حتما تعجب کردهاید که چطور آمار و ارقام خاصیت دودزایی دارد؟ اصلا تعجب نمیکنم اما لطفا در ادامه با نویسنده همراه باشید. در اخبار آمده بود که براساس آمارهای موجود برخی مدیران خلاق و واردکنندگان خوشفکر این مملکت در یک عمل متهورانه و میهنپرستانه اقدام به ورود اقلام گوناگونی کردهاند که خوشمزهترین آن واردات سنگ پاست!در خبرها آمده بود که در هشت ماهه نخست سال 94، 12500 کیلو سنگ پا از گمرک ایران وارد کشور شده است که ارزشی معادل 23هزار دلار داشته است.
برپایه همین آمار از سال 90 تا هشت ماهه نخست امسال نزدیک به 180 تن سنگ پا از چین به کشورمان وارد شده است.براساس آمار گمرک، 97 تن سنگ پا در سال 92، 10تن در سال 93، 27 تن در سال 90 و سه تن در سال 91 به کشورمان وارد شده است.
1- این اقدام خداپسندانه و بسیاری دیگر از این نوع، در کوتاهمدت باعث خواهد شد که از چندی دیگر تولید محصولات سنتی نیز از این مملکت دست شسته و شاهد بسته شدن کارگاههای سنتی و صنعتی کوچک و بزرگ و بیکاری دهها هزار نفر از شاغلان این کارگاهها و تولیدیها باشیم.
2- در مدیریت، عقل مهمترین عنصر در تصمیمگیری و عنصری بسیار کمیاب و گرانمایه است. چندان نباید به مغز خود فشار بیاوریم تا درک کنیم که مصرف محصولات خارجی که در ایران هم تولید میشود و به خوبی هم در برخی از عرصهها رقابتپذیر است، نتیجهای نخواهد داشت جز تعطیلی اینگونه از واحدهای تولیدی و ریزش دوباره و چندباره شاغلان این کارگاهها.
3- برخی از مردم همه چیز را از دولت و حکومت انتظار دارند و خود را جدا و مستقل از جامعه در نظر میگیرند. اما پرسش این است که اگر به فرض واردات کالای خندهدار و طنز ابتدای نوشته، ادامه داشته باشد آیا باید به خرید اینگونه از محصولات ادامه داد؟ و چون محصول نام و نشان خارجی دارد و یا چند تومنی ارزانتر است بازار را باید به تولیدات کشورهای خارج فروخت؟
4- آیا در ژاپن یا کره هم مردم و مسئولان اینگونه رفتار میکنند و رفتار خرید کالاهای خارجی تا به این اندازه تمسخرآمیز و هجو است؟ و به فرض سودجویی گروهی از واردکنندگان، آنها با خرید کالاهای وارداتی از این دست به ورود اینگونه از کالاها خوشامد میگویند و این کار را تقویت میکنند؟
5- روند ورود این کالا به خوبی تصویری از میزان مصرف همین یک قلم کالا را نشان میدهد. البته عقل سلیم میگوید وقتی تقاضا برای کالایی وجود داشته باشد اقدام به تولید یا واردات آن میشود، اما باید پرسید که چطور برخی واردکنندگان به بهایی ناچیز حاضر به ورود محصولاتی هستند که به شکل روشن و مستقیم در بیکاری قشر بزرگی از جامعه نقش دارد؟ و آیا این واردکنندگان از درد خانوادههای ایرانی که دل نگران جوانان بیکار خود هستند آگاهی ندارند؟
و آیا جوانان بیکاری را که کمکم بسیاری از آنها به مرز میانسالی رسیدهاند نمیبینند؟این پرسش و پرسشهای مشابه این، درددل جامعهای است که با رکود و کاهش درآمد نفت روبهرو است و به نظر میرسد روند بیکاری و آشفتگی در جامعه امروز ایران مدتهاست از مرز نگرانی و چراغهای چشمکزن زرد و قرمز گذشته و هر روز را گذراندن در این اقتصاد، بسیار عجیب و بیشتر شبیه معجزه است.
بازاردان