متاسفانه یکی از آسیبهایی که مدتهاست مدیریت ایران از آن رنج میبرد، نگاه ارباب و رعیتی در مدیریت است. مدیرانی که در شرکتها طوری رفتار میکنند گویی اربابان شرکت هستند و کارمندان شرکت، رعیتی بیش نیستند، در واقع انسانهای نادانی هستند که با نگاه خود به شرکت و روحیه همکاری کارمندان آسیب جدی وارد میکنند. شک نکنید مدیرانی که نمیفهمند یا نمیخواهند بفهمند که با کارمندان خود هیچ فرقی ندارند و فقط مسئولیتشان بیشتر و متفاوتتر است و این تفاوت هیچ مزیتی برای آنها به همراه نخواهد داشت، به شرکت و مجموعه تحت امر خود آسیب خواهند رساند.
این روزها بیماریای که در بدنه مدیریتی به وضوح به چشم میخورد، این است که مدیران خود را در اتاق جلسات محصور کردهاند، به تعبیری جزیرهای برای خود درست کردهاند و کارمندان را در جزیرهای دیگر قرار دادهاند و همین موضوع باعث شده بدنه یک شرکت که مهمترین بخش یک شرکت را تشکیل میدهد، از سر آن جدا شود. با کمی دقت به این موضوع شاید بتوان به راحتی فهمید که چرا شرکتهای موفق در ایران اندک هستند. بگذارید چند مثال کوچک از مدیریت سایر کشورها برایتان بازگو کنم تا به عمق بیماری مدیریتی کشورمان بیشتر پی ببریم.
مجلس نمایندگان آلمان در ساختمانی کار میکنند که تماما شیشه است و مردم عادی که در خیابان راه میروند به راحتی آنها را میبینند و هر لحظه که دوست داشته باشند میتوانند به سالن جلسات بروند و از نزدیک ببینند نمایندگان آنها چه تصمیمی برای سرنوشت کشورشان میگیرند. جالبتر آنکه برای رفتن به این سالن هیچ مراقبت خاصی صورت نمیگیرد و نزدیکی تا حدی است که مردم عادی میتوانند در راهروها با نمایندگان ارتباط داشته باشند. به تعبیری هیچ نگهبان و پلیسی از مجلس مراقبت نمیکند.
مثال دیگر در کتاب سفرنامه برادران امیدوار که دو جهانگرد ایرانی در سال 1343 آن را به چاپ رساندهاند، اینگونه آمده است: «به یکی از کارمندان جزء کمپانی نفت (ایده میتسو) گفتیم: قدرت احتراق بنزین کمپانی شما از بنزینهای دیگر خیلی بیشتر است. از شنیدن آن حرف آن قدر به هیجان آمد که انگار داشت از خوشحالی بال در میآورد و پس از آن چند بار ما را بوسید و گفت حاضر است هر خدمتی را برای ما انجام بدهد!
حال آنکه سود و زیان کمپانی (ایده میتسو) برای او هیچ اثر محسوسی نداشت. اینگونه وفاداری در تمام شئون اجتماعی ژاپن به چشم میخورد و از همه بیشتر در مدارس (مشهود است) و آموزگاران، شاگردان خود را از صمیم قلب دوست دارند و حاضر به هر نوع فداکاری نسبت به آنها هستند.» از همین دو نمونه مثالی که آوردیم میتوان حدس زد علت پیشرفت این کشورها چیست و این کشورها که بزرگترین شرکتهای دنیا را در خود جای دادهاند، چگونه تا این حد رشد داشتهاند. مسلما وقتی یک کارمند جزء تا این حد خوشحال است که شما از محصولی که شرکتشان تولید کرده رضایت دارید، نمیشود در شرکت حس همکاری را تجربه نکرده باشد. نمیتوان تصور کرد که مدیر و کارمند در این شرکت فاصله زیادی با هم داشته باشند.
از پشت سنگرها بیرون بیایید
من به همه مدیران ایرانی توصیه میکنم از پشت میزهای بزرگی که برای خود مثل سنگر و دژ آهنی درست کردهاند بیرون بیایند و با کارمندان خود صمیمیتر باشند. از بالا به پایین نگاه و خیال نکنند یک مشت رعیت در شرکت کار میکنند. آنها باید به تمام کارمندان این تفکر را القا کنند که همه مدیر هستند و همه میتوانند در پیشبرد اهداف شرکت سهیم باشند. تمام کارمندان باید بدانند که هر وقت بخواهند میتوانند به مدیر خود دسترسی داشته باشند و ایدههای خلاقانه خود را به مدیر انتقال دهند. مدیران بدانند هر جا ضعفی وجود دارد، نخستین کسانی که میفهمند، کارمندان هستند و اگر آنها این ضعف را انتقال ندهند شرکت نابود خواهد شد. مدیران خیال نکنند که فقط آنها هستند که میتوانند ایدهپردازی کنند و ضعفها و قوتهای شرکت را میفهمند.
Hamnava29@yahoo.com
* روانشناس صنعتی