بحث مهمی که همیشه بین بازاریاب ها داغ بوده، تمرکز روی محصول در مقابل پرداختن به برند در فعالیت های ارتباطی شرکت ها بوده است. طرفداران برند بر این باورند که پیام های مبتنی بر چهره برند، می تواند آگاهی و توجه به آن را در مخاطبان زیاد کند، اما دوستداران محصول می گویند کمپین های محصول محور، در نهایت به فروش بالا منجر می شوند.
تنها چیزی که با قطعیت می توان گفت این است که کمپین های برندینگ باید نگاه بیشتری به محصول داشته باشند و کمپین های محصول محور نیز می بایست برند را پررنگ تر نمایش دهند.
در این مطلب تغییر استراتژی دو برند بزرگ را از فعالیت های ارتباطی برندمحور به محصول محور می بینیم.
Apple
سال های سال Apple به عنوان برندی چالش برانگیز به ماموریتش یعنی انقلاب در بازار کامپیوتر مشغول بوده است. اعتقاد اصلی برند (هر کسی که بخواهد و تمایلش را داشته باشد می تواند دنیا را به جای بهتری تبدیل کند) تغییر نکرده است، اما استراتژی ارتباطی و پیام هایش عوض شده است. Apple از قالب چالش برانگیزی اش بیرون آمده، کارنامه محصولی اش را گسترده تر کرده و به یکی از رهبران بازار تبدیل شده است. در نتیجه برند در ارتباطاتش نیاز به رویکردی عمومی تر داشته است؛ حرکت از نمادگرایی به انتقال پیام هایی مستقیم تر و فراموش کردن فعالیت های ارتباطی مرتبط با تصویر برند و طراحی کمپین های محصول محور که نمایش دهنده قدرت و ویژگی های پرچم داران برند بودند، از نمونه تغییرات استراتژی این برند است.
Coca-Cola
در ژانویه ۲۰۱۶ Coca-Cola با تغییر معماری برندش از زیربرندهای مجزا، پیام های منفرد و متفاوت و هدف قرار دادن مخاطبان مختلف به سمت استراتژی «یک برند» حرکت کرد. هدف اصلی این تغییر، برجسته کردن قدرت برند اصلی در مقابل برندهای زیرمجموعه، تأکید بر مفهوم «همگانی» بودن Coca-Cola و ارائه یک انتخاب بزرگ بود: با شکر یا بدون شکر بنوشید، با کالری یا بدون کالری بنوشید و... همراه با این تغییرات در معماری برند، Coca-cola پیامش را نیز اصلاح کرد: به جای اینکه فقط روی مزایای احساسی کمپین «شادی را بگشا» تکیه کند، با آغاز کمپین «مزمزه کردن احساس» حالا دیگر بر نقش محصول تأکید داشت.