یکی از شورشهای بزرگی که اینجانب در آن شرکت داشتم قضیهای بود به نام غائله سفته. ماجرا از این قرار بود که در آن دوران یکی از فناوریهای جدید مربوط به کار تخصصی شرکت ما داشت برای نخستینبار وارد کشور میشد و بازار دوره آموزشی این فناوری جدید در چند کشور اروپایی خیلی گرم بود. همینطور گروگر، تاق و جفت مهندس بود که از شرکتهای مختلف جهت حضور در این دورهها به سفرهای اروپایی فرستاده میشد. این امر علاوه بر حواشی مالوف و شایعهسازیهای آشنای این دیار پدیده جالب توجه دیگری را هم به وجود آورده بود و آن بازار غر زدن افراد آشنا با این فناوری بود که به علت تقاضای نسبتا بالای سامانه صنعتی کشور، وضع غریبی به خود گرفته بود.
کافی بود مهندسی، یکی از این دورههای بیست و خردهای روزه را برود تا از فردایش مثل نقلتر یا به قول امروزیترها مثل کره هواخواه پیدا کند! این مسئله به نوبه خود بساط مذاکرات پنهانی و جذب کردنهای خارج از توافقات و حرکات غیراخلاقی و غیرحرفهای در این راستا را گسترده بود. مدیران آن دوره شرکت بعد از خوردن این صابون به تنشان به فکر افتادند که به روشی جلوی این نشتیها و فرار مغزهای وطنی را بگیرند و معلوم نیست کدام شیر پاکخوردهای در جلسه مدیران بحث اخذ سفته از اعزامشوندگان اینگونه سفرهای رویایی را مطرح کرد.
مطابق قاعده تداعی، تقریبا در همان زمان در دیگر شرکتهای همکار و رقیب هم شیرپاکخوردگانی پیدا شدند که همین بدعت بینمک را مطرح کردند و موجی همگانی به راه انداختند. قرین همین ایام این ناتوان هم به همراه تعدادی از همکاران خرد و کلان در نوبت ارسال! به یکی از این دورهها قرار گرفته بود که غفلتا چشمش به جمال این پدیده جدید روشن شد. وضعیت خوشایندی نبود. بهازای رفتن یک دوره 20 روزه باید یک حبس شغلی طویلالمدت یا در بهترین حالت میانمدت را تحمل میکردیم.
به فاصله چند روز هستههای مقاومت تشکیل و جلسات سری در کافیشاپها و سفرهخانههای سنتی دور و اطراف منعقد شد. در میان دود غلیظ و قلقل قلیانها تصمیم مقتضی اخذ شد؛ اعتصاب کامل و تحریم همهجانبه تا پشیمانی و عقبنشینی کامل دشمن! نطقهای پرشوری در این رابطه ایراد شد و نفرات دخیل در غائله با مشتانی گره کرده و عزمی جزم و با بوی تند دوسیب از محلهای فوقالذکر خارج شدند. ماجرا بهزودی به گوش زعمای قوم رسید و طبعا آتش آنها را تندتر کرد. شرایط به وضعیت بحران نزدیک میشد. تشنج و تنش هر روز بیشتر میشد. محیط شرکت حالتی امنیتی و ترسناک پیدا کرده بود. چیزی نمانده بود که به قول بچههای شرکت تجمع بیش از یک نفر ممنوع اعلام شود که رییس با کولهباری از تجربه وارد ماجرا شدند.
رویکرد رییس طبق معمول بهکلی متفاوت بود. هیچ اتفاق مهمی نیفتاده. نه شاهی آمده نه شاهی رفته. فناوری چی؟ کشک چی؟ (عین عبارت ایشان را عرض میکنم) این مسئله سفته هم توطئه دشمنان شرکت است در جهت تخریب شرکت ما. نه سفته میگیری نه هیچ. هرکس ماند، بماند. هرکس رفت، خیر پیش. این فناوری اصلا چیز خاصی نیست. امروز این فناوری بومی شده و نیاز به حضور اجنبی نداریم. همین. موج از اتاق جلسه شرکت به راه افتاد و کمکم همه راهروها و سرسراها و اتاقهای شرکت را گرفت و بعد سوار بر باد سبکسیر به شرکتهای دیگر رسید و به شکلی باورنکردنی جو را آرام کرد. فناوری بومی شده بود!