بسته میوه خشک توجهم را جلب کرد؛ تصور کردم قیمت 25 هزار تومان است؛ حجم محتویات داخل این محصول تولیدی به اندازه ای بود که در دو دستم جا می گرفت و ظرفش کاملا خالی می شد.
موقع حساب، صندوق دار محترم فروشگاه گفت: 800 هزار و خورده ای. جا خوردم؛ پرسیدم: اشتباهی نشده؛ من یک پلاستیک هم جنس برنداشته ام! جواب داد: این دو بسته میوه خشک نصف خرید شماست! دستپاچه شدم و تازه فهمیدم 400 هزار و خورده ای تومان اصلا همخوانی با مقدار محتوای این محصول تولیدی ندارد. بنابراین سر جایش قرارشان دادم و به سمت منزل رفتم.
زمانی که در مسیر منزل بودم، به مسائل مختلفی فکر می کردم که می خواهم بخشی از آنها را با شما مردم عزیز و البته مسئولین و متولیان امر در میان بگذارم؛ شاید سبب تلنگری حتی برای یک مسئول قانونگذار و یا یک مدیر اجرایی باشد و سبب گره گشایی از مشکلات چندین ساله اقتصاد ما در امر تولید شود؛ تولیدی که اساس پیشرفت هر کشور توسعه یافته ای بوده، هست و خواهد بود:
1- تولیدکننده بدون شک آرزویش فروش تمام محصولات در قفسه فروشگاه و عدم مرجوع شدن آنها به دلیل نخریدن مشتری یا گذشتن تاریخ انقضای شان هست؛ پس در شرایطی که سوداگری های مالی و دلالی های متعدد در کشور ما سودی شیرین و بدون دردسر دارد، دنبال سود نامعقول و یا سوءاستفاده از مشتری قطعا نیست؛ این چیزی هست که در صحبت ها و رفتار بسیاری از تولیدکنندگان کشور شاهد بوده و هستم؛ تولیدکنندگانی که به عشق تولید ملی و خدمت به کشور، حتی بعضاً از سود هم تا چند صباحی چشم پوشی کردند و می کنند که بتوانند محصول خودشان را در بازار نگه دارند و نخواهند عطای تولید را به لقایش ببخشند. برخی را هم می شناسم که عطایش را به لقایش بخشیده و برای همیشه تولید را ترک کردند که جای تأسف و البته تأمل برای همه متولیان امر اقتصاد کشور دارد.
2- توان و قدرت خرید مردم یک مسئله هست و درک ارزش یک محصول برای فروش مسئله دیگر. اگر مشتری تناسبی بین حجم محصول و بهای پرداختی حس نکند، برایش بهایی نخواهد پرداخت. پس طبیعی هست که یک کلوچه 18 هزار تومانی یا کیک 20 هزار تومانی آرام آرام از سبد مشتری کنار رفته و تولید در همین دو محصول دچار آسیب می شود.
3- اقتصاد از همین مسائل ریز آسیب می بیند و مانند یک بهمن، مشکلات بزرگ و بزرگ تر شده تا در نهایت به کالاهای صنعتی و استراتژیک خواهد رسید؛ جایی که نه محصول یک کلوچه ساده و یا میوه خشک شده است و نه مشتری یک خریدار معمولی. صحبت از میلیون ها دلار و میلیاردها دلاری هست که امروزه در ناترازی های متعدد تجاری و اقتصادی و حتی زیرساختی کشور شاهد آن هستیم.
4- وقتی تولیدکننده یک سال و یا نهایتاً دو سال می بیند تولید برایش صرفه اقتصادی ندارد، مجبور است سرمایه باقی مانده را نجات دهد و باقی آن را در بازارهایی بگذارد که حداقل ارزش آن از دست نرود؛ در این شرایط ما از میلیون ها مردم عادی چه انتظاری داریم که وارد فضای تولید و یا حتی مشارکت در آن بشوند؟ این امر قابل توجه عزیزانی هست که نگاه شان به سرمایه های حبس شده آحاد مردم در ارز و طلا و ملک است که نتیجه آن همین رکود و بسته شدن اقتصاد ماست. نمی توان مردم و احدی را مجبور به فداکاری در امر تولید نمود؛ وقتی ده ها و هزاران شخص و افراد هستند که در فضای تولید وارد شده اند و آسیب دیده اند. البته این به معنای نادیده گرفتن موفقیت های امر تولید و عزیزانی که در این عرصه موفق بوده و هستند نیست؛ این به معنای نادیده گرفتن دستاوردهای ما در حوزه تولیدات مبتنی بر فناوری و تکنولوژی های به روزی نیست که مرتب در اخبار و رسانه ها از آنها می شنویم، اما به طور کلی و در نظر گرفتن جمیع شرایط، حال تولید عمومی کشور خوب نیست. اما حال خرید طلا و دلار و دلالی و سودجویی های بدون دردسر و معاملات ها و کارت به کارت های بدون مالیات بسیار عالی است! و در همین شرایط هست که سالیان سال است دلال و واسطه گر سودجو هر روز ثروتش اضافه شده و تولیدکننده و استاد دانشگاه و حقوق بگیر و بسیاری اقشار، هر روز فقیرتر!
