داشتن دیدگاه باز، علاقه به یادگیری و تلاش برای بهبود وضعیت از جمله مشخصههای رفتاری و شخصیتی یک مدیر و رهبر موفق است. لازم به ذکر است که ویژگیهای مذکور از جمله مشخصات یک تشکیلات و سازمان موفق نیز محسوب میشود، اما معنای دقیق این جمله چیست؟
ایده
آگاه باشید، سازمانها و تشکیلاتی که به اطلاعرسانی در مورد ویژگیها و شخصیتشان افتخار میکنند ممکن است خیلی پیش از موعد و بیش از اندازه در این مورد صحبت کنند. شاید بد نباشد که در این زمینه به مثال شرکت انرون توجه کنیم، این شرکت در پوسترهایی که منتشر کرده بود با افتخار برصداقت خود تاکید فراوانی کرده بود. جالب توجه آنکه مدیران ارشد همین شرکت در یکی از بدترین جنجالهای مدیریتی نقش داشته و تحت تعقیب قرار گرفتند. همچنین در یک موقعیت مشابه وقتی یک سیاستمدار از شما میخواهد که به او اعتماد کنید درواقع این آخرین کاری است که شما ممکن است بخواهید در مورد او انجام دهید. یکی از شرکتهای معتبری که شاید خودش را یک تشکیلات آموزشمحور محسوب نکند شرکت انتشارات بینالمللی پیرسون است، درعینحال آموزشمحوری موضوعی است که این شرکت در حال حرکت به سمت آن است. پیرسون درحالحاضر در حال همکاری با برندهای بسیار معتبری نظیر فایننشالتایمز و پینگویین بوده و این موضوع همواره تضمینکننده جذب بهترینها و برترینها توسط این شرکت است. با این همه و با توجه به سابقه درخشان، نشان تجاری معتبر و نیروی کار زبده هیچ نشانی از احساس خشنودی و رضایت در این شرکت دیده نمیشود. در عوض علاقه به یادگیری، میل و تلاش خستگیناپذیر به همکاری، توسعهیافتن و بهتر شدن نمود بیشتری دارد. کار کردن با انتشارات پیرسون مانند کار کردن با یک ورزشکار المپیکی است. یک تشکیلات تجاری خوب که میداند توانایی انجام چه کارهایی را دارد، اما همچنان به سختی تلاش میکند تا بهتر شود و تواناییهایش را افزایش دهد. این یک ویژگی بسیار مهم و جنبه اساسی از یک سازمان بزرگ است که گاهی اوقات فراموش میشود و بالقوه میتواند نتایج فاجعهباری را به دنبال آورد. با این وجود معنای آموزشمحور بودن چیزی فراتر از میل و علاقه برای بهتر شدن است. پیتر سنج، نویسنده مشهور در زمینه موضوعات اقتصادی معتقد است: یک سازمان آموزشمحور جایی است که مردم در آنجا بهطور مداوم ظرفیت خود را برای رسیدن به نتیجه مطلوبی که به واقع خواهان رسیدن به آن هستند افزایش میدهند، چنین تشکیلاتی به معنای جایی است که الگوهای جدید و گسترده پرورش مییابند، آرمانهای جمعی محقق میشوند و مردم میآموزند که به مسائل دید کلی و جمعی داشته باشند.
آنچه باید در عمل انجام دهیم
پیتر سنج معتقد است که رعایت پنج قاعده کلی برای ایجاد یک تشکیلات آموزشمحور مورد نیاز است. بررسی کنید کدام یک از این پنج عنصر حیاتی و در زمینه آموزش و یادگیری میتواند درون کسبوکار شما توسعه بیابد.
تفکر سیستماتیک و سازمانیافته : این توانایی درک و برقراری ارتباط و همچنین هدایت و مدیریت بین تمام بخشها و قسمتها را ایجاد میکند. یکی از مشکلاتی که امروزه گریبانگیر بسیاری از کسبوکارهاست استفاده از چارچوبهای ساده و پیشپاافتاده برای سیستمهای پیچیده است. ما بیشتر مایل هستیم که بخشهای مختلف را بهصورت جداگانه مورد مطالعه قرار دهیم و این سبب میشود نتوانیم کل مجموعه را به شکل یک فرآیند پویا ببینیم و بررسی کنیم.
مهارتها و تواناییهای شخصی: سبب روشن شدن نوع نگاه و نظر ما نسبت به مسائل مختلف شده و به واسطه آن میتوانیم انرژی خود را متمرکز کرده، صبور باشیم و به تواناییهای خودمان عینیت ببخشیم. اشخاصی که از سطح بالایی از تسلط بر تواناییها و مهارتهایشان برخوردار هستند پیوسته در حال یادگیری بوده، از نقاط ضعف خود و چیزهایی که در مورد آنها اطلاعاتی ندارند مطلع و بهخوبی با نقاط قوتشان و موضوعاتی که در آن از توانایی رشد و پیشرفت برخوردارند آشنا و درنهایت از اعتمادبهنفس بسیار بالایی برخوردار هستند.
مدلهای ذهنی: این مدلها امروزه تاثیر بسیار زیادی بر پیشفرضها و نوع نگاه ما به جهان دارند و نوع رفتار ما را در مواجهه با مسائل پیرامونی شکل میدهند. استفاده از مدلهای ذهنی با نگاه کردن به آینه شروع میشود. به این صورت که میآموزیم تصویر درونی خودمان از جهان را با دقت نگریسته و مورد نقد و بررسی قرار دهیم. این موضوع همچنین سبب میشود تا بحث و تبادلنظر مفید و آموزنده بین افراد ایجاد شود و یک نوع تعادل بین پرسش و حمایت ایجاد شود.
ایجاد یک چشمانداز مشترک : این به معنای ایجاد یک تصویر و تصور مشترک از آینده است. چنین دیدگاهی این توانایی را دارد که نشاط آفرین، انگیزهبخش، آزمایشکننده و نوآور بوده و از همه مهمتر اینکه درنهایت میتواند پرورشدهنده یک چشمانداز بلندمدت باشد. با این همه آنچه برای موفقیت لازم و ضروری است توانایی تبدیل این دیدگاه به اصول و راهنمای کاربردی است.
آموزش تیمی و گروهی : آخرین مرحله از فرآیند یادگیری سازمانی است که پیتر سنج از آن بهعنوان پروسه در کنار هم قرار دادن و توسعه ظرفیتهای یک گروه برای دستیابی به نتایجی که اعضا میخواهند به آن دست یابند یاد میکند. این مبحث روی موضوعاتی نظیر ایجاد دیدگاه مشترک و تسلط بر مهارتهای فردی استوار بوده و این نکته را برجسته میکند که مردم باید قادر به انجام کارهایی بهصورت گروهی بوده و با هم همکاری کنند. به عقیده آقای سنج، وقتی کار تیمی و گروهی انجام شود نهتنها آن سازمان و تشکیلات از نتایج خوب آن بهرهمند خواهد شد، بلکه مهارتها و تواناییهای شخصی کارکنان آن سازمان نیز بسیار سریعتر رشد میکند.