براساس اصل میل به حداکثر بینظمی که هم در مورد اشیا و هم در مورد آدمیان بهطور کامل جاری است، اگر قرار باشد کاری انجام شود لازم است شخص یا اشخاص دلسوزی تولی این امر را به عهده بگیرند و بینظمی را مهار کنند. تفهیم اجزای مختلف کاری که قرار است انجام شود برای اشخاص دخیل در انجام آن، پاسخ دادن به ابهامات و پرسشهای احتمالی آنان، جلوگیری از به خطا رفتن افراد درگیر و سعی در نگهداشتن اشخاص در قید برنامه زمانی انجام آن کار، همگی از وظایف شخص دلسوخته فوقالذکر است که میتوان او را مدیر نامید. در انجام وظایف محوله، مدیر مذکور از ابزار و لوازمی استفاده میکند که یکی از آنها پیگیری و به عبارتی بازخواست کردن از اجزای انجامدهنده کار است.
شیوه عملکرد این ابزار بدینگونه است که شخص مدیر هنگام سپردن یک وظیفه کاری به یک مجموعه یا یک شخص تلاش میکند یک زمان حداکثری جهت انجام کار اخذ کند. پس از آن به تناسب اهمیت کار و خوشنامی شخص یا اشخاص انجامدهنده کار، شخص مدیر قبل از پایان مهلت انجام کار یا مقارن با اتمام مهلت، سراغ آن شخص یا اشخاص رفته و کار سپرده شده را مطالبه میکند (یک حالت فرضی دیگر هم وجود دارد که آن شخص یا اشخاص کار خود را زودتر از مهلت مقرر تحویل بدهند که این مورد از زور ندرت در سپهر اینجایی، مستعد بررسی و غور زیاد نمیباشد!) حال این مدت زمان و دفعات پیگیری وحدت و شدت آن بسته به روحیات مدیر مورد نظر قابل تغییر است و اما نکته مهم اینکه پیگیری کردن مدیر ممکن است موجب هولشدگی، برخوردگی، خشم و ناراحتی و بالنتیجه برخورد چکشی، گازانبری یا کلنگی طرف یا طرفهای حساب مربوطه شود. تازه این ناراحتی و هولشدگی هم میتواند بر دو قسم واقعی و ساختگی باشد که به ویژه نوع دوم، پدیده بسیار خطرناکی است که به راحتی پروژهها را به تعطیلی کشانده و مدیرانی را به زمین گرم زده است و اینجاست که لازم است شخص پیگیریکننده مهارتی را در خود پرورش دهد به نام پیگیری بیتنش یا پیگیری نامحسوس. طی این روش شخص مدیر به تعدادی مناسب و در مقاطع زمانی مناسب با لحنی آرام و کمتنش با طرف حساب تماس گرفته یا سراغ ایشان رفته و از پیشرفت کار خود اطمینان حاصل میکند.
صد البته واضح و مبرهن است که پیگیری نمیتواند همواره آرام و کمتنش انجام شود، بلکه گاهی نیاز به شلوغکاری و مرافعه و ایجاد تنش بهوجود میآید. در مجموع این مهارتی است آموختنی (برای اغلب اشخاص بهغیر از مدیران و کارآفرینان بالفطره و نابغه) که در نهایت شخص قادر خواهد بود بدون ایجاد دردسر و درگیری تصویر ثابت خود را در ذهن طرف حساب حک کند به گونهای که طرف حساب حضور دائمی و حسابکشی مداوم او را همیشه احساس کند بدون آنکه به دام منفینگری و ترس و خشم و این قبیل مسائل بیفتد.