چند روز پیش برنامه تلویزیونی را تماشا میکردم که زندگی کشاورزان را از نزدیک به تصویر کشیده بود. از سختیها و مرارتهای کشت و کار و وضعیت زندگی آنها سکانسهایی جالب و در خور توجه پخش شد که هم تاثر برانگیز بود و هم تحسینبرانگیز. در قسمتی از برنامه، کشاورزی را نشان داد که روی زمین زراعی نشسته بود و با لهجه شیرین خراسانی درباره کشت محصول صحبت میکرد. این پیرمرد ظاهری بسیار معمولی داشت و کاملا میشد سختی روزگار را از خطوط چهرهاش فهمید. کمی آن طرفتر، چند نفر مشغول چیدن محصول بودند و زیر گرمای آفتاب، تمام حواسشان به کاری بود که انجامش میدادند.
در این هنگام ذهنم درگیر فکری شد که نتوانستم برای دیدن ادامه برنامه، تمرکز کنم. ناخودآگاه به تاجرانی فکر کردم که پشت میز ریاست نشستهاند و با جابهجایی محموله میوه، سودهای کلان را به جیب میزنند. از خودم پرسیدم: «آیا کار این کشاورز مهمتر است یا آن تاجر؟» البته نمیتوان به تاجران خرده گرفت و آنها را به خاطر رشد صادرات غیرنفتی و ورود ارز به داخل کشور ملامت کرد. اما میتوان این پرسش را مطرح کرد که چرا کشاورز نمیتواند متولی اصلی فروش و تجارت محصول تولیدیاش باشد؟
کشاورز محصول را تولید میکند و آن را بهصورت فلهای در اختیار کارخانهها یا واسطهها قرار میدهد تا فرآوری بستهبندی شود. بیشتر محصولات بعد از بستهبندی، تازه ارزش واقعی خود را پیدا میکنند و مشتریان را برای خرید آن به بازار میکشانند. حال چه ایرادی دارد که کشاورز در کنار زمین خود، کارگاه کوچکی برای فرآوری اولیه و بستهبندی داشته باشد؟
البته موانع زیادی برای این راهکار وجود دارد. از جمله اینکه تولیدکننده نمیتواند در امر فروش و بازاریابی هم دخیل باشد زیرا در آن صورت ممکن است از تولید عقب بماند. در ثانی، این کار نیاز به سرمایهگذاری، آموزش و ترویج میان کشاورزان دارد. چنین مواردی اجرای طرح موردنظر را با مشکل مواجه میکند. بنابراین نقش اتحادیهها و اصناف در این مرحله پررنگ خواهد شد. اما آنطور که شواهد و مدارک نشان میدهند، اتحادیهها هنوز نتوانستهاند در اختصاص سود به کشاورزان و تقسیم سهم تجارت بین آنها موفق عمل کنند.
شاید راهکار سومی نیز در این میان وجود داشته باشد و آن، شراکت کشاورزان در فروش محصولاتشان است. به عبارتی تولیدکننده اصلی، محصولش را جز به تاجر یا کارخانههای فرآوری نمیفروشد و دستمزدش را هنگامی خواهد گرفت که محصول نهایی در بازار به فروش برسد. در این شرایط و با تعیین نرخ منطقی و توافقی برای کالای آماده عرضه، میتوان سودی عادلانه برای کشاورز در نظر گرفت. البته به نظر میرسد برای اجرایی شدن این طرح لازم است که شیوهنامهای دقیق و قابل استنادی از طرف دولت یا اتاق بازرگانی وضع و هر دو طرف معامله را به اجرای آن مکلف کند.
در این راه لازم است که تجار و فروشندگان عمده نیز با قبول این طرح، سود تجارت خود را با کشاورزان تقسیم کرده و تولیدکنندگان را بهعنوان صنعت بالادستی بپذیرند. ناگفته نماند که تامین مالی کشاورزان برای فاصله زمانی تولید تا فروش، بسیار مهم است. در این حالت کشاورز میتواند مبلغی را بهعنوان پیش پرداخت از خریدار گرفته و تا اخذ کامل پول صبر کند. ولی باید قبول کرد که این شبکه نیز از ضعف برندینگ رنج خواهد برد و کوچک شدن کارگاهها و تعدد بستهبندیهای ناشناخته، اثری از برند در بازار آن محصول بر جای نخواهد گذاشت.
برای حل این مشکل بهتر است که کل تولیدکنندگان یک محصول خاص در یک منطقه جغرافیایی، شاهراهی از یک شبکه تولید و فروش محصول را تشکیل دهند و تمام محصولات عرضه شده را با یک برند و حتی نام آن منطقه به بازار عرضه کنند. در این حالت، کشاورزان متحد میتوانند از شبکههای توزیع متفرقه و تاجران مستقل نیز برای پیشبرد تجارتشان کمک بگیرند. تنها اینگونه است که کشاورزان نبض بازار را به دست خواهند گرفت و دلال بازیها و سودجوییهای بیمورد در فاصله بین مزرعه تا بازار از بین خواهد رفت.