از چهارشنبه هفته گذشته فیلمهای اکران دوم نوروز روی پرده آمدند. مروری بر جدول گیشه فیلمهای تازه اکران شده نشان میدهد دو فیلم تقریبا پابهپای یکدیگر فروختهاند. فروشی که برای یک فیلم موفقیتی چشمگیر و برای فیلم دیگر شکست محسوب میشود.
فیلم روشنفکرانه و متفاوت «اژدها وارد میشود» (مانی حقیقی) به عنوان یکی از غریبترین آثار سینمای ایران در سالهای اخیر در حالی موفق به جذب تماشاگر شده که نه داستان سرراستی دارد و نه بازیگرانی که حضورشان تضمینکننده گیشه باشد. فیلمی که سر و شکلش نشان میدهد بیشتر باید مناسب اکران در گروه هنر و تجربه باشد ولی به شکل غریبی در یکی از گروههای اصلی سینماها به نمایش درآمده و در همان روزهای اول اکرانش توانسته مخاطب بیابد.
احتمالا بیشتر تماشاگران فیلم مانی حقیقی گیج و سردرگم از سالن سینما بیرون میآیند. تماشاگرانی که نمیتوانند دقیقا بگویند چه فیلمی را با چه کیفیتی تماشا کردهاند. تماشای «اژدها» آنقدر گیجکننده است که مخاطب حتی در بیان احساس نسبت به آن هم دچار تزلزل و تردید است.
فیلمی که مخاطب را با انبوهی سوال از سالن به بیرون میفرستد؛ با حسی عجیب و غریب منتج از ابهامات اثر و لذت از زیبایی بصری و فضاسازی خیرهکننده کارگردان. مانی حقیقی این روزها یک فیلم دیگر هم روی پرده دارد. «50 کیلو آلبالو» فیلمی است که برای اکران گسترده و تماشاگر پرتعداد ساخته شده و فروش چند میلیاردیاش نشان میدهد که سازندگان این اثر به هدفشان نائل آمدهاند.
اکران همزمان دو فیلم مانی حقیقی که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند تا حدودی میتواند وضعیت دوگانهای را که برخی فیلمسازان ما دچارش هستند را نیز آشکار کند. فیلمسازانی که از یک سو میخواهند طعم شیرین گیشه را بچشند و از سوی دیگر دلمشغول گرایشهای شخصیشان هستند.
فاصله میان پسندعمومی و دیدگاههای شخصی را میتوان در «50 کیلو آلبالو» و «اژدها وارد میشود» مشاهده کرد. مورد عجیب «اژدها» که تماشاگرانش در جشنواره پارسال را نیز حیرتزده کرد نشان میدهد که متفاوتترین تجربههای سینمایی هم میتوانند در فضایی جز هنر و تجربه اکران شوند و فراتر از انتظارها بفروشند.
اما فیلم دیگری که این روزها روی پرده است و تقریبا همپای «اژدها» فروخته است، «رسوایی2» را پولسازترین کارگردان یک دهه اخیر سینمای ایران ساخته است: فیلمسازی که با سهگانه «اخراجیها» نشان داد که میداند چگونه گرایشهای پوپولیستی را در قالب سینمای عامهپسند روانه اکران کند و جواب مثبتی را هم از گیشه بگیرد.
مسعود دهنمکی اما به مرور جذابیتش را برای تماشاگر از دست داد و حالا «رسوایی2» با فروشی که در روزهای اولش داشته توانسته تنها تعدادی از مخاطبان سنتی سری «اخراجیها» و «رسوایی یک» را جذب سالنهای سینما کند. تماشاگرانی که سر فیلم قبلی دهنمکی هم با نارضایتی از سینما خارج شده بودند، این بار با فیلمسازی مواجه شدهاند که به مرور شگردهایش کهنه و نخنما شده و از فضای مفرح فیلمهای قبلی هم به سختی میتوان نشانههایی را جستوجو کرد.
فیلمی که سطح شوخیهایش پایین و انتقاد اجتماعیاش به شدت سطحی است. همه این صفتها را میشود به فیلمهای قبلی دهنمکی هم نسبت داد با این تفاوت که این بار و در «رسوایی2» همه چیز سردستیتر از همیشه برگزار شده و نتیجه اینکه فیلمی متعلق به سینمای جریان اصلی تنها در روزهای آخر هفته از یک فیلم روشنفکرانه و دشواریاب بیشتر میفروشد. شاید در روزهای بعدی ورق برگردد و نهادهایی که معمولا پای اکران فیلمهای دهنمکی میایستند باز هم وارد میدان شوند و با فروش ارگانی، آمار گیشه «رسوایی2» بهبود یابد.
شاید تماشاگران متحیری که از سالنهای نمایشدهنده «اژدها...» بیرون میآیند، تماشای این فیلم عجیب را به رفقا و دوستانشان توصیه نکنند. با تمام این احتمالها، آنچه در اکران روزهای اول دو فیلم از دو جریان متفاوت سینمای ایران قابل مشاهده است از پیروزی غریب جریان روشنفکری بر گرایش پوپولیستی حکایت دارد. اتفاقی که در سینمای ایران زیاد رخ نمیدهد.
منتقد سینما