بیست و اندی سال میشود که تجارت روزنامه دچار بحران شده؛ تقریبا تمام منابع درآمد روزنامهها، از دکهها گرفته تا بازاریابی با سقوط چشمگیری مواجه بوده؛ خیلی از روزنامههای مهم دنیا از جمله واشنگتنپست، نیویورکتایمز و والاستریت ژورنال به همین خاطر ورشکسته و مجبور شدند تعداد زیادی از نیروهای خود را تعدیل کنند.
در سال 2009، صدها روزنامهنگار شاغل در این روزنامهها اخراج شدند تا هزینههای روزنامه کاهش پیدا کند. طبیعی است چاپ و لیتوگرافی را که نمیتوان حذف کرد، بنابراین دیواری کوتاهتر از دیوار روزنامهنگار پیدا نمیشود. اما حتی همین اخراج روزنامهنگار هم نتوانسته به وضعیت اقتصادی روزنامهها کمک کند.
نیویورکتایمز میگوید: در سه ماهه آخر سال 2010 میلادی، 26درصد کاهش سود در درآمد سالانه خود داشته. در سال 2013، درآمد کلی صنعت روزنامه 6/2درصد کاهش یافت، مقصر کیست؟ در وهله اول تجارت روزنامه هنوز با همان مدلی کار میکند که در گذشته، زمانی که روزنامه تنها ابزار انتشار خبر بود، این مدل برایش سودآور اما بهشدت آسیبپذیر در میدان رقابت بود.
اما نشریه اکونومیست در مقالهای تحت عنوان «چهکسی روزنامه را کشت؟» میگوید تمام رسانههای قدیمی به اینترنت باختهاند. با یک حسابوکتاب ساده هم میشود روی حرف نویسنده اکونومیست مهر تایید گذاشت.
ظهور اینترنت و بعدها گوشیهای هوشمند، اگر نسل روزنامهخوانهای قدیمی ناآشنا با دنیای دیجیتال را فاکتور بگیریم، مردم را از نشریات چاپی دور نگه داشته. در سیاره موبایلها دیگر کسی چیزی را اقلا از روی کاغذ نمیخواند. چون بهظاهر تمام اطلاعات مورد نیاز خود را از شبکههای اجتماعی به دست میآورد، آن هم تنها با 140 حرف، دیگر چه نیازی به خواندن مقاله 1000 و اندی کلمهای دارد.
به همین خاطر است که آمریکا، اروپای غربی، آمریکای لاتین، استرالیا و نیوزیلند و خیلی جاهای دیگر سالهاست که با بحران توزیع مواجه هستند، چرا که دیگر خواننده ندارند. این طور به نظر میرسد که دوره طلایی وودواردها و برناشتاینها (افشاگران پرونده واترگیت) مدتهاست به سر آمده.
زمانی بود که روزنامهنگارها میتوانستند با مقالههای خود رئیسجمهوری یک کشور را از کار بیکار کنند و اصلا روزنامهها بودند که برای سایر رسانهها دستورکار خبری تعریف میکردند اما در جهان پیشرفته امروز روزنامهها در معرض خطر انقراض قرار دارند. دیگر تجارت فروختن کلام به مخاطب و فروختن مخاطب به تبلیغات کارساز نیست. پس تکلیف حرف آرتور میلر که میگفت «یک روزنامه خوب، ملتی است که در واقع دارد با خودش حرف میزند» چه میشود؟
فیلیپ مِیِر، نویسنده در کتاب «روزنامه روبهزوال» خود حساب میکند که در سه ماه اول سال 2043 با دورانداختن آخرین نسخههای روزنامه چاپی به گوشه خیابان، عمر نشریههای چاپی در آمریکا به سر میآید. اینترنت اغواگر به اندازهای قدرت داشته که چنین حقیقت تلخی را برای روزنامهنگارها و حتی دنیا بازگو کند.
مهمترین منبع درآمد روزنامه یعنی تبلیغات را در قبضه خود گرفته و خوب میداند چطور سلیقه خریدار را به فروشنده نزدیک کند و خودش را به تبلیغات اثبات. اینترنت میتواند شرکتها را متقاعد کند که «نگران نباشید؛ پولتان را دور نریختهاید؛ من محصولتان را میفروشم.»
