برای درک بهتر علم اقتصاد در زندگی ضربالمثلها و داستانها، نقش مهمی را داشته و دارند. تمثیلها و نشانههای به کار رفته در این قصه، مصداقی برای ارزشگذاری آن نشانهها نیست. بلکه ارزش اصلی متوجه وجود انسان و تعریف جایگاه انسان نسبت به واقعیتهای جاری زندگی است؛ حال هر کسی از ظن خود شد یار من...
یکی از دوستانم نقل میکرد: «در ایام تحصیل دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن را دوست میداشت، همواره در یاد آن بود که گم نشود و آسیبی به آن نرسد. او بیمار شد و بر اثر بیماری آنچنان حالش بد شدکه حالت احتضار و جان دادن پیدا کرد، در این میان یکی از علما درآنجا حاضر بود و او را تلقین میداد و میگفت: بگولااله الاالله، او در جواب میگفت: نشکن نمیگویم.
ما تعجب کردیم که چرا به جای ذکر خدا، میگوید: نشکن نمیگویم، همچنان این معما برای ما بدون حل ماند، تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شد و من از او پرسیدم. این چه حالی بود که پیدا کردی، ما میگفتیم: «بگو لا اله الاالله» تو در جواب میگفتی: نشکن نمیگویم.
او گفت: اول آن ساعت را بیاورید تا بشکنم. آن را آوردند و شکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم، هنگام احتضار شما میگفتید بگو لااله الاالله، شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت را در یک دست خود گرفته، با دست دیگر چکشی بالای آن ساعت نگه داشته و میگوید: اگر بگوئی لااله الاالله، این ساعت را میشکنم، من هم به خاطر علاقه وافری که به ساعت داشتم میگفتم: ساعت را نشکن، من لااله الا الله نمیگویم!»