایم یک شهریه بسیار جزئی را، فقط برای اینکه هر کسی وارد نشود، میگرفتم و آن را هم صرف خرید کتاب و منابع آموزشی برای خودشان میکردم.
چه سالی تدریس میکردید و آیا کلاسهایتان در شهرستان هم رایگان بود؟
سال 87-86. همدان ورودی کلاس من 5 هزار تومان برای شش جلسه بود و آن هم فقط برای اینکه هر کسی وارد نشود.
به نظر شما تدریس کردن و پول گرفتن کاری اخلاقی نیست؟
نه، منظورم این است که اگر روزی بخواهم تدریس کنم دلیل اصلی آن خدمت به جامعه است. الان ترجیح میدهم این انرژی را در جایی دیگر صرف کنم. بعد از کلاس معمولاً دیگر انرژی نمیماند بنابراین اگر این انرژی را صرف نوشتن کتاب فاندامنتال کنم خدمت بهتری نیست؟ اگر بحث بیزینس را کنار بگذاریم به نظر من اگر این انرژی را صرف فعالیتهای اساسیتری کنم ارزشمندتر است.
به نظر شما آیا یک معاملهگر موفق با یک تحلیلگر موفق تفاوت دارد؟
صد درصد متفاوت است. 90 درصد تحلیلگری، دانش است. 90درصد معاملهگری روانشناسی است. یعنی الزاما یک تحلیلگر خوب باید برای اینکه معاملهگر خوبی باشد علاوه بر دانش، شجاعت و ریسک پذیری خوبی هم داشته باشد.
واقعیت این است که در بازار سهام استرس زیادی وجود دارد که این استرس دائمی است و قسمتهایی از مغز را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین نیاز به تمرکز بالایی داریم تا بتوانیم هم معاملهگر خوبی باشیم و هم تحلیلگر خوب و احتیاج به تجربه و تمرین و بسیاری از تکنیکهای روانشناسی داریم.
منظورتان این است که یک فرد میتواند تحلیلگر خوبی باشد ولی معاملهگر خوبی نباشد و به عکس؟
بله و متأسفانه برخی از افرادی که امروزه بهعنوان تحلیلگر خوب شناخته میشوند در واقع تحلیلگر خوبی نیستند وصرفاً یک معاملهگر خوب هستند. آمار بورسهای کشورهای خارجی نشاندهنده این است که تنها 10 درصد افراد در این بازار موفق میشوند.
در بورس ایران آمار رسمی نداریم اما قطعاً حداکثر 30-40درصد افراد در نهایت میتوانند به موفقیت برسند و مابقی همگی ضرر میکنند. حتی من یک بار در اوج بازار مثبت آمار گرفتم بازهم حدود 60 درصد افراد در ضرر بودند! اما در شغلهای دیگر اینطور نیست. بهعنوان مثال در صنعت ساختمانسازی اینطور نیست که مثلاً 70 درصد افراد در نهایت ضرر کنند.
نظرتان در مورد آزمونهای حرفهای بورس چیست؟
به نظر من این اشتباه است که آزمونهای بازار سرمایه را براساس محفوظات طراحی کنیم. من در هیچکدام از این آزمونها شرکت نکردهام و نمیکنم. اینکه هر کس حفظیات خوبی دارد بتواند مدرک بگیرد کار درستی نیست. باید شکل آزمونها تغییر کند. این درست نیست که بگویند هر کس بهتر میتواند حفظ کند اجازه دارد مدیر صندوق شود و یک پرتفوی را مدیریت کند!
باید بهعنوان مثال یک دوره آزمایشی را فراهم کنند تا صرفاً اگر شخص بتواند پس از شش ماه، بازدهی سبدشخصیاش بیشتر از بازدهی شاخص کل بازار باشد، سپس اجازه داشته باشد مدیریت یک صندوق را برعهده بگیرد و پول سایر مردم را نیز هدایت کند. افرادی که میخواهند پول مردم را هدایت کنند باید قطعاً چیزی بیشتر از آزمونهای حفظی سازمان بورس را بدانند!
به نظر شما مهمترین خصلت افراد موفق در بورس چیست؟
انعطافپذیری. انسان موفق در بورس باید بتواند در یک لحظه بگوید آنچه تاکنون انجام دادهام کاملاً اشتباه بود و بلافاصله رویه خودش را عوض کند و تصمیم جدیدی را برای خودش بگیرد. یک فرد موفق در بورس باید مطلقا تعصب بیجا نداشته باشد.
