در تاریخ 29تیر، مطلبی تحت عنوان «کسبوکاری در ابعاد ذوزنقه» در همین صفحه به چاپ رسیدکه توجه مرا جلب کرد، زیرا به یاد یکی از خاطرات سرمایهگذاری خودم افتادم. از آنجا که علاقه شدیدی به موسیقی داشتم و خودم نوازنده سهتار بودم چندسال پیش تصمیم گرفتم کارگاه کوچکی برای ساخت سهتار دایر کنم. اگرچه زیرزمین کوچکی در خانه وجود داشت که میتوانست بهعنوان مکان کارگاه قلمداد شود اما مشکل اصلی اینجا بود که من طریقه ساخت این ساز را بلد نبودم و باید از یک کاردان کمک میگرفتم. بنابراین با کلی تلاش موفق شدم یکی از افراد باتجربه در این حرفه را پیدا کنم و 500هزارتومان برای آموزش یک ماهه به او بپردازم. در ابتدای کار، همه چیز خوب پیش میرفت. کمکم وسایل مورد نظر را خریدم و چیزی حدود 3میلیون تومان هزینه کردم. از آنجاکه صبح تا عصر در جای دیگری مشغول به کار بودم حقوق ماهانهام را در این راه خرج کردم تا بلکه بتوانم بعد از یک دوره زمانی و کسب مهارت لازم، کار اول را رها کنم و روی پای خودم بایستم.
بعد از 2ماه فعالیت به جایی رسیدم که تقریبا تمام وسایل و ابزار مورد نیازم فراهم بود و دیگر باید به تولید فکر میکردم. هر روز ساعت 4 یا 5بعدازظهر وقتی که به منزل میآمدم، بدون معطلی لباسهایم را عوض میکردم و تا 9شب در زیرزمین خانه مشغول به کار میشدم. آنقدر شور و اشتیاق داشتم که نمیفهمیدم زمان چگونه میگذرد. خودم را سرمایهگذار کوچکی تصور میکردم که در آیندهای نه چندان دور، صاحب سرمایهای کلان خواهد شد، اما مشکل، بزرگتر از چیزی بود که در تصورم میگنجید. اول اینکه هنوز در ساخت کاسه سهتار، مهارت لازم را نداشتم و نمیتوانستم ترکهها را با هم جفت و جور کنم و اغلب اندازههایش با هم تفاوت داشت؛ یا دسته سهتار ضخامت لازم را پیدا نمیکرد و عاری بودن ساز از این مشکلات، همان چیزی بود که برای خریداران اولویت داشت. با خودم فکر میکردم که پس از مدتی، قطعا این مشکلات برطرف میشود.
ساخت هر سهتار حدود 10روز زمان میبرد که این وضعیت خوبی برای من نبود، زیرا حداقل باید هفتهای 2 سهتار میساختم تا زحماتم را جبران کند. شبها به قدری خسته میشدم که صبحها برای بیدار شدن از خواب مشکل داشتم. خیلی از روزها یک تا 2ساعت دیرتر در محل کار حاضر میشدم و عصرها هم برای زودتر رفتن از هر فرصتی استفاده میکردم، البته در حین کار هم تمرکز درستی نداشتم.
این وضعیت به 2 هفته نکشید که صدای اعتراض مدیرعامل بلند شد. وقتی جریان را برایش تعریف کردم، گفت: «من با کار دوم مخالف نیستم اما این موضوع نباید به کار اول تو لطمهای وارد کند.»خلاصه ترس از دست دادن کار اول، ایرادهای خریداران هنگام خرید و مهمتر از همه طولانی بودن پروسه ساخت هر ساز، باعث شد در کمتر از 5ماه انگیزه خود را برای ادامه کار از دست بدهم و ابزارآلات کارگاه را به نصف قیمت به دیگران واگذار کنم. این یکی از تلخترین تجربیات سرمایهگذاری من بود.
شما هم میتوانید خاطرات سرمایهگذاری خود را با نام و عکس خودتان به آدرس زیر ایمیل کنید تا دیگران هم از تجربیات شما استفاده کنند.
Forsat.tajrobe.gmail.com