- الو، الو، ...، آقا صداتون نمیآد... زززز.... ف ف ف ف... صدا نمیرسه... الوووو (سکوت)
- ای لعنت به اول و آخر اونی که تو رو اختراع... (تماس مجددا برقرار میشود.)
- الو، الو، ....، آقا صداتون نمیآد... زززز... ف ف ف ف... صدا نمیرسه ... الوووو (سکوت) (پایان تماسهای تلفنی)
ای تف به این مقطع زمانی! بابا یک موقعی که این وزوزک همراه تولید انبوه نشده بود، آدمها معقول سرجایشان مینشستند. یک مفهوم شریفی به نام محل سازمانی برای هر انسانی تعریف شده بود، معمولا یک دستگاه تلفن حالا یا خصوصی یا اشتراکی هم کنار دست هر کس بود، آدم زنگ میزد یا صحبت میکرد یا حداکثر
اشغال بود.
آدم میدانست دوست و دشمنش کدام است. آن وقت الان؟ هرکس یک گوشه ربع مسکون و سه ربع نامسکون برای خودش سیر آفاق و انفس میکند. به هوای اینکه یک دستگاه تلفن همراه در جیب یا قد کمرش دارد. حالا صدای زنگ را نمیشنود و نقطه کور است و آنتن نمیدهد و اینها همه حرف است. مهم این است که ما همراه داریم و صدقه سر این فناوری کسی تنها نمیماند. مبارکا باشد!
این شانزدهمین بار است که همراه وامانده این جوانک را میگیرم. به نظرم یک چیزی این وسط درست نیست. مدام صدا نمیرسد و صدا نمیآید و ززز و فس فس... ای دل غافل! گفتم یک چیزی ایراد دارد. هر بار که من زنگ میزنم یک الگو تکرار میشود. فارغ از نوع صحبت من که قربان صدقه باشد یا فحش، این جوانک همان یکسری جمله را تکرار میکند.
این جوان یکی از نفرات گروه است که به تازگی به یک دستگاه گوشی همراه به قول قدیمیها آخرین سیستم مزین شده و این خیال خام را که از این به بعد دسترسی به او آسان خواهد بود، در من ایجاد کرده و حالا هم که ظاهرا با سوءاستفاده از حسن برخورد مدیریت مستقیمش، یک صدای ضبط شده موهن را نه یک بار و دو بار که شانزده بار تحویل بنده داده و یحتمل حمق و گولی من خیلی هم باید موجب انبساط خاطر عاطرشان شده باشد.
چشم بنده روشن با این پرسنل تربیت کردنم! یک محاسنی از تو دود بدهم که در تاریخ صنعت این سرزمین بنویسند. اگر ندادم از سردر بخش تخصصی تحت مدیریت داهیانه خودم به صورت باژگون بیاویزندت هرچه خواستی بگو. ما جرات نمیکردیم جلوی رییسمان پا روی پا بیندازیم. حالا وضع ما را سیاحت کن. فردا که سرکار برمیگردی جوان نادان، صبر کن ببین چه کارت میکنم... چه کارش کنم؟ اخراج که سر چنین مسئله مضحکی راه ندارد. پیش رییس هم که نمیشود رفت، هزار تا لیچار بارم میکند که تو مثلا رییس آن بخش هستی و کجاست اقتدارت و ... پس چه باید کرد؟ یک آبروریزی حسابی جلوی روی همه حضار راه بیندازم چطور است؟ هم این جوانک مقصر ادب شود و هم خاطیان بالقوه حاضر در جمع، ماستهایشان کیسه شود! چطور است؟ خب بعد از آبروریزی و توبیخ و استخفاف چه میشود؟ توضیح علت امر ناگزیر خواهد بود.
فیالمجلس اعضای گروه خواهند فهمید و بعد به یمن مهارت نفرات در امورات خطیر خالهزنکبازانه و به یاری لقلقه لسان قریب به اتفاق دوستان در کسری از ثانیه کلیه سکنه محترم شرکت خواهند دانست که فلانی شانزده بار به بهمانی زنگ زده و هر بار یک صدای ضبط شده را شنیده و در کمال بلاهت هر بار سعی کرده در دل این صدای ضبط شده رهی باز کند و کلا سرکار بوده صد رحمت به ضریب هوشی کلم بروکلی و این چه مدیر ضایعی است و غیره و غیره. انصافا زیاد هم بیراه نمیگویند. بنده نمیدانم هول و ولای پروژه بود، اوقات تلخی عقب افتادن کار بود، حرص خوردن از دست فناوری و ارباب صنایع دقیقه بود یا هر چه بود بالاخره موجب این حواسپرتی شد. به نظر میرسد بد نیست کمی به حافظه و حواس جمعی و این چیزها هم بها بدهیم. عجالتا جوانک را بیخیال.