سازمانها برمبنای تیپ خود (متلاشی، متزلزل، متعادل، متعالی) میتوانند استراتژیهای مختلفی را براساس ساختار، شرایط محیطی، تیپ سازمانی و... اتخاذ کنند. یکی از این استراتژیها، استراتژی بنیادی/ هستهای است که میتواند اقداماتی را در جهت بقا و حفظ خود انجام دهد. مانند این است كه سازمانی در یک بخش از بازار، خود را کنار کشیده و گوشهگیر شده است و میتواند خود را در بازار حفظ کند و حاضر به ورود به فضای رقابتی بازار نیست. در حالت کلی نزدیک به 100 نوع استراتژی برای سازمانهای مختلف وجود دارد اما انتخاب هر استراتژی مستلزم این موضوع است که سازمان به شناخت کامل از خود رسیده و اهداف خود را مشخص کرده باشد، در این صورت میتواند استراتژی سازگار و مفید با سازمان خود را انتخاب کند.
سازمان متلاشی، عقربی بدون زهر
سازمانهایی که دارای تیپ سازمانی متلاشی بوده و با واریانس بالایی همراه هستند در این حالت فقط به بقای خود فکر میکنند. این نوع سازمانها مانند عقربی ضعیف و بدون زهر هستند که فقط به فکر زنده ماندن است. این سازمانها هیچگونه تمایزی ندارند و به تغییرات محیطی هم پاسخ نمیدهند. در این میان سازمانهای متزلزل که دارای ساختار قویتری نسبت به سازمانهای متلاشی هستند، روی محیط هم تاثیر اندكی دارند اما با ورود به بازار رقابتی حذف خواهند شد. بهصورت کلی از استراتژی كژدم یا عقرب میتوان در سازمانهای متعادل و متعالی استفاده کرد که دارای تمایزات خوبی هستند و جزو سازمانهای نوآور محسوب میشوند و در راستای وفادارسازی مشتری اقدامات موثری را انجام میدهند.
هنگامیکه ماهیت و جایگاه سازمان شناخته شود، باید با توجه به ماهیت و جایگاه، «سناریوسازی» صورت پذیرد و استراتژی متناسب با ماهیت خود را انتخاب کند. ممکن است سازمانها براساس شناختی که از خود دارند، رویكردهای كلان استراتژیهای سهگانه بنیادی، دفاعی و تهاجمی در نظر بگیرند. بهعنوان نمونه وقتی سازمانی متعادل و متعالی باشد، میتواند استراتژی تهاجمی را در پیش بگیرد و این موضوع مستلزم این است که واحد تحقیقات و توسعه در این رابطه تحقیقات نوآور را انجام داده و شناختن سازمان را برای مدیر مهیا کرده باشد. از طرفی استراتژی بنیادی برای سازمانهای متلاشی و متزلزل به کار میرود. البته سازمانهای معتبر و موفق دنیا که جزو سازمانهای متعالی محسوب میشوند هم ممکن است همزمان هر سه بعد استراتژی بنیادی، دفاعی و تهاجمی را سرلوحه حركت کسبوکار خود قرار دهند.
در صورت عدمتشخیص یا تشخیص نادرست ماهیت و تیپ سازمانی، ممکن است استراتژی اشتباهی را انتخاب کنند و این موضوع باعث شکست استراتژی در فضای رقابتی میشود. بهعنوان نمونه چند سال گذشته شیر سویا وارد بازار داخلی شد و استراتژی شرکت واردکننده شیر سویا این موضوع بود که قصد گسترش محصول در تمامی دهکهای بازار را داشت و هدف این شرکت جایگزینی شیر سویا بهجای شیر معمولی است. درصورتیکه شیر سویا محصول لوکسی محسوب میشود و در دهکهای بالای جامعه باید این شیر به فروش میرسید و استفاده از شیر سویا بهجای شیر معمولی عملا امکانپذیر نبود. این شرکت واردکننده شیر سویا را در تمامی فروشگاههای زنجیرهای و خردهفروشیهای دیگر وارد کرد که با شکست سنگینی مواجه شد، چون این شرکت ماهیت محصول، تیپ مشتریان، برندینگ و. . . را بهاشتباه تشخیص داده بود و به همین دلیل با شکست مواجه شد.
در سازمانهای متلاشی، واحدهای مختلف سازمانی کار میکنند و با عملکرد ضعیفی همراه هستند که بین واحدها هیچگونه ارتباطی وجود ندارد و تعارضات شدیدی وجود دارد اما سازمانهای معتبر متعالی دارای عملکرد بالا و پیکره منسجمی هستند. در این نوع سازمانها انسجام بالایی وجود دارد و اگر هم تعارضی وجود داشته باشد، کارکردی است و تعارضات منفی در این سازمانها زیاد وجود ندارد.
پیشنهاد این است كه سازمانها بهمنظور حركت در مسیر ترازمندی (از حالت متلاشی و متزلزل به سمت متعادل و متعالی) لازم است ابتدا در پلتفرم کسبوکار خود، پس از شناخت، اتلافها را شناسایی و بهصورت تدریجی آنها را حذف کنند. سپس برنامهها را از حالت پراكنده به سمت یکپارچهسازی و ادغام حركت دهند و درنهایت با رویكردهای خلاق نسبت به محیط کسبوکار خود، راهكارهای نوآور را به پلتفرم کسبوکار خود اضافه کنند در این سه حالت سیستم رفتهرفته واریانس كمتری پیدا میکند و انسجام آن بالا رفته و شاخصهای كلیدی عملكرد (KPI) آن در سطح تراز بالایی قرار میگیرد. مطمئن باشیم با بهکارگیری این سه منطق (اتلافزدایی، ادغام و نوآوری) تحولی در کسبوکارهای ما شكل خواهد گرفت و با اطمینان عرض میکنم كه سازمانها قابلیت رقابت و تمایز را در محیط پویای بازار پیدا خواهند کرد در غیراین صورت بهزودی شاهد طیف گستردهای از سازمانهای متلاشی و متزلزل خواهیم بود که به دلیل شاخصهای ضعیف KPI چارهای جز بقا در محیط نخواهند داشت و نكته بسیار اشتباه سازمانهای ما در ایران، استفاده از هر برنامه یا راهكار در بازار برای ارتقای خود است و این غلط است چراکه هر برنامه و راهكار براساس تراز سازمانی موثر است و درصورتیکه سطح تراز برنامه با تراز سازمان تفاوت معناداری داشته باشد احتمال موفقیت و ریسك آن بالا خواهد رفت و اجرایی نخواهد شد.
برای زنده ماندن و رشد و حركت در بازار پویا، رقابتی و بیرحم چارهای جز توانمندسازی KPI نداشته و در صورت قویتر شدن این شاخصها مثل عقرب یا كژدم با زهر كشنده عمل خواهیم كرد و این منطق تمایز و رقابت در چنین فضایی است پس از تجربه دیروزمان خوب بهرهبرداری كرده و در حال حاضر براساس منطق كژدم از فرصتها و تهدیدهای خود خوب بهره ببریم و با امید موفقیت و ترازمندی در این اكوسیستم کسبوکار، نوآورانه فكر کنیم. به امید روزی كه شرکتهای ما اینگونه بیندیشند، سخن بگویند و عمل کنند.
* عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس