هرچند لحظه صدایی از موبایلم بلند میشود. وقتی چک میکنم که چه اتفاقی افتاده متوجه میشوم دوستان لطف داشتند و من را به گروههای بیربط و با ربط دعوت کردهاند. دیگر عضویت در این گروهها به یکی از دغدغههای روزانهام تبدیل شدهاست. اگر بخواهم همه را لغو عضویت کنم از بسیاری اخبار فامیل و بورس و بانک و دعواهای دوستانم بیخبر میمانم، اگر هم بخواهم عضوشان بمانم برای سردرآوردن از اتفاقات دور و برم کل روزم به هدر میرود.
با وجود تلاشم برای جا نماندن از قافله رقبا باز هم گاهی متوجه میشوم که چقدر نرمافزارهای پیامرسان جدیدی وارد زندگی روزانه شده و من از آنها بیخبرم. به هر حال تلگرام، وایبر، واتس آپ، لاین و... هر روز مرا ساعتها به خود مشغول میکند. حال علاوه بر دغدغه چک کردن تمام این نرمافزارهای پیامرسان، دغدغه انتخاب عکس نیز برای پروفایل هر کدام از اینها ماجرا را پیچیدهتر کرده است. از کسی پوشیده نیست گاهی عکس پروفایل دوستانم را چک میکنم که ببینم با چه ژستی عکس گرفتهاند و من نیز به تقلید همان را بگیرم و قضیه را ختم به خیر کنم.
یک روز در پی پیداکردن ژستی مناسب برای پروفایلم بودم که به یکباره در یکی از گروهها عکس پروفایلی نظرم را به خود جلب کرد. عکس نه در طبیعت گرفته شده بود و نه فردی مانند مارمولک چسبیده به دیوار ژست گرفته بود. فرد موردنظر در گروه از عکس کارت ویزیت خود بهعنوان تصویر پروفایلش استفاده کرده بود.
کارت ویزیت مربوط به یک نمایندگی بیمه بود که روی آن شماره شعبه، تماس و آدرس آن قید شده بود. به نظر این نمایندگی شیوه جالبی را برای تبلیغات خود استفاده کرده بود. کنجکاو به فرد موردنظر پیام دادم و ماجرا را از او جویا شدم. پروفایل مربوط به یک آقا بود. او گفت: مدتی است نمایندگی بیمهای را تاسیس کردهام. محل نمایندگیام در یکی از کم ترددترین مناطق شهر قرار دارد. درنتیجه برای بهدست آوردن مشتری مشکلات زیادی را تحمل میکنم. براین اساس دائم به فکر یافتن ایدهای برای جذب مشتری بودم. با کمی دقت متوجه شدم که بسیاری از افراد وقتی وارد گروههای اجتماعی میشوند، عکس همگروهیهای خود را چک میکنند و برایشان مهم است که دیگران و خودشان چه عکسی برای پروفایلشان انتخاب میکنند.
همین موضوع، ایده استفاده از پروفایل بهعنوان یک رسانه تبلیغاتی را به ذهنم رساند. با خود گفتم در نزدیک به 10 گروه عضو هستم، علاوه بر آن همسر و دوستان نزدیکم نیز عضو گروههای زیادی هستند که اگر آنها نیز از این شیوه استفاده کنند، شاید بتوانم در این کسادی مشتری مشکلم را رفع کنم. این شد که از کارت ویزیت بهعنوان عکس پروفایل خود و نزدیکانم استفاده کردم. البته در گروههای مختلف ضمن مشارکت، گاهی نیز از خدمات بیمهای ارائه شده توسط نمایندگیام، نکاتی را به اشتراک میگذاشتم. علاوه برنکات آموزشی کمکم در گروه عنوان کردم که هر کسی به نمایندگی من مراجعه کند، تخفیف خوبی به او خواهم داد.
مدتی گذشت تا اینکه عدهای از طریق چت خصوصی یا در گروهها شروع به پرسیدن سوالات مختلف درباره خدمات بیمه کردند. با حوصله تمام سوالات را پاسخ میدادم و از همه افراد میخواستم که از طریق عکس پروفایل شماره تماس را برداشته و با ما تماس بگیرند. یک ماهی از این ماجرا نگذشته بود که به یکباره تماسها شروع شد، در همین مدت کم مشتریان زیادی را بهدست آوردم، مشتریانی که از طریق یک شیوه تبلیغاتی رایگان به نمایندگی بیمهام مراجعه میکردند.با اینکه حدود شش ماهی است که از این شیوه استفاده میکنم، نتیجه و بازخوردهای خوبی را دریافت کردم.
از گفتههای صاحب این نمایندگی میتوان برداشت کرد که او از شیوه پارتیزانی برای تبلیغات خود استفاده کرده و بدون هیچ هزینهای بهراحتی پیام تبلیغاتی خود را میان میلیونها مشتری منتشر کرده، شیوهای که برایش مشتریان زیادی را هم به همراه آورده است. اکثر کارشناسان میگویند که شیوه پارتیزانی یا چریکی بیشتر از کسبوکارهای بزرگ برای کوچکترها مفید است یعنی آنهایی که هزینه تبلیغاتی بالایی ندارند ولی به هرحال برای جذب مشتری به تبلیغات گستردهای نیاز دارد. براین اساس کسبوکارها با کمی خلاقیت و مطالعه بهراحتی میتوانند راههای جالبتری را به نسبت پوستر، بروشور و... اجرا کنند. شیوههایی که مطمئنا برایشان نتیجهبخشتر خواهد بود.