غروب امروز
من نمیدونم جوون، به هر حال این مدارکو تا 8 صبح فردا خواسته، باید بفرستیم، نمیتونم بهش بگم نمیفرستم... نه میتونم بگم، نمیخوام بگم نمیفرستم. تقصیر این بچهاس، اینم که نفر خودته. صدبار بهتون گفتم دیگه، نگفتم؟ ها؟ گفتم یا نه؟
- چیو گفتین رییس جان؟
- صدبار گفتم این آدمهای مسئلهدار و ناراحتو کی باید باهاشون مذاکره کنه؟ شخص شخیص جنابعالی یا این الف بچه؟ ها؟ ورمیداری موضوع به این مهمیرو میدی دست یه جوون جاهل، اینم ورمیداره چهارتا مهمل اساسی میذاره توی توبره طرف، اینجوری کار درست میکنه برا هممون... بیا، حالام خودتون، هم خودت، هم این نیموجبی، هم هر چند نفر دیگه لازمه از نفراتت نگه میداری شب میمونین این مدارکو جمعوجور میکنین. 8 صبح فردا میفرستیم برا این آقا.
- من خودم میمونم رییس، اینا خستهان.
- خودت بمون، این بچه هم بمونه حتما. خیالم جمع باشه؟ دیگه صبح بیآبرومون نکنین دوباره... شیرینکاری در نیارین از خودتون...
- نه رییس جان نگران نباشین. خودم بالا سر کارم دیگه...
- نگرانم جوون، نگرانم... میترسم امشبم بمونین تا صبح مثل تراکتور این کارم جمع کنین و آخرش اون چیزی که باید بفهمین و نفهمین، همینطور نادون و نادونسته از دنیا برین... نگرانم....
صبح فردا
صبح زیباتون به خیر رییس. خوب که خوابیدین به امید خدا، بد نگذشته که؟
- صبح عالی متعالی جوون کار کن و زرنگ و سرخچشم، بله قربان، بسیار شب مطبوعی بود، خیلی آسوده خوابیدیم به پشتوانه شما جوانان برومند.
- خب خداروشکر
- جمع شد دیگه؟ فرستادین دیگه؟ درست فرستادین؟ اشتباهی نرفته باشه؟ کامل بود؟ خودت حواست بود؟
- خیالتون راحت رییس جان، مستقیما رفت دفتر همون کارفرمای خشمگین قدرتمند.
- آی زنده باد، بگو بره این بچه دنبال استراحتش.
- چشم
- وایسا ببینم... برگرد اینجا ببینم...
- جانم؟
- کارفرما خشمگین که بود خیله خب، قدرتمندش چی بود؟
- قدرتمنده دیگه رییس، بچههای بدی باشیم شب نمیذاره بریم خونههامون، نگهمون میداره.
- اول بگو ببینم اون جوونک به اندازه کافی تأدیب شد؟ عبرت گرفت؟
- آره گمونم. خیلی قیافه عالمانهتری پیدا کرده از دیشب تا حالا...
- آره منم احساس کردم، یکم اون حس بلاهت قیافهاش کمتر شده بود، ولی مشکل اینه که تو هنوز آثار حمق و گولی در ناصیهات پیداست...
- دِ... چرا رییس، من با این ذکاوت...
- نع، همین که تیکه میاندازی میگی کارفرما قدرتمنده و اینا دیگه، معلومه یه شب بیدار موندی، هیچی به هیچی فرزند...
- خب بگین ما یاد بگیریم رییس.
- خوب گوشاتو باز کن جوون... ببین کنار اومدن با کارفرما اونم از نوع دولتی به معنی تسلیم محض شدن و بله قربان گفتن نیست، میتونی در چارچوب قرارداد هم اعتراض کنی، هم دنبال حقت بری، هم حتی کارفرماتو اذیت کنی، ملتفتی؟... یعنی مسئله ترس نیست. این یه رابطه دو طرفه است که اگه بیفته تو سرازیری منفی به ضرر هر دو طرف میشه. اون اذیت کنه تو هم اذیت کنی قافلهتون میره به سمت ترکستان یا حداکثر تاجیکستان، میفهمی چی میگم؟... تو چار چوب قرارداد میمونی و چکار میکنی؟ کارتو انجام میدی... حالا بعضی وقتا برمیخوری به آدمای عصبانی یا مسئلهدار یا منفینگر. تو این شرایط راه چاره پررو بازی و رو کم کردن نیست. باید با رابطه رسمی وارد عمل شد، لحن رسمی و حرفهای، ارجاع به مقامهای بالا، باکلاس و باپرستیژ برخورد کردن و این جور روشها. اون قدرت بدبخت کردن من و تو رو نداره ولی حداکثر میتونه از طریق من که رییسم نذاره شب بخوابی، همین. خودتونو ضعیف نبینین. ماها ضعیف نیستیم، عاقلیم. کاسبی کردن عقل میخواد نه زور فهمیدی؟... هان؟...