داخل چهاردیواری کوچک و بیرونق ولی باصفای خودم نشستهام و سرم به کارم گرم است. در مدارک جلوی رویم مستغرق هستم که ناگهان صدای زنجموره یکی از نوابغ گروه رشته افکارم را میگسلد.
- آقا من استعفامو میدم، بگین حساب کتاب منو بدن من برم دنبال کارم. دیگه نمیتونم.
- سلام به روی ماهت! چطوری فرزند؟ چرا گریانی؟
- سلام، ببخشید اعصابمو بهم ریختن یادم رفت سلام کنم.
- خب چی شده حالا؟ این همه آشفتهحالی برای چی؟
- دیگه گمونم دوران طلایی همکار بودن من در این گروه تموم شد. خیلی این مدت ازتون چیز یاد گرفتم. خیلی دوران خوبی بود. مرسی به خاطر همهچیز.
- خواهش میکنم، من چیزی یاد شما ندادم، همش زحمت خودتون بوده. حالا بگو چی شده؟
- هیچی دیگه وقتی آدمو نمیخوان آدم باید استعفا بده دیگه. من استعفا میدم.
- خیلهخب، استعفا میدی حالا، هی شلوغ نکن. بگو چی شده، کی تو رو نمیخواد.
- آدم یه جایی میمونه که بهش نیاز داشته باشن، اگه احساس زیادی بودن بکنه، خب میره.
- لعنت خدا بر شیطون دمبریده، چقد لفتش میدی بچه؟ جونم بالا اومد، بگو دیگه، کی؟
- رییس
- رییس؟ همین رییس؟ بهت گفت من نمیخوامت برو؟
- نه اینطوری که نگفتن...
- پس چی گفت؟ بگو بینم.
- داشتن با یکی از همکارای بالا صحبت میکردن، بعد گفتن این شرکت پر شده از یه مشت نونخور اضافی و نمیدونم مفتخور و این حرفا، به منم اشاره کردن...
- گفت مفتخور یا نونخور اضافی؟
- مگه فرقی هم میکنه؟ به هرحال من به نظر ایشون اضافیم، خیلی حس بدیه که...
- بچهجون هی پرت و پلا نگو، بهت میگم گفت مفتخور یا نونخور اضافی یا حیف نون؟ فرق میکنه.
- گمونم مفتخور نگفتن، همون نونخور گفتن به نظرم.
- ای بابا... خدا نکشتت جوونک، گفتم چکار کردی رییس انقد عصبانی شده.
- دیگه چی میخواستن بگن؟ اگه چیز دیگه میگفتن که من الان دیگه پشتسرمم نگاه نمیکردم.
- خیلی خب حالا پررو نشو دیگه! پس گفت نونخور اضافه.
- آره
- خب پسرم الان وقتشه یکی از اصول مهم شغلی اینجایی رو برات بشکافم.
- جدی؟ چی هست؟
- ببین فرزند، رییس و امثال رییس سرشون شلوغه، حوصله ندارن، وقتم ندارن برا همین خیلی تو حرف زدنشون با امثال من و تو دقت نمیکنن. خب؟
- خب؟
- وظیفه من و تو اینه که سرراستترین و درستترین معنی رو از حرفای بیسروته اونا استخراج کنیم، ملتفتی؟
- بله ملتفت هستم ولی زیاد نمیفهمم.
- الان روشن میشی. ببین همین رییس مفتخور براش فحشه، فحش بدیم هست. یعنی اگه بهت گفت مفتخور بهت فحش داده، خوددانی دیگه میتونی دعوا راه بندازی، یا استعفا یا هرچی...
- خب؟
- ولی اگر بهت گفت نونخور اضافی بدون که چهرهات براش شناخته شده، اینم خیلی بد نیست.
- راست میگین.
- آره، ببین رییس به هرحال لیچار میگه، شوخی میکنه تو باید بفهمی معانیشو. یک مرحله جلوتر در دوستی و صمیمیت رییس میشه حیف نون.
- یعنی اون بهتره؟
- آره دیگه، من از حدود دو، سه ماه قبل از مدیرشدنم حیف نون خطاب میشدم.
- چه جالب...
- آره جالبه، ببین، ادبیات مدیر و رییس و کلا آدمهای رده بالا رو من و تو باید یاد بگیریم. ما داریم اینجا زندگی میکنیم. البته فکر نکنم خیلی هم اینجا و اونجا داشته باشه، به هرحال رییس میتونه خیلی شفاف نباشه، من و تو باید شفاف بفهمیم. کمکم باید معنی جدید کلمات، حرکات، ژستها و سکوتهای این آدما رو متوجه بشی، فهمیدی؟
- نه راستش.
- خیلی خب، حالا پاشو برو کمکم میفهمی. عجالتا استعفارو بیخیال شو، خوشحال باش. برو. میرود و من دوباره در بحر مکاشفه فرو میروم. چقدر خوب آموزش دید!