طبق آمارهای موجود بیش از 500 شغل در زیرمجموعه بخش کشاورزی قرار میگیرند. کمتر از نیمی از این تعداد بهعنوان یک شغل مستقل تعریف شده و برخی نیز بهصورت آکادمیک در دانشگاههای کشور تدریس میشود. بیش از یک دهه قبل، تدریس مهارتهای کشاورزی تنها در دانشگاههای آزاد و سراسری آن هم در رشتههای محدود انجام میشد، اما با ورود دانشگاه جامع علمی- کاربردی به عرصه آموزش، ذهنیتهای جدیدی در بین علاقهمندان شکل گرفت و نور امیدی در دل پشت کنکوریها ایجاد شد.
نظام علمی- کاربردی تا آنجا که از گفتههای مسئولان به نظر میرسد، نظامی است مبتنیبر کار و دانش و افزایش مهارتهای لازم برای شروع کار. تا جایی که قرار بود بیش از 60درصد آموزش از طریق واحدهای کارگاهی و آزمایشگاهی انجام بگیرد.
کاری به رشتههای دیگر نداریم، در بخش کشاورزی، بسیاری از رشتهها به تفکیک نوع شغل و گروههای آموزشی و تخصصی تعریف مستقلی برایش انجام شده و دروسی را برای آنها در نظر گرفتهاند. بهعنوان مثال پرورش زنبورعسل یا پرورش گاو و گاومیش. در این گروهها برای مهارتآموزی باید بیشتر ساعات دانشجویان در مزرعه و فضایی باشد که وی بهعنوان محیط کار آینده به آن عادت کند و با آن محل انس بگیرد. اگرچه میزان این ساعتها در مراکز آموزش عالی علمی-کاربردی افزایش یافته، اما هنوز آنطور که باید و شاید نمیتوان روی آن حساب کرد.
یکی از فارغالتحصیلان رشته گاو و گاومیش میگفت: در بدو ورود به دانشگاه، یکی از مسئولان آموزشی به تازهواردان نوید میداد که پس از پایان دوره، موقعیت استخدام یا راهاندازی یک کسبوکار مربوط به رشته تخصصی خودتان وجود دارد، اما اکنون که حتی در مقطع کارشناسی فارغالتحصیل شدهایم، نه توانایی اخذ وام داریم نه جایی برای استخدام.
از یکی دیگر از فارغالتحصیلانی که در رشته پرورش گاو و گاومیش تحصیل کرده بود، شنیدم که اظهار میکرد: اگرچه نام رشته ما پرورش گاو و گاومیش است، اما عملا واحدهای درسی گاومیش بسیار کمتر از پرورش گاو است و در کل دوره تحصیلمان، یکبار بیشتر به مزرعه پرورش گاومیش نرفتیم. اکنون هم بسیاری از همین فارغالتحصیلان، اگر مسئولیت یک گاوداری را به عهده بگیرند، واقعا نمیدانند چه کار باید بکنند و در مواقع لازم چه تصمیمی را اتخاذ کنند که درستتر باشد، اما جالب اینجاست که همین فارغالتحصیلان، شاید از ریزترین مسائل تئوریک مانند نحوه تولید شیر در پستان گاو یا چرخه فحلی (آمادگی گاو ماده برای جفتگیری) آگاهی کامل داشته باشند.
بنابراین به نظر میرسد که هنوز این نوع آموزش نتوانسته جوابگوی نیاز فارغالتحصیلان باشد؛ فارغالتحصیلانی که به قصد کار در مزرعه و مدیریت یک واحد زنده تولیدی، تربیت میشوند. هنوز دانشگاههای ما بر آموزش مسائل تئوریک تمرکز بیشتری دارند تا مثلا نحوه شیردوشی یا درمان یک بیماری شایع. بهراستی این همه اصرار از کجا ناشی میشود؟ چرا اصلا کلاسهای آموزشی تماما در همان مزرعهای که قرار است آینده شغلی دانشجویان را رقم بزند، تشکیل نمیشود؟ چرا دانشجو باید درمان لپتوسپیروز یا ورم پستان را پشت میز دانشگاه یاد بگیرد و در عمل برای تزریق یک آمپول معمولی، دستش چنان بلرزد که حتی قدرت تکلم را نیز از دست بدهد؟
اینها مسائلی است که حوزه آموزش کشاورزی امروز ما با آن درگیر است. حال تصور کنید از سال جدید، مسئولان دانشگاهها تصمیم بگیرند که این رشتهها در مزرعه و سراسر کارگاهی باشد. به نظر شما چه اتفاقی میافتد؟
مسائل و بحرانهایی که در مزرعه زنده پیش میآید بهصورت روزانه و بیشتر غیرقابل پیشبینی است. بهعنوان مثال، هیچکس نمیتواند زمان دقیق زایمان یک گاو را تعیین کند و تنها لحظات پایانی تعیینکننده هستند. یا عارضه تورمنگاری شاید در سال یکبار گریبانگیر یکی از دامها شود، آن هم علائمی دارد که به مرور زمان قابل پیگیری و مشهود است. بنابراین وقتی دانشجو هفتهای یک یا دوبار برای کار عملی به مزرعه میرود، طبیعتا چشمش از بسیاری از مسائل و زوایای پنهانی که در طول زمان در محیط کار اتفاق میافتد، پوشیده است.
بنابراین اگر تدبیری اتخاذ شود که یادگیری و آموزش، بهصورت مستمر در مزرعه انجام شود و به جای اصرار بر آموزش تئوریک، آموزشهای عملی و کارگاهی در اولویت قرار گیرد، مطمئنا وضعیت رشتههای کشاورزی و دانشآموختگان آن در جایگاهی بالاتر و رفیعتر قرار خواهد گرفت.