مدتی است که دنیا دارد تمام تلاش خود را در راستای «جهانی نشدن» به کار می برد. نزدیک به سه دهه است که سیاست کشورهای مختلف به گونه ای علیه پدیده «جهانی شدن» عمل کرده است. جنگ ها، سیاست های خودسرانه قدرت های منطقه ای و جنبش های عوام فریبانه در دنیای مدرن امروز دنیا را روزبه روز از اتحاد و یکپارچگی ای که در واقع هدف اصلی «جهانی شدن» است، دورتر می کند.
برخلاف باور عمومی به دنبال جهانی شدن اقتصاد، نرخ فقر در آمریکا افزایش یافته است. آزاد سازی اقتصاد در اواخر سال های 1970 آغاز شد و این روند در سال های 1980 قوت یافت و با مقایسه سطح و کیفیت زندگی در این سال ها می بینیم که فقر جهانی رشد داشته است.
در سال 1981، یعنی دورانی که رونالد ریگان، چهلمین رئیس جمهور آمریکا بود، 44.3 درصد از جمعیت این کشور در فقر شدید به سر می بردند و کمتر از 1.90 دلار در روز درآمد داشتند.
براساس مطالعات انجام شده از زمان آغاز سیر جهانی شدن تاکنون نابرابری بین المللی افزایش یافته و این روندی است که از اوایل قرن نوزدهم آغاز شده و به طور مداوم رو به رشد است. به این ترتیب که شکاف بین کشور های فقیر و غنی همچنان روزبه روز بد تر می شود.
همچنین نابرابری بین المللی از نظر جمعیت داخلی نیز رو به گسترش است و دلیل عمده آن ظهور اقتصاد های جدید مثل چین با یک میلیارد و 357میلیون نفر جمعیت و هند با یک میلیارد و 170میلیون نفر جمعیت رو به افزایش است.
نابرابری داخلی در کشور های غنی و ثروتمند، به ویژه در آمریکا که درآمد 10درصد از جمعیت آن به طور قابل توجهی افزایش یافته و درآمد 50 درصد از جمعیت آن راکد باقی مانده یا حتی پسرفت دراماتیکی داشته است، همچنان ادامه دارد. افزایش نابرابری در بریتانیا نیز مثال زدنی است.
به طور کلی شکاف درآمدی و نابرابری در تمام کشور های ثروتمند، مخصوصا در میان درصد کمی از جمعیت شان که ثروتمند هستند، روزبه روز در حال بیشتر شدن است. نابرابری اجتماعی و اقتصادی جهانی شدن تا حدی زیاد است که حتی سازمان های جهانی از جمله صندوق بین المللی پول در مورد آن هشدار داده است.
تجربه چندین دهه آزاد سازی اقتصاد و توسعه تجارت جهانی، در اکثر کشورهای توسعه نیافته، ناامید کننده بوده است. افزایش فقر، بیکاری و وخیمتر شدن وضعیت تولیدات داخلی، مهم ترین پیامدهای تجارت آزاد برای این کشورها به شمار می رود.
وارد شدن به معرکه تجارت آزاد، تنها زمانی سودآور است که تولیدات داخلی در حد رقابت با تولیدات کشورهای توسعه یافته رسیده باشد و تمامی آمادگیهای لازم در مورد آسیبهای ناشی از آزادی تجاری وجود داشته باشد؛ کشورهایی که چیزی برای صادر کردن ندارند و فاقد مکانیسم حمایتی از نیروی کار هستند. در واقع پیوستن کشور ها به سازمان تجارت جهانی، به جز چرخیدن در دور باطل توسعه نیافتگی، دستاورد دیگر ندارد.