از جمله پدیدارهای بسیار ثابتی که می توانیم در جامعه به سرعت متحول خود روی آن حساب کنیم این است که خشونت اتفاقی و بی برنامه رو به فزونی است. هر ناظر معمولی حوادث روزانه از بزهکاری در خیابان ها، قتل ها و زد و خوردهای بی معنی افراد بی گناه و رویدادهای مشابه دیگر دچار حیرت می شود. پرسش این است که چرا وضع چنین است؟ در تلاش برای توضیح این افزایش در خشونت، زیمباردو (1961) نظریه ای پیشنهاد کرده است که ملازمه هایی هم برای فهم رفتار پرخاشگرانه در سازما ن های بزرگ دارد. دلیل این امر اهمیتی است که وی برای عواملی از قبیل گمنامی و تداخل مسئولیت در وقوع رفتار پرخاشگرانه قائل است. این عوامل تابعی هستند هم از تحولات سریع اجتماعی و هم اندازه های بزرگ سازمانی.
فرضیه های عمده زیمباردو در زیر در جدول (1- الف) خلاصه شده اند:
فردیت زدایی فرآیندی پیچیده و فرضی است که در آن تعدادی از شرایط اجتماعی پیشینه ای منجر به وقوع دگرگونی هایی در ادراک خود و دیگران می شود. این امر به آستانه پایین تری از رفتار طبیعتا مقید منتهی می گردد. تحت شرایط مناسب آنچه که نتیجه می شود ارتکاب رفتاری است که برخلاف هنجارهای مناسب و مقتضی حاکم بر رفتار است. چنین شرایطی بروز آشکار رفتارهای اجتماع ستیز را با ویژگی های خودخواهانه، آزمندانه، قدرت طلب، خصمانه، شهوت پرستانه و مخرب اجازه می دهد.
مطلب مرتبط: فرآیندهای انگیزشی سازمان: پرخاشگری، قدرت و مخاطره پذیری(قسمت اول) / پرخاشگری همواره نتیجه ناکامی است
با این حال، به گسترده ای از رفتارهای گوناگون مثبت هم که معمولا آشکارا آنها را ابراز نمی داریم، از قبیل احساسات شدید شادی، اندوه یا عشق نسبت به دیگران اجازه بروز می دهند. لازم به ذکر است که الگوی زیمباردو پذیرابودن بیشتر را نسبت به تجارب آموزشی هیجانی(از قبیل آموزش حساسیت) در سازمان های بزرگ نیز پیش بینی می کند. بدین سان، هیجان ها و تکانش هایی که معمولا تحت تسلط نیروی شناختی قرار دارند و به احتمال زیاد هنگامی ابراز می شوند که شرایط دروندادی خودنگری ارزشیابی و نیز نگرانی از ارزشیابی دیگران را به حداقل برساند.
در اینجا دو پرسش مربوط وجود دارد. این نظریه تا چه اندازه از تایید و حمایت برخوردار است؟ ثانیا، چرا این فرآیند روی می دهد، اولا، این نظریه واجد مقداری تایید تجربی است، لیکن همانطور که خود زیمباردو نیز اذعان دارد شواهد بسیار بیشتری موردنیاز است، ثانیا، فرضیه انگیزشی زیمباردو درباره اینکه چرا فردیت زدایی به پرخاشگری بیشتر منجر می شود این است که انسان آرزومند گسستن تمام قید و بندها و انجام چیزهایی است که طبیعتش انجام آن را از او می خواهد. این محقق می گوید: پس، باید یک نیاز عام را برای گسستن تمام قید و بندهای رسمی، هرچند به طور موقت، آنگونه که در رویای هر کس روی می دهد، عنوان کنم. این واقعیت شالوده نهادی کردن رفتار لذتبخش توسط جامعه است، از قبیل جشن های درو در جوامع کشاورزی و کارناو ال ها در جوامع مذهبی، که در آنها اتلاف نیروی غیرمولد، ترغیب می شود. این جشن ها عملا به منظور هدر دادن نیروهای مخرب، ممانعت از رها شدن تکانش های غیرقابل پیش بینی فردی و قادر ساختن شخص سرمست، فردیت زدوده هم برای لذت بردن از رفتارهای بی بند و بار و هم خشنود شدن از بازیابی فردیت خود پس از پایان یافتن آنها، برپا می شوند.
مطلب مرتبط: فرآیندهای انگیزشی سازمان: پرخاشگری، قدرت و مخاطره پذیری(قسمت دوم) / افزایش گنجایش ذاتی پرخاشگری در سازمان
برای استفاده از یافته های زیمباردو در محیط های سازمانی پذیرش این تفسیر ضروری نیست. مثلا، ممکن است صرفا استدلال کنیم که افزایش اندازه سازمانی به علت دشواری پیش بینی رفتار دیگر افرادی که با آنان تعامل اندکی به عمل می آید، منجر به افزایش ناکامی می شود. این ناکامی منجر به افزایش میل به پرخاشگری می شود. این پرخاشگری به احتمال زیاد بدین علت روی می دهد که به کارگیری مهارهای برونی بازدارنده آن یعنی، تنبیه ممکن به علت اندازه بزرگ سازمان و دشواری حاصل در نظارت بسنده، دشوارتر شده است.
روانکاو فروش ایران*