با تغییر معنای برند و برندسازی، شرکت های موفق با سهیم کردن مشتریان در واقعیت های خود، ارزش های انسانی را با روندهای تجاری تلفیق می کنند.
معنای برند و برندسازی در حال تغییر است. از سال ۲۰۰۷، با توسعه رسانه های اجتماعی به عنوان پایه ای ترین تکنولوژی مؤثر، ایده آنچه ما به عنوان برند شخصی می شناختیم (وقتی برند های این عرصه نام شرکت و محصول خودشان را به هرشیوه ای در گوش مردم فریاد می زدند) کم کم به سمت انسانی شدن مفهوم نام تجاری رفت. حالا برندها فراتر از کلمات و تصاویر، تعریفی از افرادی پیشرو بودند که با توانایی خود ثابت می کردند «آنچه ما انجام می دهیم برند ما است.»
در سال های اخیر، سیر تکاملی این تحول به آنجا رسیده است که برندسازی جهتی به سمت اصالت بشر، صداقت، شفافیت و همدلی دارد. شاید علت اصلی این تغییرات، مشتریانی هستند که از شرکت ها، تقاضایی بیش از عرضه محصول و خدمات دارند. روزهایی که برندینگ فقط به عنوان فعالیت های بازاریابی سودآور شناخته می شد، گذشته است.
زمان آن رسیده که «چرا»های خود را به اشتراک بگذارید
امروزه برندینگ مستلزم شفافیت و در دسترس بودن است. برندینگ باید داستان پس زمینه چگونگی ساخت شرکت و محصولاتی را که تولید می کنید، تعریف کند. از زمانی که سایمون سینک گفت: «مردم با افرادی وارد تجارت می شوند که شیوه کاری و فرآیند تولید آنها را باور داشته باشند»، بنیان گذاران و صاحبان کسب و کار، «چرا»های خود را به روشنی در فضاهای عمومی اعلام کردند. از آن زمان مصرف کنندگان هم در انتخاب برندهایی که می خواهند موردحمایت خود قرار دهند، دقت و ریزبینی بیشتری دارند.
با این مقدمه، می توان گفت تشخیص یک برند از محصولات و خدمات تولیدی کار آسانی نیست؛ حالا برندها همان کالا و خدماتی هستند که تولید می شوند و بالعکس.
برای توضیح این روند، شرکت های تجاری را مثال می زنیم که نشان داده اند برند آنها از فعالیت های تولیدی شان جدا نیست. شرکت های پیشگام، حقیقت وجودی شان را مصداق عینی برندشان می دانند.
اجازه بدهید هنرتان به زندگی تان راه پیدا کند
وقتی الزی والفره، در سال ۲۰۱۳ برند مد زنان خود را تأسیس کرد، می خواست جلوه های هنرش را به زندگی بتاباند. امروز، هنر او در تمام محصولات و طراحی های این شرکت جلوه می کند. اگر والفره در این نقطه متوقف می شد، می توانستیم بگوییم او فقط می خواست سبکی متفاوت به مشتریان عرضه کند، ولی شرکت او تا جایی پیش رفت که امروزه حتی بزرگ ترین طراحان مد هم لباس ها و تزئینات تولیدی او را می پوشند. محصول تولیدی او همان هنرش بود یا به عبارتی، برند و تولیدات زیر نفوذ هنر او جان می گرفتند.
بگذارید تفکر واقعی تان در محصولات تان دیده شود
آزی آکارو، زنی آمریکایی آفریقایی بود که دو دختر کوچک با رنگ پوست مختلف داشت. او متوجه شد تنوع عروسک های تولیدی کارخانه ها خیلی کم است. او نخستین عروسک های Ikuzi را با این هدف ساخت که می خواست هرکدام از دخترانش عروسکی شبیه خودشان داشته باشند، با همان رنگ پوست و همان فرم مو. حقیقت یک شرکت همین است، راستی خودش را در محصولات نمود می دهد. همانطور که می بینیم، امروزه آکارو نویسنده و بنیان گذار یکی از معروف ترین برندهای محصولات دخترانه دنیا است.
