مغز انسان یک پیشبینیکننده دقیق و مستقیم و بیواسطه از رفتار اوست. بخش بسیار بالایی از تصمیمات ما در بخش ناخودآگاه مغز اتفاق میافتد. هیجان از محرکهای کلیدی رفتار است، بررسی هیجان و تصویرسازی آن در مغز آسان است، اما بیان هیجان دشوار است. مغز انسان نسبت به گفتار او پارازیتهای اضافه بسیار کمتری ایجاد میکند و لذا نتایج قابل استفادهترند. بنابراین ازطریق درک بهتر رفتارها میتوان تصمیمات بهتری را در کسبوکار اتخاذ کرد.
نتایج تحقیقات و یافتهها نیز حاکی از آن است که درصد بسیار بالایی از تصمیمات انسان در سطح ناخودآگاه او رخ میدهد. کشف آنچه در مغز ما میگذرد که برند یا محصولی را به محصول دیگر ترجیح میدهیم و چه اطلاعاتی از فیلتر مغزی ما میگذرد و کدام اطلاعات مجال ورود به حافظه را نمییابد و به فراموشی سپرده میشود، کلید ساخت برندهایی اثرگذار و قدرتمند در آینده خواهد بود.
نورومارکتینگ کلید گشودن افکار، احساسات و امیال ناخودآگاهی است که موجب برانگیختن ما به خرید میشود. نورومارکتینگ، رویای بازاریابان برای ورود به دنیای درون و مغز مشتریان را به حقیقت تبدیل کرده است.
نورومارکتینگ درواقع میتواند پیامآور نوع جدیدی از بازاریابی باشد که کاملا ماهیت میانرشتهای دارد، جایی که علوم مدیریت، عصبشناسی، روانشناسی و شاید هم بهنوعی هنر به هم پیوند میخورند. به بیان ساده نورومارکتینگ پژوهش مبنایی رفتار مصرفکننده با استفاده از ابزار علمی مدرن و دقیق است. هنگامی که صحبت از نورومارکتینگ میشود پای دو دسته از دانشمندان به میدان میآید؛ یکی محققان بازاریابی و دیگری محققان علوم اعصاب. درواقع در نورومارکتینگ ما سوال خود را مستقیما از مغز مشتری پرسیده و جواب را با یک اسکن ساده از مغز دریافت میکنیم. این کار بدون دخالت زبان مشتری صورت میگیرد و نتایج آن بسیار قابل اعتمادتر است. اما نورومارکتینگ تنها به یک حس محدود نمیشود. قطعا همه حواسی که یک انسان سالم از آن استفاده میکند جزو دامنه فعالیت نورومارکتینگ قرار میگیرد، از بینایی و بویایی گرفته تا لامسه و چشایی.
نورومارکتینگ دانشی است که با بهرهمندی از مطالعات علوم مختلف، به دنبال آن است که تصمیمگیریهای انسان را بررسی کند. در نورومارکتینگ نیازی نیست از فرد چیزی بپرسیم تا به تصمیمهای او پی ببریم بلکه هدف دستیابی به اعماق ذهن مخاطب است. همانطور که میدانیم مغز انسان بهعنوان مرکز فرماندهی جسم، مسئولیتهای بسیاری ازجمله تصمیمگیری را برعهده دارد. از سویی تلاش همیشگی بازاریابان و محققان بازار این بوده است تا از فرآیندهای تصمیمگیری مصرفکنندگان و چگونگی تصمیمگیری مشتریان اطلاعاتی پیدا کنند. تصمیمگیری بخش مهمی از زندگی شخصی و شغلی هر یک از ما را تشکیل میدهد.
از این ابزار در سازمانهای کوچک و بزرگی که با خواست مشتری و مرحله انتخاب شدن کالای خود مواجه هستند، میتوان استفاده کرد. این فرآیند قبل از تولید محصولی که بتوان از طریق حواس پنجگانه حس شود، شروع میشود و بر پایه اطلاعات به دست آمده، در جهت تولید گام برمیدارد. این ابزار در قسمت سختافزار از یک دستگاه با گیرندههای عصبی و یک نرمافزار نشاندهنده امواج مغزی تشکیل میشود که مانند دستگاه نوار مغزی است که امواج مغزی را ثبت میکند. استفاده از این ابزار میتواند به طرز چشمگیری هزینههای بازاریابی را کاهش دهد و بهصورتی کارآمد و مفید عمل کند. بنابراین خوب است که پیگیر اطلاعات آینده در مورد این ابزار شگفتانگیز باشیم.