شاید در هر رشتهای از علم، یک یا چند چهره بسیار شاخص را- که احتمالا به عدد انگشتهای دست هم نمیرسند - بتوان نام برد که جویندگان آن علم ناگزیر از خواندن و هماره خواندن آثار آنان هستند. به قول مولای روم «یک نفر زین صدهزاران صوفیند/باقیان در دولت وی میزیند»
برای کسی که به وادی معاملهگری قدم مینهد، مدعی دانستهها بسیارند، کتاب و سایت و وبلاگ فراوان است؛ بهخصوص اگر به زبانهای دیگر دنیا هم مسلط باشید. کسب اطلاعات در بازار سرمایه حرف اول را میزند. کسانی پر سودند که بیشتر میدانند. بورس، عطش دانستن را در آدم تحریک میکند. تمام قوای نهفته و خفته در درون آدم را بیدار میکند، زیرا ندانستن مساوی با نابود شدن است. به همین دلیل هم هست که جویندگان علم معاملهگری، با انبوهی از چهرهها و و اساتید مواجهاند، آنقدر که گاهی کثرت آنها رعبآور است.
اما جوینده ثابتقدمی که تصمیم میگیرد و پا در این میدان سخت میگذارد، پس از غور فراوان تازه در مییابد که تنها چند تن از این اساتید، شاخصاند و آنها هستند که مغز دنیای اطلاعات بازار سرمایه را تشکیل میدهند و بقیه همه قشری سخت هستند بر گرد این مغز شیرین.
من صلاحیت ابراز نظر در وادی تحلیل بنیادی را ندارم، اما در تحلیل تکنیکال میتوان بدون شک پس از استاد یگانه، جان مورفی، از الکساندر الدر نام برد؛ با کتاب بینظیرش «زندگی از راه دادوستد در بازارهای مالی». الدر همان طراح اندیکاتور معروفforce index است. روانپزشکی- که اتفاقا به دلیل رشته کاریش توانست دریچهای جدید به دانش معاملهگری بگشاید- اصالتا روس بود و در زمان شوروی سابق در سال 1947 از این کشور گریخت و به محض ورود به امریکا همزمان روانپزشکی و معاملهگری را بهعنوان حرفهاش برگزید. از روانپزشکی اندوخته فراهم میکرد و به گفته خودش در بازار سرمایه «بر باد میداد».
شکستهای پیاپی «الدر» را به رهیافتی روانشناسانه از معاملهگری سوق داد. وی دریافت که در معاملهگر، در کنار احساس خودکامیابی، احساس مخوف دیگری وجود دارد به نام خود ویرانگری و از قضا بازار هم موقعیتهای بسیاری را برای خودویرانگری پیش پای معاملهگران میگذارد. وی دریافت که «پس از جنگیدن، معاملهگری خطرناکترین کاری است که بشر انجام میدهد» و دانست که «پیش این الماس بیاسپر میا/کز بریدن تیغ را نبود حیا».
او در یافت که بسیاری از معاملهگران در جستوجوی «یک استالین کوچک» در بازار هستند تا راه و چاه را نشانشان دهد. می دید که معاملهگران چگونه بر گرد این به اصطلاح «استادهای اعظم» حلقه میزنند و در مدت اندکی همه سرمایه خود را بر باد میدهند.
وی دریافت که بازار پر از افرادی است که از هیچ به همه چیز رسیدهاند، اما دوباره به خاک سیاه نشستهاند. چرا؟ به همان دلیل که آمار مرگ و میر و سقوط در خلبانان حرفهای و کار کشته، بیشتر از خلبانهای تازهکار است!
«الدر» به تریدرها میآموزد که برای مهار «حس ترسناک خودویرانگری» باید همواره به یاد داشته باشند و با خود تکرار کنند که تا چه اندازه میتوانند برای خودشان و سرمایهشان خطرآفرین باشند. «یک بازنده انکار میکند که کنترل خود را روی کارش از دست داده است.» آنها مانند رانندگانی هستند که کنترل خود را در یک جاده کوهستانی از دست دادهاند و زمانی که اتومبیل در حال سقوط به اعماق دره است قسم میخورند که از این پس با دقت بیشتری رانندگی کنند. به اعتقاد «الدر»، بازندگان قادر به متوقف کردن معاملهگری نیستند؛ آنها کماکان به معامله ادامه میدهند چون به هیجان این کار اعتیاد پیدا کردهاند و همواره امیدوارند به پیروزی بزرگی که حسابشان را پر از پول کند، دست یابند.
«الدر» دریافت که برای سودبردن در بازار معامله باید سه هدف را برای خود تعیین کرد: نخستین هدف بقا است، یعنی بهگونهای سرمایه خود را مدیریت کنیم که مدت زمانی طولانی در بازار دوام بیاوریم. هدف دوم رشد تدریجی سرمایه است و سومین هدف کسب سودهای سرشار. البته بازندگان سومین هدف را بهعنوان نخستین هدف خود انتخاب میکنند و در رسیدن به آن هم بسیار شتاب دارند.
دیــدگاه «الدر» از آن جهت اهمیت دارد که کمک میکند تا «تریدر» عــامـل خویشتنشناسی را جدی بگیرد. یک تریدر به فرض شناخت همه الگوها، اندیکاتورها و استراتژیهای معاملاتی نخواهد توانست بدون خودسازی و مهار احساسات و غلبه بر ضعف هایش در بازار دوام بیاورد. به زعم من مطالعه این کتاب کمک بزرگی به رشد سودآوری و محدود شدن ضررهای معاملهگران میکند. تا باشد که مقبول افتد!