5- نگاهی به آمار مهاجرت ها و رفتن متخصصین و حتی کارگران از کشور بیندازیم؛ این دردناک است که مهاجرت حتی به پزشک و پرستار و کارگر رسیده است! ناترازی بین کار و دستمزدها، در حال آسیب زدن به بنیان های اقتصادی کشور در لایه های مختلف است. اگر برای این امر تدبیری عاجل اندیشیده و به سرعت اجرایی نشود، ما از سال 1404 به بعد دچار اَبَرچالش هایی خواهیم بود که تبعاتی بسیار ویرانگر و حتی غیرقابل جبران دارد. به سفره های حقوق بگیران که قشر عظیمی از جامعه هستند، نگاه کنیم: توان خرید 30 سال گذشته، 20سال گذشته و 10 سال گذشته در مقیاسی ملموس و ساده (مانند ارزش یک سکه بهار آزادی یا قیمت فروش یک دلار در بازار آزاد کشور) چقدر است؟ این قدرت خرید بسیار پایین آمده و حتی نابود شده، اما برای جبران متناسب با تورم، اقدامی صورت نگرفت و نتیجه، ناترازی های متعددی در سفره های مختلف قشر حقوق بگیر کشور است که سرریز آن را در مطالبات، معوقه ها و حتی اعتراض هایی شاهد بوده و هستیم که باید برای امنیت ملی کشور هم که شده، فکری عاجل برای آن توسط متولیان امر صورت گرفته و به سرعت اجرایی شود.
6- مسئله مهم دیگر که شاید کمتر کارشناس و یا رسانه ای به آن اشاره نموده است، الگوپذیری کودکان و نوجوانان (نسل های بعدی) از رفتارهای اقتصادی بزرگ ترهای خودشان و جامعه است. این بزرگ ترها یا همان تولیدکنندگانی هستند که با چالش و شکست و صدمه های زیاد مواجه شده اند و یا مردمی که پول های پس انداز خودشان را در هر جایی به جز تولید حبس می کنند و البته نباید مردم را سرزنش یا ملامت نمود: وقتی بستری مطمئن برای مشارکت شان در تولید فراهم نکنیم که ارزشی درست و بالاتر از دلالی و سودجویی در طلا و ارز به آنها بدهد، چرا انتظار داریم که بیایند و سرمایه های ریز و درشت خودشان را در امر تولید قرار دهند؟ وقتی نسل آینده از کودکی و نوجوانی و جوانی تولید را جذاب نمی بیند، از آن فرار می کند و ترجیح می دهد در هر فضایی وارد شود به جز تولید! ترجیح می دهد پولش را در دلالی فلان جنس یا حتی قاچاق قرار دهد به جز تولید یا حتی فروش محصول تولیدی! آیا متولیان امر به اهمیت تربیت و الگوی نسل جدید و آینده در نقش آفرینی برای اقتصاد ایران، فکری کرده اند؟ آیا اقدامی صورت گرفته است؟
امید است موارد بالا به عنوان تذکری دلسوزانه مورد توجه بزرگوارانی قرار بگیرد که هم دلسوز این آب و خاک هستند و هم مسئولیت و اختیاراتی در وضع قانون یا اجرا دارند. اگر این نکات به ظاهر ساده اما مهم را در نظر نگیریم، مسائل مهمتر و پیچیده تر نیز حل نخواهد شد. زمانی که مشکلات یک تولیدکننده خرد محصولی کوچک اصلا اهمیت داده نشود، محصولات بزرگ صنعتی و تولید مقیاس بزرگ و کلان ما هم هیچ وقت به سامان نخواهد شد.