برندتان باید چرخه تکامل خود را طی کند
جسیکا اکستروم کارورز، پزشک مؤسسه بیماری های خاص بود که پس از معاشرت با کودکان سرطانی که به خاطر شیمی درمانی موهای خود را ازدست داده بودند، به فکر افتاد هدبندهای متنوعی برای روحیه دادن به این کودکان تهیه کند. متأسفانه چنین محصولی به طور خاص وجود نداشت؛ پس او خودش مقدمات تولید این هدبندها را فراهم کرد و وارد عمل شد. برند او یک سیکل کامل را پشت سر گذاشت: نیت و انگیزه، ایده، فرآیند تولید، فروش و درنهایت رسیدن به هدف اولیه.
مأموریت شرکت را از محصولات خود جدا نبینید
شروع تولید صندل های فیلیپ فلاپ، در طول دوران جنگ و برای رفع نیازهای دوره ای آن زمان بود. امروزه نمود نوستالژیک اهداف قدیمی در صندل های این شرکت دیده می شود. شرکت و محصولات آن چنان جایگاهی نزد مردم دارند که هرگز با کلمات قابل بیان نیستند. محصولات این شرکت، از صندل گرفته تا لباس و پوشاک، در کشورها و توسط مردمی تولید می شود که از جنگ و خشونت های آن آسیب دیده اند. ایده اصلی شرکت این است: «اعتقاد به پایداری، عزت و خلاقیت مشتریانی که حتی در تجارت هم در پی صلح هستند.» این شرکت، واقعیت خود را با دنیا به اشتراک گذاشته است.
از مرزهایی که دیگر شرکت ها برای خودشان تعیین کرده اند فراتر بروید
اگر از این شرکت ها بپرسید چرا برندی ساخته اند که فراتر از فعالیت های بازاریابی معمول پیش می رود، به شما خواهند گفت این کار حقیقت هدف آنها است. آنها هم وقتی شرکت خود را تأسیس کرده اند حتما ایده های تبلیغاتی خودشان را داشته اند، ولی از تجارت به عنوان وسیله ای برای نمود نیتی بزرگ تر استفاده کرده اند. آنها مرز هدف هایی که سایر شرکت ها دارند یعنی تولید و سودآوری را پشت سر گذاشته اند و درنتیجه به برندی کامل، سالم و صادق رسیده اند.
اگر این مطالب برای شما انگیزه ای است تا در طرز فکرتان نسبت به برند شخصی خود بازنگری کنید، می توانید از همین امروز این نکات را به کار بگیرید:
«چرا»های خود را پیدا کنید
چرا وارد این عرصه شده اید؟ چرا کارتان را به این روش انجام می دهید؟ از کجا شروع کردید و چه چیزی شما به شما انگیزه داد؟ شما می توانید این حقایق را همیشه پنهان کنید یا برعکس، سعی کنید آنها را در خدماتی سودمند جلوه دهید. به هر صورت این حقایق درون رگ های شما در جریان هستند.
آیین باستانی ذن می گوید: روشی که فرد انتخاب می کند تا کارش را مطابق با آن انجام دهد، تبدیل به رویکرد او در همه زمینه ها می شود.
ارزش های خود را تعریف کنید و بنویسید
چه چیزهایی برای شما از همه مهم تر هستند؟ چطور آنها را دنبال می کنید و چطور با چراهای شما در ارتباط هستند؟ ما زمان محدودی در اختیار داریم و این بدان معنی است که ما همیشه، خودآگاه یا ناخودآگاه، به یک سری از امور اولویت می دهیم. اگر در تعیین ارزش های خود شفاف باشیم، در کسب و کار خود به اقدامات و عمل هایی دست می زنیم که با ارزش های ما هم جهت هستند.
خوب و بد برندتان را بپذیرید
شما می توانید در وب سایت خود از کلمات زیبا استفاده کنید، یا تجربیات بد مشتریان را به نحوی پنهان کنید و روی آن یک گرافیک لوکس بگذارید، ولی همه این موارد هم جزئی از برند شما هستند. شما نباید همیشه برندتان را کامل و بی عیب و نقص نشان دهید. مشتریان همیشه در پی حقیقت هستند و آن را پیدا می کنند. صداقت شما ارزشی بالاتر برای تان به همراه می آورد.