فروردین ماه امسال، آگهی تلویزیونی ای از مجموعه شهر فرش را شاهد بودیم که در آن، با نمایش یک خانواده تیپیکال و طرح دغدغههای این خانواده در ارتباط با کاهش هزینه، به نحوی بر تسهیلات و تخفیفات فروش این مجموعه برای خرید فرش تأکید شده بود.
با توجه به اینکه آگهی یاد شده از سوی مخاطبان و دست اندرکاران تبلیغات مورد استقبال قرار گرفته، پرداختن عمیق تر به محتوا و فرم این آگهی خالی از لطف نیست. در همین راستا و برای بررسی بهتر این آگهی تلویزیونی، گفت و گویی را با حمیدرضا قاضی مقدم، مشاور و مدرس حوزه بازاریابی و تبلیغات داشته ایم که در ادامه می خوانید.
موفق در اجرا و اثرگذاری
قاضی مقدم در رابطه با ایده تبلیغاتی شهر فرش به «فرصت امروز» می گوید: با توجه به پایان اسفندماه و سپریشدن نوروز به عنوان یکی از بازههای زمانی اصلی پیک فروش محصولاتی نظیر فرش، در نظر گرفتن پروموشنها یا محرکهایی برای حفظ میزان فروش یا لااقل مواجهه با افت فروش ناگهانی پس از پیک برای بسیاری از مجموعههای کسب و کاری ازجمله مجموعه بزرگ شهر فرش ضروری به نظر میرسد و بر این اساس، تدوین آگهی تلویزیونی با محتوای ارائه تسهیلات و تخفیفات فروش بدون افزایش قیمت نهایی محصول به میزان زیادی با انتظارات کسب و کار همسو است.
در این تبلیغ یک خانواده نسبتا معمولی ایرانی (براساس شکل و تیپ ظاهری، احتمالا عضو دهک شش و هفت درآمدی) و دغدغه همیشگی اغلب خانوادههای عضو این دهکها و دهکهای پایینتر در خصوص مدیریت بودجه و کاهش هزینهها به تصویر کشیده شده و در آن از نگاهی نسبتا نو در تبلیغات ایران در قالب قیچیکردن هزینهها استفاده شده است. اساس این آگهی نیز حول ایده محوری عدم ضرورت چشم پوشی از خرید فرش (به سبب وجود تسهیلات و تخفیفات یاد شده) بنا شده است.
در این خصوص و با توجه به جذابیت این موضوع و نیز نحوه ساخت آگهی، میتوان اجرای ایده و میزان اثرگذاری آن از حیث انتقال پیام به مخاطب را موفق ارزیابی کرد. با این حال از نظر من در نقطه مقابل ماجرا، اگر هدف از اکران این آگهی، بازگرداندن میزان فروش به مقدار قبل یا جلوگیری از کاهش ناگهانی فروش فروردین ماه (در مقایسه با اسفندماه) بوده، در این خصوص توفیق چندانی برای مجموعه شهر فرش حاصل نخواهد شد.
القا نکردن حس اضطرار برای فروش بیشتر
قاضی مقدم در رابطه با نقاط ضعف این آگهی می گوید: این تیزر تبلیغاتی به رغم انتقال پیام یاد شده، هیچ حس اضطرار و عجلهای را در کاربر برای اقدام به خرید ایجاد نمی کند و به ویژه با اشاره به موضوع برقراری تسهیلات و تخفیفات یاد شده در طول سال، خیال وی را از بابت امکان بهره گیری از تسهیلات مورد نظر برای خرید فرش در ماههای آتی تا حدود زیادی راحت می کند.
این در حالی است که در نظر گرفتن تسهیلات و تخفیفاتی ویژه و مدتدار مثلاً طی 45 روز نخست سال میتوانست به میزان زیادی مجموعه را به این هدف نزدیک سازد.
در ارتباط با ترکیب اعضای خانواده نیز اشاره به این موضوع خالی از لطف نیست که اساساً کودکانی نشان داده شده در آگهی نه درک زیادی از محدودیتهای مالی و بودجهای خانواده دارند و نه میتوانند تأثیر زیادی در تصمیم به خرید فرش از سوی والدین داشته باشند.
