برنامهریزی استراتژیک فعالیتی است که عموما توسط مدیریت سازمان، برای تعیین اولویتها، انرژیها، منابع و توجه به کارکنان و مسائل مربوط به آنها انجام میشود. برنامههای استراتژیک مانند یک پل بین خواستهها و اهداف سازمان و اقداماتی که باید برای رسیدن به این خواستهها انجام شود، عمل میکنند. با وجود قدمت برنامههای استراتژیک اما توجه به برنامهریزی استراتژیک در سازمانها، از اواخر دهه 80 میلادی و در دانشکده بازرگانی هاروارد آغاز شد، بعدها و از دهه 90 استفاده از متد مدیریت استراتژیک در سازمانها به تدریج باب شد و رونق بیشتری گرفت.
با وجود آنکه برنامههای استراتژیک هر سازمان تفاوتهایی با دیگری دارند، اما اغلب این برنامهها الگوهای خاصی را پیروی میکنند، برای مثال:
*تجزیه، تحلیل و ارزیابی؛ بر پایه، درک درستی از منابع و عوامل داخلی و خارجی مؤثر بر استراتژیهای سازمانی صورت میگیرد
*تدوین استراتژی؛ در آن استراتژی در بالاترین سطح توضیح داده میشود و هماهنگیهای عمومی برای اجرای این طرحها انجام میشود
*اجرای استراتژی؛ شامل آیتمهای اعمال استراتژی در سازمان است
*ارزیابی و نگهداری؛ شامل بررسی و پالایش بندهای اثرگذار مدیریت استراتژیک و نگهداری و ابقای فرصتهای ایجاد شده است.
مدیریت استراتژیک در سایه تداوم
شاید یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر مدیریت استراتژیک، استمرار و حفظ تداوم آن است. بررسی مرتب دادهها، تجزیه و تحلیل اطلاعات و گاهی تجدیدنظر در تصمیمهایی که پیش از این گرفته شده، کمک میکنند مدیریت استراتژیک موفقتر عمل کند. رابرت نورتون و اس کاپلان از پژوهشگران برجسته حوزه مدیریت در مقاله اخیر خود به نکتهای مهم در زمینه تداوم مدیریت استراتژیک اشاره کردهاند. طبق نظر آنها یک برنامه استراتژیک تا زمانی تداوم دارد که با روند کلی سازمان تداخل نداشته باشد. طبق این پژوهش برنامهریزی استراتژیک باید متوازن و هماهنگ با ساختار سازمان طراحی شود و هیچ برنامه استراتژیکی قابلیت تعمیم به سازمانهای دیگر را ندارد. برنامه استراتژیکی که برای شرکت خودروسازی طراحی شده نمیتواند در یک سازمان بیمه هم کاربرد داشته باشد،
این مسئلهای است که اخیراً در سایه تقلید و روشهای غیرعلمی و نامعتبر نادیده گرفته شده و باعث شکست برنامههای استراتژیک میشود. بر این اساس نخستین سوال پیش از اجرای یک طرح استراتژیک پرسش در این مورد است که اساساً چه نوع برنامهای نیاز داریم؟ پرسش دوم به ظرفیتهای مالی و اجرایی مربوط میشود، تعجب آور است ولی شرکت جنرال موتورز یکی از شرکتهای مشهوری است که در نخستین طرحریزی استراتژیک خود شکست خورد. علت اساسی شکست به مسائل مالی مربوط میشد که از سوی برنامهریزان استراتژیک این شرکت، نادیده گرفته شده بود. پرسش سوم به بخش موفقیت بازمیگردد، روش معمول، رجوع به آمارها و ارقامی است که به بازدهی مربوط میشود، برخی سازمانها که با مردم و ارباب رجوع ارتباط مستقیمتری دارند، به نظرسنجی مردمی نیز میپردازند. بررسی چشمانداز رشد و آموزش، مورد آخری است که باعث میشود برنامههای استراتژیک تداوم داشته باشند و هرگز متوقف نشوند.
بهرهگیری از تم استراتژیک
اخیراً روشی در سازمانهای بزرگ مورد استفاده قرار میگیرد که گرچه در مرحله اجرا کمی سخت است، ولی بسیار پویا و پربازده خواهد بود. در این سبک مدیریت، چندین سازمان روشهای متفاوت ولی متوازن را بهعنوان استراتژیهای خود برگزیده و بهطور همزمان پیش میبرند، سپس یک نمودار کلی از وضعیت برگزاری این تم رسم میشود که شامل سه ستون اصلی است. ستون اول اهداف و چشمانداز سازمانها را نشان میدهد، ستون دوم روشهای اجرا و اقداماتی که برای تحقق برنامهها اعمال شده را بررسی میکند و در ستون پایانی، هزینههای مختلف و منابعی که هر سازمان برای تحقق اهداف خود صرف کرده مشخص میشود. پژوهشها نشان داده اجرای تم استراتژیک روشی بسیار کارآمد در افزایش بهرهوری و توسعه سازمانی است.
شکست استراتژیها دلیل دارد
بسیاری از سازمانها، طرحهای استراتژیک بسیار خوبی دارند اما در مرحله اجرا با رقمهای ناامیدکننده 14 تا 20درصدی موفق به پیادهسازی این طرحها میشوند. مجله فورچون لیستی از مهمترین دلایل شکست در اجرای طرحهای استراتژی سازمانی منتشر کرده است:
*عدم رهبری انگیزشی: رهبری انگیزشی نوعی رهبری است که پویایی افراد حاضر در سازمان را به رسمیت شناخته و بهبود میبخشد. اجرای طرحهای سازمانی، رابطهای مستقیم با چنین سبک رهبری دارند.
*ضعف در مراحل تبدیل استراتژی به عمل: اغلب مدیران در روند اجرای طرحها دچار خطا میشوند، نادیده گرفتن این ضرورت که طرحها باید مرحله به مرحله اجرا شوند و ارتباط بین افراد و مراحل مورد بررسی قرار گیرد یک ضرورت است.
*فقدان مدیریت عملکرد؛ ساختوسازها، فرآیندهای سازمانی و بررسی میزان تواناییهای سازمان را مدیریت عملکرد مینامند. نبود چنین اصلی در سازمان مانعی بر سر راه پیشرفت در طرحهای استراتژیک است.