هر انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، تحلیلگران زیادی را به ارائه نظر وادار میکند، چه آنها که کارشناسان حرفهای هستند و چه مردم معمولی و عادی. آنها سخنرانیهای نمایندگان، جزییات سیاستهای آنها و همینطور تصاویر تبلیغاتیشان را بررسی و تحلیل میکنند. هیچ شکی وجود ندارد این عوامل و البته موارد دیگر نقش تعیینکنندهای در انتخابات دارند. اما از نظر یک اقتصاددان، بهترین وسیله برای پیشبینی اینکه چه کسی رئیسجمهوری بعدی آمریکا میشود تولید ناخالص داخلی یا به عبارت دقیقتر رشد تولید ناخالص داخلی واقعی در سال برگزاری انتخابات و نسبت آن با آمار سال قبل است.
(تولید ناخالص داخلی واقعی تورم و کاهش قیمتها را هم در نظر میگیرد) در 8 انتخابات اخیر، وقتی که رشد واقعی تولید ناخالص داخلی در سال برگزاری انتخابات نسبت به سال قبل از آن بهتر بوده است، حزب رئیسجمهور در قدرت باقی مانده است. و البته وقتی که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی نسبت به سال قبل آهستهتر بوده، حزب حاکم دولت را از دست داده است.
تولید ناخالص داخلی واقعی آمریکا در سال 2015 زیر 2درصد بوده و حالا سوال بزرگ جمهوریخواهان و دموکراتها این است که تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال 2016 پایینتر خواهد بود یا بالاتر. افراد زیادی پیشبینی کردهاند که تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال 2016 افت خواهد داشت که اگر روند تاریخی را لحاظ کنیم، یک جمهوریخواه را به کاخ سفید خواهد فرستاد.
بهتر است نگاهی به آمار 35 سال اخیر داشته باشیم. در سال 1980، تولید ناخالص داخی از 3.2درصد در سال 1979 به زیر 0.2درصد رسید. نتیجه؟ رونالد ریگان توانست جیمی کارتر را شکست بدهد. در سال 1984، وقتی که تولید ناخالص داخلی واقعی به 7.3درصد رسید-2.7درصد بیشتر از سال قبل- ریگان دوباره انتخاب شد. در سال 1988، جورج دبلیو بوش پدر با مایکل دوکاکیس رقابت میکرد. رشد اقتصادی در آن سال نسبت به سال قبلش 0.7درصد رشد داشت و در نتیجه، بوش برنده انتخابات شد.
سال 1992 تنها استثنا در یک چرخه 35 ساله است. اقتصاد آمریکا در این سال 3.7درصد رشد داشت اما بوش رقابت را به بیل کلینتون باخت. دو توجیه برای این استثنا وجود دارد؛ اول اینکه رشد تولید ناخالص داخلی سال 1992 در سال بعدش به اندازه چشمگیری بالا رفت. بنابراین مردم متوجه نشدند که اقتصاد در آن سال در حال جهش گرفتن بوده است. بلافاصله بعد از انتخابات، در ماه دسامبر 1992 مرکز تحقیق اداره ملی آمار اقتصادی اعلام کرد که رکود در ماه مارس 1991 به اتمام رسیده بود. و دوم اینکه، یک کاندیدای سوم، راس پروت، در انتخابات رقابت میکرد و برخی فکر میکنند او رایهای بوش را گرفته بود.
در سال 1996 رشد اقتصادی نسبت به سال 1995 قویتر بود و کلینتون دوباره انتخاب شد. با این حال، چهار سال بعد، رشد اقتصادی در سال 2000 با وجود اینکه در وضعیت خوبی بود تنها 0.6 درصد پایینتر از سال 1999 بود و جورج بوش، الگور را شکست داد. رشد در سال 2004 یکدرصد بیشتر از سال 2003 بود و بوش دوباره انتخاب شد. در سال 2008 رشد اقتصادی 2درصد کمتر از سال 2007 بود و باراک اوباما به کاخ سفید رسید. او در سال 2012 که رشد اقتصادی 0.6درصد بیشتر از سال 2011 بود توانست دوباره برنده انتخابات شود.
در مقام مقایسه با شاخص سهام، رشد تولید ناخالص داخلی همبستگی بیشتری را در اقتصاد نشان میدهد.با معیارهای بازار سهام، تغییر در ارزش سهام در ماه قبل از انتخابات میتواند نشانهای از تغییرات سالانه باشد. برای نمونه در سال 1980، وقتی که ریگان کاخ سفید را از کارتر گرفت، سهام نسبت به ماه قبل از آن 0.85درصد پایینتر بود، اما در یک سال قبل از انتخابات 12درصد بالاتر بود. در سال 2012، اوباما در شرایط مشابهی در کاخ سفید ماندگار شد: ارزش بازار در ماه قبل از انتخابات 2.5درصد پایین آمده بود اما در تمام یک سال قبل از آن 7درصد بالاتر بود.
تولید ناخالص داخلی دورنمای بسیار خوب و روشنی از کل اقتصاد هر کشور ارائه میدهد. بیدلیل نیست که رشد تولید ناخالص داخلی فاکتور تاثیرگذاری در جذب آرای مردم برای دو حزب عمده آمریکا به شمار میرود. تولید ناخالص داخلی جواب سختی برای سوال مشهور دونالدو ریگان در سال 1980 است: «از خودتان بپرسید.
الان شرایطتان از چهار سال قبل بهتر نیست؟» و حالا به راحتی میتوان گفت که لازم نیست جواب این سوال را در چهار سال قبل جستوجو کرد، بلکه همان یک سال قبل هم کفایت میکند. این یعنی، در سال 2016 نامزدها میتوانند بپرسند: «آیا الان شرایطتان بهتر از سال گذشته نیست؟» نامزدهای حزب دموکرات امیدوارند که جواب مردم «بله» باشد. و طبیعی است که جمهوریخواهان در مقابل به دنبال «نه» میگردند.