به نظر شما آقایان در بورس موفقتر هستند یا خانمها؟
به نظرم آقایان موفقتر هستند. به شخصه به جز چند مورد خاص، خانم موفق در بورس نمیشناسم. شاید درست این باشد که بگوییم خانمها برای بورس خوب هستند اما به طور کلی شاید بورس جامعه مناسبی برای خانمها نباشد.
اگر روزی فرزندتان به شما بگوید میخواهد با بورس آشنا شود به او چه میگویید؟
آرزویم این است که این اتفاق بیفتد.
در بازار ما شاخصسازی انجام میشود؟
به نظرم بازار مانند یک روستا است که تمام اتفاقات در آن توسط شورای روستا رخ میدهد و این در حالی است که شورای روستا صرفاً یک شخص واحد و معین نیست. ممکن است ما روزی به خانه کدخدا برویم و در همان زمان در موضوعی که برای آن تصمیم میگیرند مشارکت کنیم. یعنی این طور نیست که بگوییم یک شخص در مورد بازار تصمیم میگیرد.
جایی میرسد که هر کسی اعمال نظر میکند و شاخصسازی میشود البته نه به معنای ساخته شدن شاخص. زیرا اگر قرار بر شاخصسازی باشد به روشهای بهتری امکانپذیر خواهد بود. بهعنوان مثال تمرکز روی یک سهم و افزایش شدید به جای دستکاری در شاخص. در واقع شاخص بیشتر نگه داشته میشود. مسئله این نیست که شاخص بالا برود. هر فردی به نحوی تلاش میکند تا یک کار تیمی انجام شود تا شاخص افت نکند.
روی سهمها قیمتسازی انجام میشود؟
به نظر من روی سهمهای کوچک بله، اما اول باید این سوال را بپرسیم که قیمتسازی خوب است یا بد؟ و اگر ارزش یک سهم 400 تومان باشد درحالیکه 100 تومان معامله میشود، در صورتی که قیمت سهم به 200 تومان افزایش یابد خوب است یا بد؟ اینجا ما ناراحت چه چیزی هستیم؟ ناراحتیم که آنها سود کردند؟ خیر ما ناراحت این هستیم که مبادا افرادی که به قیمت 200 تومان سهم را خریدند فروشنده بشوند و سهم سقوط کند و دچار زیان بشویم.
این حالت مانند منطق فازی است. صفر و یک نیست. زمانی که ما سهمی را میخریم تقاضای ما در قیمت سهم اثر میگذارد. یعنی اگر 1000 سهم بخریم به اندازه 1000 سهم روی قیمت تأثیرگذار است. در این حالت دستکاری قیمت طبق تمام فرمولها رخ داده است زیرا تعریف درستی از دستکاری قیمت نداریم و این موضوع سلیقهای شده است. دستکاری قیمت با هر معاملهای رخ میدهد و هر تقاضایی که وارد میشود در قیمت تأثیرگذار است.
فساد و تخلف در بورس وجود ندارد؟
وجود دارد اما من یک سوال از شما دارم. آیا برخی حساسیتهای افراطی نسبت به این مسئله باعث نشده که یکسری از پولها از بورس خارج شوند و به بازارهای موازی بروند؟! این خیلی خوب است که روزی برسد تمامی بخشهای اقتصاد ایران بهطور صددرصد کاملاً شفاف باشند ولی اینکه ما نسبت به فساد در سایر بخشها بیتفاوت باشیم و تنها بورسیها را مواخذه کنیم که گاهی اوقات نیز افراد بیگناه این وسط قربانی میشوند و بقیه فرار میکنند.
آیا پول افرادی که به علت پروندههای بورسی از بازار خارج شدهاند نمیتوانست امروز به بازار کمک کند؟شاید برای این صحبت من انتقادهای زیادی وجود داشته باشد اما واقعیت این است که اگر بخواهیم پول را حفظ کنیم باید از حساسیتها بکاهیم.
در دوران مدیریت قبلی سازمان بورس درمصاحبهای خواندم که یکی از مدیران از وجود 1700 پرونده تخلف در بورس خبر داد! یعنی اگر ما 400 نماد در بازار داشته باشیم در هر نماد چهار تخلف صورت گرفته و این آمار اصلاً خوب نیست. به نظر من باید کمی سیاستمدارانهتر و دوستانهتر برخورد کرد. البته در مدیریت جدید چنین چیزی نشنیدم و عملکرد شان بهتر بوده است.