شاید برای بسیاری از مالکان کسبوکارها سوالاتی مبنی بر میزان قیمت محصولات به وجود آید که در پاسخ به این سوال میتوان گفت افزایش قیمتها تا زمانی میتواند رشد داشته باشد که عملکردهای مالی شرکت شما نتایج مثبتی را در بر داشته باشند، به شرط آنکه مشتریان کیفیت و ویژگی محصولات شما را درک کنند.در بسیاری از حوزههای تجاری، تعداد اندکی از شرکتهای بزرگ رقابت را برای کسبوکارهای کوچک مشکل کردهاند.
با این وجود بعضی از شرکتهای کوچک با ویژگیهای منحصر به فرد خود توانستهاند در حوزههای تخصصی بازار نفوذ کنند. زمانی که شما بازار هدف محصولات خود را درک کنید، به کلیدیترین نکته قیمتگذاری برای محصولات خود دست یافتهاید. باید توجه داشته باشید که بازار هدف و استراتژیهای قیمتگذاری رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند. مالکان کسبوکارها باید به تمامی قیمتهایی که رقبای خود برای محصولات در نظر گرفتهاند توجه کنند اما فراموش نکنند که از روی آنها کپی برداری نکنند. افزایش و کاهش قیمت محصولات میتواند در تصمیم خرید مشتریان تاثیر بگذارد اما مردم جنبههای دیگر محصولات را نیز در نظر میگیرند.
دو عامل در نوع رقابت شرکتهای کوچک بر سیاستهای قیمتگذاری آنها تاثیر حیاتی دارد؛ مکان رقبا و ماهیت کالاها و خدمات آنان.
در بسیاری از مشاغل، به استثنای کسبوکارهایی که میتوانند کیفیت و کمیت موارد جنبی ارائه شده را از سایر شرکتها متمایز کنند، کارآفرینان باید قیمت محصولات خود را با قیمتهای منظور شده توسط رقبای نزدیک انطباق دهند. بهعنوان مثال، اگر یک کارخانه چیپس قیمت محصولات خود را 100 تومان افزایش دهد، مشتریان برای خرید چیپس به سمت رقیبان آن شرکت حرکت خواهند کرد. بدون بهرهمندی از مزیت یک وجهه کسبوکار منحصربه فرد یک شرکت کوچک یا باید خود را با قیمتهای رقبای محلی انطباق دهد یا اینکه فروش خود را از دست بدهد.
اگرچه در مقایسه با شرکتهای محلی، قیمتهای منظور شده توسط رقبایی که در فواصل دور قرار گرفتهاند نقش چندانی در تصمیمات موسسات بازرگانی کوچک ندارند، بهتر است از قیمتهای آنها نیز آگاه باشید و از آن بهعنوان یک نقطه مرجع استفاده کنید. با این وجود، مالکان شرکتهای کوچک قبل از انطباق خود با قیمتهای رقبا باید انگیزههای آنان را نیز مدنظر قرار دهند. رقبا ممکن است ساختار قیمت خود را براساس مجموعه منحصربه فردی از معیارها بنا نهاده و استراتژیهای کاملا متفاوتی را دنبال کنند. انطباق کورکورانه با قیمت رقبا میتواند شرکت را از نظر مالی نابود کند. شرکتهایی که قیمتگذاری خود را بدین ترتیب انجام میدهند نوعا با این مشکل مواجه میشوند، چراکه خود را در موضع ضعف استراتژیک میبینند.
ماهیت کالاها و خدمات رقبا بر سیاستهای قیمتگذاری یک شرکت موثر است. کارآفرینان باید قیمت رقبا برای کالاهای مشابه یا کالاهایی را که قدرت جانشینی نزدیکی با کالاهای شرکت دارند مدنظر قرار داده و سپس درصدد همسو کردن قیمتهای خود با آنها برآیند. در صورت وجود ریسک بالا در زمینه تغییر قیمت در مواجهه با شرکتهای بزرگتر و قدرتمندتر، رقابت غیرقیمتی میتواند یک استراتژی موثر برای یک شرکت کوچک باشد. تغییرقیمت به نوساناتی در حجم فروش منجر شده و یک شرکت کوچک ممکن است قادر به تحمل آن نباشد. علاوه بر این، تغییر مکرر قیمتها میتواند به وجهه شرکت آسیب بزند و به تخریب روابط آن با مشتریان منجر شود.
تلاش برای ارائه قیمتهای پایینتر از قیمت رقبا میتواند به جنگ قیمت منجر شود که بازی خطرناکی برای یک شرکت کوچک به حساب میآید. جنگ قیمت میتواند حاشیه سود شرکتها را از بین برده و برای چندین سال به کل صنعت صدمه بزند. به قول یکی از نویسندگان بازرگانی، «بسیاری از کارآفرینان قیمتهای خود را تا مرز نقطه سربه سر کاهش میدهند تا بتوانند رقابت کنند. با این کار، آنها چوب را در لانه زنبور فروکرده و در را به روی فاجعه باز میکنند.»
درآمد کمتر غالبا منجر به کیفیت کمتر، خدمات ضعیف تر، فروشندگان شلخته تر، وفاداری کمتر مشتری و فاجعه مالی میشود. جنگ قیمت معمولا زمانی آغاز میشود که یکی از رقبا به زعم خود میتواند با کاهش قیمتها به حجم فروش بالاتری دست یابد. به جای استفاده از سلاحهای استراتژیک، رقبا نیز تصور میکنند که باید از همین الگو پیروی کنند. با این وجود کارآفرینان معمولا قدرت کاهش قیمت را بیش از حد برآورد میکنند. در چنین شرایطی حجم فروش به ندرت به اندازه کافی افزایش مییابد تا کاهش حاشیه سود ناشی از قیمت پایینتر را جبران کند. شرکتی با حاشیه فروش ناخالص 25درصد که قیمت خود را به میزان 10 درصد کاهش میدهد، باید حجم فروش خود را سه برابر کند تا به نقطه سر به سر برسد.
کارآفرینان برای جذب مشتریان وارد نبردی میشوند که امکان دارد صدمات جبرانناپذیری را بر پیکره کسبوکار خود و سایر شرکتها وارد آورند. کارآفرینان ممکن است در فضای رقابتی بازار دست به استراتژیهای جنون آمیزی بزنند که ممکن است قیمت محصولات شرکت خود را تا حدی کاهش دهند و با افزایش حجم فروش نیز نتوانند به سودآوری لازم برسند. حتی اگر کاهش قیمت کارایی داشته باشد، تاثیر آن غالبا موقتی است. مشتریانی که به قیمتهای پایینتر عادت کردهاند معمولا به شرکت مذکور وفادار نخواهند بود. بهترین راه برای بقا در جنگ قیمت، دوری از آن و تاکید بر ویژگیها، مزایا و ارزشهای منحصربه فردی است که شرکت به مشتریان ارائه میکند.