همه ما با صندوق پیشنهادها و انتقادها آشنا هستیم. این صندوق که حالا در هر اداره و سازمانی میتوانید پیدایش کنید، از بیش از 100 سال پیش عضو ثابت سازمانها شد. حتما با خود میگویید کاغذهایی که به صندوق انتقادها و پیشنهادها ریخته میشوند، مستقیم سر از سطل زباله درمیآورند. متاسفانه این حرف کاملا درست است، اما ظهور اینترنت این فضا را فراهم کرد تا پیشنهادها کمی جدیتر فرصت عرض اندام بیابند و در طول 10 سال گذشته فرآیندی رو به جلو را پشت سر گذاشتهاند.
روند تبدیل شدن صندوق انتقادها و پیشنهادها به مدیریت ایده را میتوان با سه نسل توضیح داد. از نسل صفر یا همان نسل صندوق انتقادها و پیشنهادها تا نسل سه که مدیریت ایده را ارائه کرد.
نسل صفر
صندوق انتقادها و پیشنهادها در ابتدا روشی موفقیتآمیز بود و هدف آن صرفهجویی در هزینهها تعریف میشد. درواقع این صندوق سیستمی کنشپذیر بود که ایدهها را جمعآوری میکرد. این ایدهها البته اغلب شکایت و انتقاد بود.
گذر زمان اما ثابت کرد که این صندوق دیگر کارایی لازم را ندارد و دیگر ایدهای درخور ارائه نمیدهد. بنابراین در سال 1995 بود که صندوق انتقادها و پیشنهادها در دنیا از رونق افتاد و شرکتهای گوناگون در پی راهکار دیگری برای جمعآوری ایدههای کارمندان خود رفتند.
نسل یک
با ورود اینترنت به زندگی مردم، برخی شرکتها فرمهایی را بهصورت اکسس، لوتوس یا اکسل روی سایتهای خود قرار دادند تا به این وسیله از پیشنهادهای کاربران استفاده کنند. بیشتر این فرمها به دست بخش فناوری اطلاعات شرکتها طراحی میشد و پیشبینی خاصی برای موفقیت و آیندهاش وجود نداشت.
نسل اول پیشنهادها البته مشکلات خاص خودش را داشت. انتقادهای تکراری، بازخوردها یا خیلی دیر گرفته میشد یا اصلا گرفته نمیشد و بسیاری از ایدههای بیمورد از جمله مشکلات پیشنهادهای اینترنتی بود.
نسل دو
اواخر دهه 1990 بود که کارمندان گروههای مشارکتی و منابع انسانی درصدد یافتن راهی برای پیادهسازی فرآیند دریافت پیشنهاد بهصورت خودکار برآمدند.
در طول چندین سال، برخی شرکتهای نرمافزاری مانند Imaginatik و General Idea نرمافزارهایی را برای این کار معرفی کردند. کمپین ایده متولد شد. فرآیند مرور خودکار اضافه شد. پاداش و جایزه از راه رسید و از همه مهمتر، بازخوردها ایمیلی شد.
هدف بسیاری از این سیستمهای نسل دوم صرفهجویی در هزینهها و توسعه فرآیندها بود. در اوایل دهه 2000 مدیریت ایده به یک نیاز ضروری تبدیل شد، اگرچه توسعه آن سخت و پیچیده به نظر میرسید. نسل دوم هم مثل نسل اول در ابتدا عالی بود. ایدهها و بازخوردها عالی اما به مرور این نسل هم افت کیفیت از خود نشان داد.
نسل سه
فناوری بهتنهایی نمیتوانست گره مشکل مدیریت ایده را باز کند پس نوبت نسل سه بود که وارد شود. بین پنج تا 10سال گذشته شرکتهایی که قبلا نرمافزار برای این کار طراحی میکردند به فکر راههای تازهتر افتادند.
راه تازهتر را چند سال پیش شرکتهایی ارائه دادند که آن هم توفان مغزی بود. درواقع راهکار نسل سوم برتری دادن خلاقیت به فناوری بود. توفان مغزی که بدون در نظر گرفتن مقام افراد به آنها اجازه ارائه پیشنهاد میدهد باعث میشود مردم فکر کنند و فکر بیشتر به مفهوم ارائه ایدههای بهتر است.
اما این دو پدیده یعنی استفاده از فناوری و خلاقیت با هم جمع نشدند و اینجا بود که نیاز به راهاندازی یک شرکت مشاورهای برای جمع کردن این دو پدیده با هم احساس شد.
هدف نسل سوم افزایش مشارکت کارمندان است. درواقع در نسل سوم شرکتها تلاش میکنند تا با کمک کردن به کارمندشان در مسیر پرورش خلاقیتها به شکلگیری ایدههای بهتر کمک کنند.