خبر مثل باد میپیچد. هرگوشه را نگاه میکنی دهانی است و گوشی، این میگوید و آن میشنود و باز هر گوشی دو دهان میشود و باز میگوید و بازمیگوید. خبر مهم است. مهمترین جنس خبر در هر محیط کاری. چه اینجایی چه آنجایی. خبر در مورد حقوق است. حقوق ماهیانه. پایه اصلی و عمود خیمه کسب و کار. ستون فقرات اقتصاد امروز و دیروز جهان. مواجب. مایه نگرانی میلیونها یا میلیاردها تن از نوع بشر در آخرهای هر ماه که نکنه ندهند، یا کم بدهند یا دیر بدهند و باعث شادی همان عده در چند روز اول پس از دریافتش که، بالاخره این ماه هم گرفتم. این خوف و رجای دائمی زندگی هر کارمندی است. دغدغه اصلی. پس از رفع این دغدغه اصلی است که دغدغههای کوچکتر مثل کیفیت کار، نگاه ملی و میهنی، پیشرفت، توسعه و این قبیل مقولات وسط میآیند...
و اما خبر چیست؟ ظاهرا یکی از مدیران ارشد شرکت خوابنما شده و طی یک حرکت گازانبری طرح یک تغییر عمده در نحوه حقوقدهی کارکنان را در جلسه مدیران ارشد شرکت طرح کرده است. به این شرح که منبعد حقوق همه افراد بر پایه حداقل حقوق مصوب وزارت کار محسوب میشود و هرچه که قرار است اضافه بر آن دریافت کنند در قالب پاداش پرداخت خواهد شد. تا اینجای قضیه که رقم عوض نمیشود و ظاهرا زمان قضیه هم تغییر نمیکند، پس جای نگرانی نیست. اما شرط بعدی این است که بخش پاداش پرداختی با تایید مدیران ارشد شرکت در هر ماه قابل تغییر از صفر تا صد در صد است. عنایت فرمودید؟ اینجوری است! مدیران ارشد شرکت اگر از عملکرد یک ماهه این حقیر نوعی (یا هر حقیر نوعی دیگر!) راضی نباشند میتوانند در آن ماه فقط حداقل حقوق مصوب وزارت کار را به بنده پرداخت نمایند و اینجانب هم حق اعتراض نخواهم داشت. حداقل حقوق هم که معرف حضور هست، رقم کمتوان و بیرمقی که هرساله اعلام میشود و همزمان خط فقر یک چیزی حدود مثلاً هفت و نیم برابر رقم مذکور اعلام میشود و انسان متحیر میماند که آیا واقعاً هنوز افرادی هستند که با این رقم چرخشان میچرخد؟ و واقعا میچرخد؟ این از شگفتیهای بزرگی است که از عظمت ماورای فکرت دانا قرار میگیرد و عجالتا از آن میگذریم. مهم این است که بنده هرچه حساب میکنم و زیت دماغ میسوزانم میبینم این رقم تکافوی نصف ماه زندگی مجردی بنده را هم نمیدهد. از طرف دیگر یک تجربه تلخ همیشگی به من میگوید که به طور معمول در سازمانها و ارگانها و شرکتهای اینجایی وقتی چیزی، یا بخشی از چیزی معلق میشود و وجود یا عدم آن به شیء دیگری تحویل میشود میتوان احتمال قریب به یقین داد که این تعلیق مقدمه حذف آن چیز یا آن بخش است. مجموع تاملات فوق به اینجا میرسد که حاشا و کلا که اینجانب چنین چیزی را بپذیرم. در صورت اصرار رییس رؤسا هم عطای شرکت را به لقای مواجبش خواهم بخشید. عزمم را جزم کردهام که تأملاتم را به سمع و نظر رئیس و الباقی سران برسانم که توفان درمیگیرد.
پچپچههای درگوشی و ترس خورده جای خود را به شلوغی و سر و صدا میدهند. از همه گروهها صدای اعتراض به گوش میرسد. تنش و تشنج توی هوا جریان دارد و به ریهها میرود و نهایتا همه گروهها از جمله گروه خودم اعتصاب سفت و سختی به راه میاندازند که در تاریخچه شرکت اتفاق بینظیری است. در دو راهه همراهی با افراد گروه یا ادای وظایف مدیریتیام در قبال سران شرکت هستم که باز مثل برق و باد خبر دیگری میپیچد. عقبنشینی مدیران ارشد. کل ماجرا به همان ساعتی که شروع شده بود تمام میشود و همه چیز به مجرای آرامشبخش قبلی بازمیگردد. نه خانی آمده و نه خانی رفته. بعد از سالها شیوه حقوقدهی به رویه جاری بسیاری از شرکتها تبدیل میشود و امروزه کمتر کسی از این شیوه نهچندان پسندیده تعجب میکند. سیر تکامل این پدیده چنین بود.