این در حالی است که یاری گرفتن از دو نوجوان (دختر و پسر) میتوانست این حس را به مخاطب جوان القا کند که با تکیه بر این اطلاعات میتوانند تصمیم به خرید فرش را در خانواده شکل داده یا در امر خرید فرش به همفکری و مشورت با پدر و مادر بشتابند. (البته این تصمیم طبیعتا بر سن والدین نیز تأثیر میگذاشت)
در مورد موضوع قیچیکردن رسید خرید نیز شاید جایگزین کردن حالت فعلی (تلاش برای قیچی کردن از سوی مرد خانواده و اصطلاحاً جاخالی دادن رسید) با قیچیکردن بخش انتهایی رسید (به معنای تخفیف) و نیز چند تکه کردن باقی رسید و چسباندن این تکهها به طناب (به معنای امکان تقسیط هزینه طی ماههای آتی) میتوانست بیان کاملتری از موضوع تخفیف و تقسیط باشد.
وی در رابطه با نحوه اجرا و ساخت آگهی اضافه می کند: در ارتباط با نحوه ساخت آگهی و حداقل بهرهگیری از جزییات (تلاش در جهت مینیمال بودن آگهی) نیز این طور میتوان اشاره کرد که هرچند سلیقه و ذائقه بخش زیادی از مخاطبان به سمت آگهی های مینیمال سوق پیدا کرده است، ولی این موضوع الزاماً به معنی تطابق آگهی مینیمال با سلیقه کلیه مشتریان و مخاطبان آگهی (به خصوص آگهی تلویزیونی که مخاطبان آن را افرادی از سراسر کشور شکل میدهند) نیست و تصمیم به طراحی و تولید چنین آگهی مینیمالی مستلزم کسب شناخت زیادی از روحیات و سلایق عامه مخاطبان جامعه و بازار هدف این محصولات است (به طور شهودی میتوان این طور فرض کرد که اصولاً آگهی مینیمال برای مخاطبان خاصی از بازار هدف که در نواحی جغرافیایی خاصی مستقرند، کارکرد بهتری دارد و از این رو به جای مینیمالسازی آگهی تلویزیونی، احتمالا طراحی بیلبوردهای مینیمال گزینه بهتری میبود. هرچند در عین حال معتقدم میتوان از محتوای همین آگهی برای طراحی و استقرار بیلبوردهای یادشده استفاده کرد.
همذات پنداری با آگهی
این مدرس حوزه تبلیغات در ارزیابی کلی خود از این آگهی می گوید: از سوی دیگر، با توجه به مینیمال بودن کار به نظر میرسد مخاطب بیشتر از اینکه در اثر دیدن این آگهی دستاویز و بهانهای برای یادآوری برند داشته باشد، بیشتر مجذوب طنازی نهفته در ایده شده و همذات پنداری با خانواده حاضر در آگهی را بر تحلیل و درک پیام اولویت میدهد (البته یقینا برای اثبات یا رد این ادعا به بررسی نتایج و میزان اثربخشی این آگهی و نیز احتمالا مصاحبه با تعدادی از مخاطبان نیاز خواهد بود) و برای رفع این مشکل میشد ضمن وارد کردن برخی جزییات، در جهت پرهیز از خلاصه نمایی، لااقل به نحوی المان فرش را به عنوان یک سرنخ به آگهی وارد کرد تا ارتباط ذهنی بهتری بین آگهی، ایده و محصول شکل داده و در نتیجه امر، یادآوری و فراخوان ذهنی قوی تری را در ذهن مشتری ایجاد کند.
با تمامی این توضیحات، اشاره مکرر به این نکته ضروری است که تبلیغ یاد شده در نوع خود، جزو آگهیهای موفق تلویزیونی محسوب می شود، چراکه اساساً بدون در اختیار داشتن بریف کمپینهای تبلیغاتی و دستاوردهای مورد انتظار آنها (از جمله این آگهی)، عملاً امکان بررسی و تحلیل دقیق آنها سلب شده و تنها زمینه تحلیلهایی مبتنی بر ارزیابی شکل و نحوه اجرای ایده و ذهنخوانی آژانس/ برند و مخاطب/ مشتری فراهم می شود.
ارتباط با نویسنده: Leilashirzad69@gmail.com