برای اینکه مبحث برندینگ، مانند بسیاری از علوم تخصصی دیگر در کشورمان دچار سطحینگری نشود، خطر عوامزدگی باید دغدغه همه متخصصان این حوزه باشد. اگر این اصل بسیار مهم به مسئلهای عامیانه و اصطلاحا «دمدستی» تبدیل شود، کار فرهیختگان و دانشآموختگان این علم، کوچک و بیاهمیت تلقی شده و تفهیم و تبیین این دانش در جامعه کسبوکار بسیار دشوارتر از قبل خواهد شد.
جایگاه برندینگ باید بهگونهای تعریف و طراحی شود که تمام مدیران و کارآفرینان زمانی که با هدف ایجاد برندی موفق تصمیم میگیرند یک کسبوکار جدید را شروع یا در حرفه و پیشه خود محصول جدیدی را ارائه کنند، متقاعد شوند برای تحقق اهداف خود، از کارشناسان خبره و متخصصان حرفهای در این حوزه کمک بگیرند، چراکه علامت تجاری، عنصری مهم در بازاریابی و تبلیغات بوده و در موفقیت مجموعههای فعال در بازار امروز نقش مهمی را ایفا کرده که این امر موجب تمایز و برتری از دیگر رقبا میشود.
در دنیای کسبوکار کنونی اهمیت نام تجاری به قدری قابل تامل و توجه است که سه دهه پیش مجله اکونومیست، سال 1988 میلادی را سال «برند» (نام تجاری) نامید. چون در این سال چند شرکت بزرگ و معتبر شرکتهای کوچکی را در قاره اروپا و امریکا خریداری کردند که همین امر موجب فروش و سود بیشتر آنها شد و درهمین سالها بود که چند نام تجاری به قیمت میلیاردها دلار به فروش رسید.
در شرایط پویای بازار جهانی، تعداد بی شماری از شرکتها لازم دیدند برای حفظ بقا و پیشرفت خود سهم فراوانی از انرژی و سرمایهشان را روی برندسازی متمرکز کنند، چراکه نامی نیک در میان انبوهی از نامها ذهن انسان را به سوی پیشزمینهای مثبت سوق میدهد و این شاید مهمترین مرحله در فروش یک محصول یا ارائه یک خدمت باشد. برندسازی به نوعی شبیه حرفه معماری است که اگر خشت اول آن، یعنی نام تجاری به درستی و با اندیشه انتخاب شود، سازمان در مسیر تکاملی خود در بلندمدت به واسطه ایجاد ارزش و تعهد بیشتری که برای مخاطب یا مشتری خود به وجود میآورد، قطعا سود بیشتری را برای خویش به ارمغان خواهد آورد.
نگاه تجربی و سنتی به برند، هیچگاه صاحبان سرمایه را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند. خوشبختانه اخیرا مبحث نام تجاری یا برند جای خود را در محافل علمی، دانشگاهی، بازار و طیف مدیریت کشور باز کرده است و اگر در شرایط حال حاضر، متولیان علم برندینگ و صاحبان اندیشه حوزه مذکور در تعریف علمی و عملی آنکه مبتنی بر محتوا و جذابیت بصری است کوتاهی کنند، متاسفانه تصویر ذهنی جامعه متخصصان، کارآفرینان و مدیران را مخدوش کرده و در نهایت تمایل آنها را جهت رجوع به متخصصان این رشته از بین میبرند.
پس نتیجه میگیریم ارزش یک علامت تجاری با میزان سودی که برای صاحب برند ایجاد میکند سنجیده میشود، لذا رویکرد ما باید مبتنی بر علم و تخصص جهت پیشرفت و توسعه از طریق آگاه کردن مدیران باشد تا در نهایت موجب بالندگی و سودآوری کسبوکارها شود.