تصور کنید شام مفصلی را آماده و مهمانهای زیادی را دعوت کردهاید و میز شام را در مقابل تلویزیون قرار دادهاید، در این هنگام یکی از مهمانها درخواست میکند که تلویزیون را روشن کنید و همه با هم سریال مورد علاقهتان را تماشا کنید. به هرحال در کشور ما دیدن هر سریالی تاوانی دارد که باید پرداخته شود. این تاوان تماشای نیمساعت آگهی بیربط و باربط تلویزیونی قبل از هر سریال است. آگهیهایی که نمیتوانید آنها را جلو بزنید، چون حق انتخاب از شما گرفته شده است.
به هرحال باید خوششانس باشید که مبادا در این لحظه سرنوشتساز انتظار برای دیدن سریال سرمیز شام، مشاهدهکننده آگهی تلویزیونی لوله بازکن یا شوینده توالت یا آشپزی که برای تبلیغ خمیردندان انگشتش را به حلقش فرو برده و با دستکش آشپزی لای دندانهای کثیفش را تمیز میکند، نباشید. اگر شانس با شما یاری کند و آگهیهای اینچنینی را نبینید، شک نکنید شرکتهای دیگر تلاش خواهند کرد که شما را غافلگیر کنند. این غافلگیری به حدی است که شما کلا میز شام را ترک و سعی خواهید کرد که از ترس برای خود و بچههایتان پناهگاهی دست و پا کنید، چون امکان دارد با صحنه وحشتناکی روبهرو شوید.
پاهایی با دندانهای تیز
شرکتها این روزها تلاش میکنند که تبلیغات متفاوتی را نمایش دهند، مثل آگهی تبلیغاتی تلویزیونی یک شرکت تولیدکننده دمپایی و صندل که در آن پاهایی به یکباره در قاب تلویزیون ظاهر میشوند. پا عضو مهمی از بدن است و همگی میدانند که در طب چینی این عضو قلب دوم انسان است؛ عضوی که در آگهیهای این حوزه از بازار المانی اصلی محسوب میشود. علاوه بر این مخاطبان هرروز شاهد دیدن آگهیهای مختلفی از این دست شرکتها هستند؛ شرکتهایی که ادعاهای عجیب و غریبی را در آگهیشان به مخاطبان منتقل میکنند و اکثرا ادعا دارند که راحتترین دمپایی را تولید میکنند و مشتریان از خریدش ضرر نخواهند کرد اما با کمی صبوری، متوجه خواهید شد که اگر همین عضو مفید و مظلوم یکباره چشم و گوش و دندان در بیاورد، چقدر ترسناک خواهد شد، دراین لحظه شک نکنید که حتما از ترس سریع کانال تلویزیون را تغییر خواهید داد.
حال اگر همین پاها با اخمهایی در هم فرورفته با موسیقی محکمی، شعری کوبنده را نیز بخوانند، تیر خلاص به مخاطبان زده میشود. پاهایی که با سبک خواندن شعرشان انگار از مخاطبان طلبکار هستند و به اجبار میخواهند بگویند که تولیدکننده مورد نظر بهترین صندل و دمپایی دنیا را تولید میکند. البته سازنده این آگهی سعی کرده، دیگر از سبک تبلیغات این حوزه یعنی نشان دادن پیرمردی که با پوشیدن صندل شرکت تولیدکننده مورد نظر تبدیل به نوجوانی 14 ساله میشود، استفاده نکند و با قرار دادن پاها روی ابرها کمی صحنه را لطیفتر کند ولی دیگر دیر شده و مخاطب آگهی مورد نظر همان سه ثانیه اول پیام تبلیغاتی شرکت را دریافت و قضاوت خود را کرده است.
به هرحال باید به مخاطبان حق داد، چون فقط در افسانهها دیده و خواندهاند که اعضای بدن، چشم و گوش در میآورند و از صاحبانشان شکایت میکنند که از آنها به بهترین نحو استفاده نکردهاند. پس در تصور ایرانی وقتی عضوی به این شکل درمیآید، حتما قصد شکایت دارد، نه اینکه بخواهد از چیزی تعریف کند. موضوعی که به نظر، سازنده آن را در نظر نگرفته است.علاوه براین در فرهنگ ما ایرانیها این سبک دراز کردن پاها چندان خوشایند نیست و اگر فردی پاهاش را اینگونه دراز کند که کف پاهایش دیده شود، فورا به او تذکر داده میشود که آنها را جمع کند، چون امکان دارد به بزرگترها بیاحترامی شود. شناخت فرهنگ مورد نظر مخاطبانی که برایشان تبلیغ میشود، مهم است، چون با همین شناخت است که پیام تبلیغاتی اثربخشی بهتری پیدا میکند.
در نظرگرفتن این موضوع نهتنها در آگهیهای خارجی بلکه در آگهیهای داخلی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. همین نکته است که باعث میشود متخصصان این حوزه آگهیها را قبل از اکران مورد سنجش و آنها را در معرض دید چندین نفر از گروه هدف قرار میدهند تا ببینند که این گروه نمونه میتواند با این سبک تبلیغ ارتباط برقرار کند یا اینکه آن را رد میکند. اینکه فقط مدیرعامل و مشاور تبلیغاتی شرکت مورد نظر از آگهی خوششان بیاید کافی نیست، آگهی برای مخاطبان ساخته میشود، در نتیجه همین مخاطبان باید با آن ارتباط برقرار کنند و بعد از دیدن به سراغ شرکت بروند و از آن خرید کنند.
مخاطبان شاید آگهیهای منفی را هم به یاد بیاورند و شعر یا موسیقی آن را تکرار کنند یا حتی از آن برای دیگران تعریف کنند اما تمامی این موارد در جهت خلاف هدف شرکت مورد نظر است و انتظار او از تبلیغی را که کرده برآورده نمیکند. در نتیجه آگهیای منجر به خرید میشود که مخاطبان را ترغیب و به آنها نکتهای متفاوت را یادآوری کند؛ موضوعی که در نظرگرفتن آن حتما منجر به اتفاقات خوبی در تبلیغات کشور خواهد شد.