برای عبور موفق از بحران، رهبران قدرتمند، خیلی زود ابهام و آشوب گستردهای که ایجادشده را میپذیرند. در واقع، آنها هیچ کتاب و مجموعه راه حلی برای عبور از بحرانها ندارند و در غیاب آن، کارکنانشان را به حرکت نقطه به نقطه در مواجهه با بحران رهنمون میکنند. آنها با هر تغییر وضعیت، یک حرکت جدید انجام میدهند. زمانی که وضعیت تغییر میکند و اطلاعات جدیدی به دست میآید، تنظیم حرکتها، پیشروی، بداهه رفتن و هدایت دوباره برای عبور از بحران ضروری است.
رهبران شجاع به خوبی میدانند که ممکن است در این مسیر اشتباهاتی هم رخ دهد و آنها خیلی سریع تغییر جهت بدهند. این اشتباهها به آنها چیزهایی یاد میدهد. شکلتون، کاوشگر قطب جنوب که کشتیاش در آستانه زمستان در یخ گیر کرده بود، ماموریت خود را از رسیدن به سرزمینهای یخزده قطبی به نجات خود و مردانش تغییر داد. وقتی کشتی آنها دیگر قابل سکونت نبود، او به مردانش دستور داد که روی یخها یک اردوگاه بسازند. آنها سرانجام به یک جزیره غیرمسکونی رسیدند، اما آنجا فرصتی برای نجات نبود. برای همین او و گروه کوچکش 800 مایل دیگر در قایقهای نجات تا جزیرهای دیگر پارو زدند، جایی که او میدانست میتواند از افرادی در آن جزیره کمک بگیرد. در چهار ماه، سه تلاش شکلتون و گروهش برای نجات خنثی شد، اما آنها دوباره برای نجات تلاش کردند و سرانجام با رهبری خوب شکلتون به خانههایشان بازگشتند، درحالی که همه مردان گروهش زنده بودند.
در جریان بحران موشکی کوبا در سال 1962، رئیس جمهور جان اف کندی چنین چابکی را از خود نشان داد. زمانی که روابط اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا به بنبست خورد، او از مشاوران خود خواست تا به جای تعهد و پیروی کورکورانه از روشها، گزینههایشان را بیشتر کنند. او به آنها تاکید کرد که باید روشهای عملیاتی را آزمایش کنند و اگرچه انتظار شکست بیجا نیست اما باید به سرعت یک راه حل جدید یافت.
اما در مورد همهگیری کرونا چه باید کرد؟ این بحران که امروز زمینه فاصلهگذاری اجتماعی و رکود اقتصادی در آینده نزدیک را فراهم کرده، فرصتی برای سازمانها و گروهها از همه نوع آن، چه کشورها به طور کلی و چه کسب و کارها به وجود آورده تا نقاط ضعف و قوت خود را بهتر درک کنند. همهگیری کرونا فرصتی است تا رهبران و گروههایشان در کشورها و کسب وکارها، آنچه را باعث پیوند افراد و انگیزهبخشی به آنها میشود بهتر بشناسند و برای پیشبرد کارها روی این نکته که همان دلیل بودن آنهاست، بیشتر تمرکز کنند.
از سوی دیگر، بحرانها خستهکنندهاند. پس از مدتی چالش با آنها به فرسودگی میرسیم. برای کسانی که عزیزان خود را در بحران از دست میدهند، بحران ویرانکننده هم هست بنابراین یکی از مهمترین کارهای یک رهبر واقعی کسب وکار این است که در این تلاطمهای شدید به کارکنان خود انرژی بدهد. یک رهبر واقعی باید نسبت به احساسات کارکنان حساس بوده و در موقع لازم به آنها پاسخ دهد.
اما پیش از این، پرانرژی ماندن و حساس بودن به احساسات باید در خود رهبر تقویت شود. آنها باید از خودشان شروع کنند. اگر یک کسب وکار را رهبری میکنید، باید از نظر فیزیکی و روانی و عاطفی از خود مراقبت کنید. باید بدانید که چه زمانی بیشتر ظرفیت تمرکز کردن را دارید و موثرترید و چه زمانی به استراحت نیاز دارید. خوب غذا بخورید، به اندازه کافی بخوابید. به طور منظم ورزش کنید و زمانی را بیرون از خانه سپری کنید، البته با شش فوت فاصله با غریبهها. ارتباط با خانواده، کودکان و حیوانات خانگی و دوستانتان را حفظ کنید.
از زبان بدن، کلمات و کنشهایتان برای علامت دادن به بقیه استفاده کنید. باید به آنها نشان دهید که با شجاعت و اعتقاد پیش میروید. این به معنای ارتباط دائمی با اعضای گروه و کارکنان شماست. آنها چگونه کار میکنند؟ چه احساسی دارند؟ به چه نیاز دارند؟ وقتی استراحت میکنید یا با روشهایی خود را دوباره سرحال میآورید، آن را به کارکنان خود اعلام کنید و آنها را هم به تجدیدقوا تشویق کنید.
اندرو کومو، فرماندار نیویورک به شهروندان توصیه کرده پیادهروی کنند و با مادرشان تماس بگیرند. یکی از راههای سریع تقویت روحیه، پرورش حس قدردانی هم هست. از کارکنان خود بخواهید هر روز به سه نکته که درباره آن باید سپاسگزار باشند، اشاره کنند. در واقع شما سه کار را به طور مداوم انجام میدهید و از یکی به دیگری میرسید و دوباره باز میگردید. یک؛ نشان دادن عزم راسخ، دو؛ تاکید بر نقش و ماموریت کارکنان و سوم؛ تمرکز بر فرصتهای یادگیری.
هفته گذشته یکی از عزیزترین دوستان من در اثر ویروس کرونا از دنیا رفت. برای بیش از 11 سال، او و همسرش که حالا در بیمارستان بستری شده، فرشتگان نجات من بودند. وقتی در سال 2009 برای درمان بیماری سرطان، شیمی درمانی میکردم آنها برای مراقبت به خانهام آمدند و تعطیلات را با من ماندند و حواسشان به همه چیز بود. آنها هر دو چراغهای روشن و تابنده زندگی من بودند و برای عبور از لحظههای سخت زندگی به من روحیه میدادند. اندوهی که از مرگ استیون احساس میکنم، سوزاننده است. با این حال، وقتی برای از دست رفتنش اشک میریزم، صدایش در گوشم میپیچد که میگوید: «نانسی، تو قوی تر از این حرفها هستی. تو میتوانی». این همان جملهای است که هر رهبر واقعی باید به مردم خود در سطح ملتها و یا کارکنانش در سطح کسب وکارها بگوید.
استاد مدیریت دانشکده کسب و کار هاروارد*