تبلیغات طبقهبندیشده یکی از راهکارهایی است که اینترنت موفق به ربودن آن از جراید شده و دارد از آن سود هنگفت میبرد و محتوای خود را به جوان طرفدار مفاهیم و ادبیات ساده میفروشد که به لطف فناوریهای رنگارنگ دنیای دیجیتال از روزنامه جلو زده و به اینترنت پناه برده است؛ جوانان بریتانیایی بین 15 تا 24 سال میگویند از زمانی که از اینترنت استفاده میکنند، وقت خود را تقریبا 30درصد کمتر نسبت به گذشته به خواندن روزنامههای کشورشان اختصاص میدهند.
اینترنت توانسته روزنامهنگاری شهروندی، آرزوی غایی تمام شهروندان دنیا را برآورده کند، به اندازهای که هیچکس هرگز تصورش را هم نمیکرد. نیاز انسان به حرف زدن، حرف خود و نه دیگری را زدن، اینترنت را به جهان رویایی کاربرانش تبدیل کرده است. البته به لطف تبلیغچیهایی که اکثرا تعهدی به اخبار مستقل در جوامع دموکرات و غیردموکرات ندارند. قرار است همه چرخ همه چیز روی سرگرمی و در نهایت پول بچرخد؛ چندان نیازی به تولید محتوای ارزشمند نیست.
ظهور اینترنت وضعیت اقتصادی روزنامه را به طور کلی تغییر داد. دیگر روزنامهها نمیتوانند انتظار داشته باشند که بزرگترین نافع گزارش یک ماجرا باشند. به محض اینکه روزنامهای مثل نیویورکتایمز خبری را منتشر میکند، آن خبر به همان شکل یا با اعمال کمی تغییرات بهصورت رایگان در اختیار کاربران اینترنتی و گوشیهای هوشمند قرار میگیرد.
به کارگیری روشهایی مثل طرحهای عضویت اشتراک مجازی تا جایی به نفع برخی روزنامههای مهم آمریکا عمل کرده اما در آینده نزدیک دیگر کارآمد نخواهد بود. البته در روزنامهها هنوز تخته نشده اما چندان دور از انتظار هم نیست، فقط زمان میبرد. همین حالا هم دارد اتفاق میافتد؛ روزنامهنگارها دارند شغلهایشان را از دست میدهند.
به گفته انجمن روزنامههای آمریکا، بین سالهای 1990 و 2004، تعداد افرادی که در این صنعت استخدام شدهاند، 18درصد کاهش داشت. از سال 2006 تا 2012، تعداد روزنامهنگاران شاغل در آمریکا به گفته مرکز تحقیقاتی پیو به اندازه 17000 نفر کاهش داشت. سقوط سهام روزنامهها هم کفر سرمایهگذاران را درآورد.
روزنامهها تلاش کردهاند که با کارهایی چون نزدیککردن شکل و محتوای خود به سلیقه مخاطبان دیجیتالیشده، کوتاهکردن خبرها و گزارشها، ستونهای تفسیری، مهمتر از همه استفاده از خود شبکههای اجتماعی به نفع خودشان تا حد زیادی از خطر دور بمانند. بسیاری تلاش کردهاند با تولید محتوای ترکیبی از دنیای سرگرمی، سبک زندگی و موضوعاتی که مردم در طول روز بیشتر با آن سر و کار دارند، در کنار تولید گزارش تصویری در وبسایتهای خود مخاطب جوان را جذب کنند.
عدهای ضمیمه مجانی تولید میکنند. دیگر دوره تیترهای مهم و جذاب، جز در مقاطع حساس و تاریخساز جوامع، سرآمده. زمانه در حال تغییر است و روزنامهها پیش از آنکه دیر شود، باید به گفته نشریه هاروارد پولتیکز در وهله اول درک کنند، شیوههای سنتی روزنامهنگاری دیگر پاسخگوی نیازهای خود و جامعهشان نیست.
نوآوری در صنعت خبر نه تنها محتاج تغییر در سیستم روزنامهنگاری سنتی که در شیوههای کسبوکار و بازاریابی و طریقه استفاده از فناوری است. انعطافپذیری و میل به تجربههای جدید با روشهای جدید شاید بتواند روزنامهنگاری را نجات دهد. نهادهای غیرانتفاعی و خیریه، روزنامهنگاران دانا و خبره آنلاین، وبلاگنویسان باانگیزه و شهروندان مطلع خبرنگار هم میتوانند روزنامهنگاری را زنده نگه دارند و رویای آرتور میلر را به حقیقت تبدیل کنند.
ارتباط با نویسنده: Azadehetehad@gmail. com