در شماره های قبل راجع به راه اندازی انواع کسب و کار و اهمیت بازاریابی براتون گفتم. از ضرورت خلاقیت و نوآوری در کسب و کار نوشتم و در ادامه با مثال هایی نقش خلاقیت را بیشتر توضیح خواهم داد.
داستان زندگی آدم های موفق تو کسب و کار رو بخونی متوجه می شی که یکی از چیزایی که افراد رو تو کسب و کار موفق می کنه همین خلاقیته. پس اگه می خوای تو کاراتون موفق بشی و پولدار بشی یکیش همین خلاقیت و ابتکاره. نگو من آدم خلاقی نیستم. خلاقیت به ناف آدم بسته نیست خلاقیت با عشق و علاقه و اعتماد به نفس و تجربه و تخصص و تمرین و تکرار به دست میاد. اگه قرار بود همون روز اول همه خلاق باشن که دیگه آدم خلاق و غیر خلاق نداشتیم. کسی خلاق می شه که زحمت بکشه و به کارش و به خودش باور داشته باشه. ادیسون سال های سال زحمت کشید و تجربه کرد تا تونست روشنایی رو اختراع کنه.
تو که داری این متن رو می خونی الان مشغول چه کاری هستی؟ یا می خوای چه کاری رو شروع کنی؟ فرقی نمی کنه که تو کار خدماتی داشته باشی یا تولیدی یا حتی کارمند باشی. خلاقیت تو که از عشق تو به کار بیرون میاد تو رو موفق می کنه.
حالا می خوای میوه فروشی داشته باشی یا پرورش ماهی و بوقلمون و شتر مرغ. اگه خلاقیت نداشته باشی می شی یکی مثل همه اونایی که دارن کار می کنن و صبح تا شب به زمین و زمان بد و بیراه می گن و همه را مقصر می دونن جز خودشونو. تو باید برای اینکه مثلا با شرکت های شبیه خودت یا فروشگاه های شبیه خودت متفاوت باشی باید دست به کار خلاقانه بزنی.
یه نفر تو محله ما اومده بود مدیریت تاکسی تلفنی را به دست گرفت. آقا تاکسی تلفنی از این رو به اون رو شد. می دونی چرا؟ واسه اینکه به کارش علاقه مند بود و مدام طرح های خلاقانه می داد. یکی از کاراش این بود که وقتی ماشین از دم آژانس حرکت می کرد طبق یه برنامه کامپیوتری پیامک می داد که آقای فلانی اتومبیل پراید به رانندگی آقای فلان به سمت منزل یا محل کار شما حرکت کرد. یکی دیگه از کارش این بود که پس از چند دقیقه پیامک دوم می اومد که آقای فلانی مبلغ کرایه شما فلان ریال است. شما می توانید مهمان افتخاری ما باشید. می دونی چه اتفاقی افتاد؟ تموم تاکسی تلفنی محله ما تعطیل شدن. الان هم که اسنپ و تپسی اومدن بازم اون مشتری داره و خوب داره کار می کنه.
مردم از شما در کنار خدماتی که می دید احترام، ادب، انصاف، مسئولیت پذیری و نظم می خوان.
یکی از بستگان ما تعریف می کرد که تو شهرهای شمالی یه تعویض روغنی است که از بس سرش شلوغه نمی تونه سرشو بخارونه. گفتم چه جوری؟ گفتش: اون با سه نفر دیگه کار می کنه. دو نفر همکار و شاگرد تعویض روغن. یک خانم که در اتاقک مغازه نشسته و فاکتور کامپیوتری می زنه.
گفتم: خوب: گفتش: این آقا شماره تلفن و آدرس همه مشتریان رو داره. طبق سیستم متوجه می شه که زمان تعویض روغن بعدی کی هستش. دو روز مونده بهشون پیامک می ده که من در خدمت شما هستم. تو مدتی که همکاراش دارن روغن ماشینوعوض می کنن برای مشتری چای و کیک و قهوه میاره و اونا رو دعوت می کنه به یه گپ و گفت دوستانه. قیمت روغن رو هر روز از اتحادیه می گیره و کاملا به قیمت روز می ده و اگر احیانا قیمت بالاتر باشه اون با همون قیمت قبلی و سود مشخص می ده.
مثلا اگه امروز روغن فلان لیتری 10 تومن اضافه بشه با توجه به اینکه قیمت خرید اون کمتره با همون قیمت قبلی می ده. جالب تر اینکه این آقا شش کلاس سواد داره و وقتی پدرش فوت کرد فقط یک روز مغازه اش را بست و فورا به همه مشتریانی که قرار بود اون روز برای تعویض روغن بیان پیامک داد که امروز من به خاطر فوت پدرم تو مغازه نیستم.
اینها رو تو چی می گی؟ چند نفر تو ایران مخصوصا تو شهرستان ها می تونن هم چی خلاقیت و مدیریتی داشته باشن. خوب چون ذهن خلاقی دارن و همیشه ایده تازه برای مشتری یابی می دن همیشه هم وضعشون خوبه. حالا شک نکن که در چندکیلو متری همون مغازه یه نفر دیگه داره با مگس کش مگس می کشه. چرا چون اصلا فکر نمی کنه تا خلاقیت داشته باشه. یا اصلا کارشو دوست نداره.
ادامه دارد. . .
کارشناس فروش