شوخی عنصر بسیار مهمی است و گاهی قفل بسیاری از درهای بسته را میگشاید؛ گرچه استفاده از این روش را همهجا توصیه نمیکنند اما گاهی برای بهوجود آوردن فضای ارتباطی مناسب شوخی میتواند راهحل خوبی باشد. البته در بهکارگیری این روش باید هدفی را در نظر گرفت در غیراینصورت این روش نهتنها مفید نیست، بلکه میتواند حسابی برایتان دردسر درست کند. درست است که در اغلب شوخیها هدف ایجاد فضای صمیمیت و دوستی است اما با این حال گاهی بهخاطر آنکه توجه را به خود برگردانیم لازم است چاشنی شوخی را به کارمان اضافه کنیم.
مثلا شرکت «کوکاکولا» در اقدامی تصمیم میگیرد کیوسکهای فروش نوشابه غیرعادی طراحی کند تا با مشتریان خود شوخی کند. کیوسکها طوری طراحی شده بودند که الزاما باید دو نفر روی شانههای هم بایستند یا از خود کیوسک بالا بروند تا به قسمتی که مخصوص سکه است پول بیندازند و نوشابه تحویل بگیرند. در نگاه اول این روش بسیار غیرمنطقی میآید اما زمانی که شما مشتری را تحریک میکنید تا اندکی سربهسرش بگذارید متوجه میشوید که این روش چندان هم غیرمنطقی نیست.
این کیوسک به هر کسی که بتواند سکه خود را در محل موردنظر بیندازد دو نوشابه تحویل میدهد؛ نوشابه اول بابت پول شما و نوشابه دوم بابت چالشی که شما قبولش کردهاید. البته برای آنکه مشتریان خود را از دست ندهد در قسمت پایین نیز محل انداختن سکه قرار داده است، اما هدف شرکت کوکاکولا چیز دیگری بود.
در یک بررسی اجمالی باید گفت این کیوسکهای بزرگ با آن نشان «کوکاکولا» در همان نگاه اول در هر فروشگاهی غیرعادی مینمود پس به اندازه کافی قدرت جلبتوجه دارد. اما این شرکت به این بسنده نمیکند و میخواهد مشتریان را ترغیب کند که دور این کیوسک جمع شوند، لذا راه جالبی را ابداع میکند که همان قرار دادن محل انداختن سکه است. در کلیپهایی که از این کیوسکها به نمایش گذاشته شده ابتدا یک نفر تصمیم میگیرد از بدنه فلزی این کیوسک بالا برود و خود را به چالش بکشد و البته بعد از اندکی مشقت موفق میشود و دو نوشابه تحویل میگیرد. عده دیگری نیز از سر و کله هم بالا میروند و میتوانند دو نوشابه تحویل بگیرند و... اندکی نمیگذرد که دور این کیوسک پر از آدم میشود و هر کسی تصمیم میگیرد خود را به چالش بکشد.
در اقدامی مشابه شرکت «سامسونگ» نیز تصمیم میگیرد کیوسکی طراحی کند و از مشتریان بخواهد در مقابلش قرار بگیرند و چنانچه بتوانند در مدت زمانی که کیوسک مشخص میکند پلک نزنند به آنها یک گوشی s4 رایگان بدهد. این اقدام نیز مشابه همان روشی است که «کوکاکولا» انجامش داده بود. گرچه «سامسونگ» بهخاطر اینکه این چالش را پرهیجان کند عوامل متعدد محیطی را به بازی اضافه میکند تا مشتریان را وادار به پلک زدن کند.
در حقیقت این موضوع دو حسن را برای این شرکت به ارمغان میآورد، اول آنکه تعداد نفراتی را که بتوانند گوشی مجانی ببرند کاهش میدهد و دوم آنکه بازی را مهیجتر میکند. به واقع سامسونگ تلاش میکند شما فقط با دستگاه بازی نکنید، بلکه محیط پیرامون خود را نیز جزئی از بازی بدانید. در این میان مشتریان دیگر نیز به بازی گرفته میشوند و گاهی با شکلک در آوردن یا ایجاد مزاحمتهای محیطی باعث حواسپرتی بازیکننده میشوند و به اصطلاح عامیانه او را میسوزانند. گاهی اگر هیچکدام از این روشها افاقه نکند عواملی از خود شرکت دست به کار شده و باعث حواسپرتی میشوند. گاهی یک نفر میتواند در این چالش موفق شود و «سامسونگ» به وعده خود وفا میکند و یک گوشی به مشتری تحویل میدهد.
اگر به هر دو روش نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که در هر دو روش شوخی چاشنی کار است، اما کاملا متفاوت. «کوکاکولا» در حقیقت در نظر دارد توسط مشتریان خود فتح شود، لذا دوست دارد مشتریان او را اینگونه به دست بیاورند. موضوع سوزاندن انرژی و کالری نیز در این میان بسیار حائز اهمیت است. به واقع این شرکت با ایجاد یک فعالیت فیزیکی سخت مشتری را به چالش میکشد. در مقابل سامسونگ توجه، دقت و تمرکز بالای مشتری را روی محصول خود هدف قرار داده و میخواهد مشتری تمام توجه خود را به «سامسونگ» معطوف کند و هرگونه بیتوجهی را مردود میداند و او را رد میکند. در هر دو شرکت مشارکت و هیجان چاشنی کار است اما فلسفهها متفاوت است. «سامسونگ» با توجه به زادگاه شرقی خود تمرکز و آرامش توأم با هیجان را دستمایه خود قرار داده و «کوکاکولا» از آنجاکه زادگاهش غرب است هیجان و سوار شدن روی اسبهای چموش و بالا و پایین پریدن را هدف قرار میدهد.