پدیده لقی است. مذبذب است. تکلیف انسان را روشن نمیکند. هیچکس اسم آن را رشوه یا زیرمیزی یا چیز ناخوشایند دیگری نمیگذارد. دیدگاه رسمی آن است که علیالقاعده کسی نباید از دریافت آن خوشحال یا از عدم دریافتش ناراحت شود، اما ظاهر امر کاملا برعکس است. بازار آن هر ساله گرم میشود: عیدی. طبعا منظور عیدی و پاداش رسمی افزوده به حقوق افراد یا عیدی که در خانوادهها بزرگترها میدهند، نیست. صحبت از عیدیهای شغلی است.
نوعی پرداخت و دریافت نامشخص و مبهم که به هزار معنای دیگر راه میدهد. از جمله خصوصیات عجیب این پدیده یکی آن است که برخلاف رسم معهود عیدی که از سمت بزرگتر به سمت کوچکتر میرود، این یکی خلاف آمد. عادت از سمت مراتب پایینتر سلسله مراتب شغلی به سمت مراتب بالاتر در حرکت است! از دید ساختار هرم کاری در انجام یک پروژه مشخص کارفرما شخص اول و مهمترین رکن کار به شمار میرود. بعد از او مشاور و بعد پیمانکار اصلی یا دست اول که مجری پروژه است و بعد از آن پیمانکاران جزء، تولیدکنندگان و فروشندگان قرار میگیرند. اما در دادن عیدی رسم اینجایی سازمان کار آن است که دادن عیدی از فروشنده و تولیدکننده شروع شده و به سمت پیمانکار دستاول و مشاور و نهایتا کارفرمای اصلی میرسد.
به نظر میرسد که سامانه اینجایی کسب و کار هم با وجود داشتن قوانین لاتعد و لاتحصی جلوگیری از رشوه و پرداختهای غیرعرف، با این یک قلم به مماشات برخورد میکند. انصافا هم کمتر این پدیده بهخصوص حالت زورگویانه و اجباری صریح پیدا میکند.
از طرف دیگر، خیل عظیمی از تولیدکنندگان و فروشندگان و شرکتها و موسسات خصوصی از این فرصت برای شناساندن کار، محصولات و خدمات خود استفاده کرده و وجهی تبلیغی به آن میدهند. این موارد کفه توجیه این پدیده را سنگین میکند که خب، زورکی که نیست. تبلیغ و بازارگرمی و رفاقت و آشنایی و بوس و کنار! هم که هست. دور همیم دیگر. چه کاریست گیر بدهیم و یک مجموعه به تعادل رسیده را دستکاری کنیم که بعد تبعاتش دامن خودمان را بگیرد؟ این استدلال پدیدارشناسانه زیاد هم بیراه نیست و حداقلی از حقیقت را در خود دارد. مدیر جوان اینجایی هم دیر یا زود یاد خواهد گرفت که این جزو قواعد بازی است و باید یکجورهایی با آن کنار آمد. خوب است نه؟
اما مثل همیشه هستند اشخاص عصا قورت داده و ملا نقطی که با حرفهای تلخ و ناراحتکننده خود عیش اینجایی ما را منغض کنند. پارهای از این گونه ترهات بدین شرح است:
اصولاً هرگونه پرداخت و دریافت چیزی باارزش مادی، خارج از چارچوب قرارداد و نوشته و ثبت که قابل پیگیری و بازرسی نباشد، فساد خواهد آفرید. چه بخواهیم، چه نخواهیم در این آشفتهبازار بدهبستان کسانی پیدا میشوند که بهحق خود (مثلاً فرض کنیم یک سررسید تبلیغاتی ساده) راضی نباشند و دلشان خداینکرده هوای سکه یا ساعت کرده باشد. بعد در این راستا دست به اقداماتی هم بزنند. یک تعداد آدمهای متعادلتری ممکن است از عیدی سادهشان راضی نباشند و اقدامی هم نکنند اما ته دلشان لکهای بیفتد و احساسی له یا علیه عیدیدهندهای (یا عیدی ندهندهای!) ایجاد شود و در قضاوت و عملکرد آتیشان تاثیر بگذارد. از سوی دیگر، این پدیده بدون ثبت، میتواند چتر گل و گشادی برای عملیات پولشویی و حلالسازی بعضی اشخاص معلولالحال باز کند.
ملاحظه میفرمایید که اگر جلوی دُر پراکنیهای این ایرادگیران هرچه سریعتر گرفته نشود، به همین سیاق طعم این پدیده دلانگیز را به کام گیرندگان کانه زقوم خواهند کرد. پس بهتر به نظر میرسد چشمها را هم بگذاریم و به امید فرداهای بهتر باشیم.