بهمن ماه 1323 وزیر جنگ نامهای به نخست وزیر مینویسد و در آن اشاره می کندکه به علت اعتصاب کارگران کارخانه برق تهران مدتی است عدهای از سربازان فنی در کارخانه مزبور مشغول کار هستند و از نخستوزیر میخواهد دستور دهد سربازان به محل کار خود بازگردند. شهردار هم فورا نامه را به من ارجاع داد.
در تاریخ 12/1/1324 شهردار تهران از من خواست او را مطلع کنم که اتحادیه برق شهرداری مرکب از چه کسانی هستند. من ضمن نامه مشروح و مفصلی شرایط موجود و وضعیت اتحادیه کارگران شهرداری را شرح دادم. شهرداری تهران نامهای به نخست وزیر نوشت و از او خواست هرچه زودتر جلسهای با حضور آقایان وزرا تشکیل شود تا بتوان راه مناسبی برای حل مشکلات برق پیدا کرد.
در 20/10/1323 مذاکراتی راجع به خاموشی در برخی نقاط شهر تهران انجام میشد. برای روشن شدن علت، نامهای به من نوشتند و از من میخواستند که توضیحات کافی راجع به این خاموشیها بدهم. در پاسخ، نامهای مفصل در رابطه با خاموشیها به وزیر کشور نوشتم، همچنین ایراداتی به نحوه کار بنگاه مستقل برق گرفتم و به اتفاق سه نفر دیگر پاسخی به وزارت کشور ارسال کردیم و در چنین شرایط نابسامانی توانستم با سختکوشی هم اخلالهای حزب توده را بدون اثر کنم، هم کارگرها و مهندسان را راضی نگه دارم و مهمتر از همه اینکه در آن زمان جنگ و ناامنی، برق شهر تهران اشغال شده را اداره کنم و همین عوامل سبب شد تا شورای شهر، نشان لیاقت به من اهدا کند. در آن هنگام نامهای به وزیر کشور نوشتم و در زمینه بهتر شدن وضع برق و برآورده شدن نیازهای مردم پیشنهاد کردم بهترین راه اداره کردن اداره برق به صورت «شرکت بازرگانی برق» است، به این ترتیب که سهامدار بزرگ آن شهرداری باشد و سهامداران جزء، اشخاص عادی و با سرمایهای معادل 000/555/361 ریال که به سهم تقسیم میشود و آقای غلامحسین ابتهاج شهردار وقت به نمایندگی از طرف شهرداری صاحب سهم میشود.
هیات دولت طی جلسات متعددی بررسی پیشنهاد را قبول و موافقت کرد تا از این پس اداره کل برق به صورت یک شرکت بازرگانی نیمهخصوصی درآید و این امر در تاریخ 1/5/1324 انجام پذیرفت.
این شرکت به ثبت رسید و من تصور روزی را میکردم که تهران از نظر تولید نیروی برق و استفاده از آن، نظیر شهرهای بزرگ پیشرفته دنیا شود.
حزب توده که حتی تاب نیمهخصوصی شدن اداره برق را نمیآورد، دست به کار انجام توطئههای بسیار حسابشده و تازهای شد و با تلاش فراوان در آن جو ناسالم و روزگار متلاطم سعی کرد از آب گلآلود ماهی بگیرد و با توفیق در یکی از پروژههای موفقیتآمیزشان من روانه زندان کیفری کارکنان دولت شدم و مدت 42 روز از عمرم در آن دخمه گذشت و به این ترتیب موضوع بازرگانی شدن اداره کل برق در نطفه خفه شد.
ولی در عوض مهندسان و ماموران بازرسی که به خوبی میدانستند من در نهایت حسننیت در آشفته بازار آن زمان تلخ و سیاه، آنچه از دستم برآمده برای همکاران، اعم از مهندس و کارمند و کارگر، کوتاهی نکردهام، نامه سپاسگزاری به من نوشتند.