این یکی از جالبترین عبارتهای زبان ماست؛ یک کاریش بکن. یعنی شمای گوینده نمیتوانید جواب همه اما و اگرها و اشکال وارد کردنها و کمبود برشمردنهای مخاطبتان را بدهید و نهایتا حکم صادر میفرمایید که یه کاریش بکن، یعنی برو این کم و کاستیهایی که گفتی را یا حل کن یا منحل کن یا با آنها کنار بیا یا به توافق برس یا زور کن یا پنهان کن یا جور دیگر جلوه بده یا بقبولان یا همدردی طرف مقابل را جلب کن یا با تهدید به قطع همین مقدار امکانات آنها را به تکلیف وادار کن یا استمداد کن یا استمهال کن یا فقط یک فازش را راه بینداز یا پروژه را افتتاح کن و بگو یکسری خردهکاری مانده که شبها انجام میدهیم یا هزار کار دیگر. فقط شر این کار نکرده را از سر من (که احتمالا در این مورد بهخصوص، مدیر بالادستی هستم) کم کن!
زنجیره استفاده از این عبارت کاربردی میتواند به نوعی از بالاترین مقام اجرایی یک کشور (یعنی رییسجمهور) شروع شده و از ایشان به وزیر مربوط در کابینه، از وزیر به معاونانش و از آنجا به مدیران کل و روسای سازمانهای مسئول دولتی و بعد به شرکتهای مشاور پیمانکار منتقل شود. داخل یک سازمان یا شرکت هم این عبارت از شخص مدیرعامل و رییس هیات مدیره تا آخرین مدیر بخش دونپایه (یعنی بنده!) قابلیت تسری دارد اما نکات مهمی را که در استفاده از این عبارت شایان توجه است:
1- حوزه مدیریت اینجایی تقریبا منطبق است با حوزه استفاده از این عبارت! یعنی یک مدیر جوان اینجایی باید بداند که در بدو ورودش به فضای مدیریت فیالواقع به سرزمین برو یهکاریش بکن، گام نهاده است!
2- هر چه سطح مدیر اینجایی بالاتر باشد طبعا یه کاریش بکن نیز بزرگتر خواهد بود. یعنی فیالمثل اگر وزیر یا معاونش این عبارت را بگوید منظور آن است که معاون مذکور باید با کمبود بودجه، مخالفت وزارتخانههای دیگر، آماده نبودن زیرساختهای لازم، مخالفتهای محلی،گیر و گرفتاریهای ناشی از دخالتهای بحق محیطزیست و حفظ آثار باستانی و مسائل کلان دیگری از این دست کنار بیاید و به نحوی کارش را پیش برد. اما وقتی قضیه از سوی رییس بنده به بنده ابلاغ میشود حداکثر آن است که مثلا در یک هفته پیشرو کارهای منشی را هم خودت و نفراتت انجام دهید.
3- در حالت آرمانی این زنجیره باید در آخرین پست مدیریتی متوقف شود. یعنی پایینترین سطح مدیریت (که این حقیر باشم!) جایی است که دیگر حق گفتن این جمله به پاییندستیها وجود ندارد. اصولا شاید بتوان مهمترین فرق مدیر و کارمند را همین دانست. کارمند مسئول کمبودها و نقایص و ایرادها نیست. باید محیط کار و لوازم مطلوب برایش مهیا باشد تا او تخصصش را به کار انداخته و وظایف محوله را تک تک انجام دهد. یک پله بالاتر در حوزه وظایف مدیر اوست.
4- متاسفانه در این امر هم خلاف آمد عادت اینجایی اتفاق افتاده. یعنی مورد داشتهایم که بعضی مدیران عزیز اینجایی به جای آنکه قاعده را بر حل مشکلات و انجام کارها و استثنا را بر برو یه کاریش بکن قرار دهند، بنیان روش اجراییشان این دومی بوده است.
5- شاید بشود با احتیاط گفت که مدیر بهتر آن است که هر چه کمتر از این جمله استفاده کند ولی واقعا میشود؟