به قلم: عالیا ماردر
اخیراً و در زمانی که شرکت پرایس واترهاوس کوپرز (PricewaterhouseCoopers) از مدیران عامل خود در مورد کمبودهای شرکت هایشان سؤال کرد، جای تعجب داشت که 77 درصد از آنها عاملی را ذکر کردند که خود تا حد زیادی از آن برخوردار بودند؛ خلاقیت.
چرا این طور به نظر می رسد که رؤسای شرکت ها قادر به بهره برداری از خلاقیت گروه های خود نیستند؟ مدیرانی که به کار با نمودارهای گانت (Gantt charts) و سلسله مراتب در گروه ها عادت دارند، اغلب ایده های نوین کارمندان را به سختی می پذیرند. اصولاً این ایده ها قبلاً امتحان نشده اند، بنابراین رؤسا نگران عدم موفقیت شان هستند. اما رؤسا با وفادار ماندن به عقایدی که در گذشته موفقیت آمیز بوده اند، به کارکنان می آموزند که ایده های جدیدشان خواستاری ندارد.
شاید این مسئله تا حدودی دریافت شرکت از مفهوم خلاقیت را نشان می دهد. بیشتر شرکت ها، کارکنان «خلاق» خود را از همکاران «غیرخلاق» جدا می کنند. این کار به طرز مؤثری تصمیم گیرندگان شرکت را از افراد سازنده محصول جدا می کند. با این همه و طبق تحقیق شرکت استیل کیس (Steelcase) در سال 2017، 72 درصد کارکنان در تمامی حوزه ها، عنوان کردند خلاقیت کلید موفقیت حرفه ای آنهاست.
جداسازی تصمیم گیرندگان و افراد خلاق زمانی نتیجه بخش است که کسب و کار خوب باشد، اما بدون شک هنگامی که چشم انداز تغییر کند، این جداسازی برای شرکت ها هزینه بر خواهد بود. زمانی که پیشگامانی همچون شرکت بلاک باستر (Blockbuster)، با فناوری ها و الگوهای کسب وکار جدید مانند ویدئوهای پخش زنده روبه رو می شوند، به سختی می توانند جهت دوام شرکت، خود را با سرعت کافی بازآفرینی کنند.
اعم از این که رؤسا تمایل داشته باشند یا نه، تنها راه مبارزه با شکست های فاجعه بار، از طریق شکست های کوچک تر و قابل کنترل تر است و تنها راه تسهیل شکست های کوچک، خلق محیطی است که کارمندان در آن آزادانه برای ایجاد ایده های خلاقانه خطر می کنند.
چرا در برخی محیط ها، آزادی برای خلاق بودن ترویج می شود، درحالی که این آزادی در محیط های دیگر در نطفه خفه می شود؟ تفاوت اصلی در امنیت روانی نهفته است؛ نوعی حس امنیت که کارمندان باید احساسش کنند تا بتوانند ایده های مخاطره آمیز خود را ارائه دهند.
به هرحال امنیت روانی را نمی توان تحمیل کرد. امنیت روانی باید از پیشرفت ها، آیین ها و تمهیدات فرهنگی نشأت گیرد و به نوآوری اجازه شکوفا شدن دهد.
مطلب مرتبط: چه چیزی موجب خلاقیت فرد و گروه خواهد شد؟
1- به جای محول کردن وظیفه، بر همکاری تأکید ورزید.
کارگروهی، ترویج دهنده تخیل است، زیرا به افرادی که سعی در حل مشکلات دشوار دارند این پیام را می دهد که تمام گروه، حمایت شان خواهند کرد. شرکت هایی که به اصول گروه متعادل پایبند هستند، حس دوستی را در گروه هایشان می پرورانند، زیرا با این کار کارمندان متخصص در زمینه های مختلف به یکدیگر نزدیک می شوند تا مسائل را سریع تر و بهتر حل وفصل کنند.
یک گروه متعادل چگونه به نظر می رسد؟ در گروه های ما، یک مهندس، یک طراح و یک متخصص علوم راهبردی در کنار یکدیگر می نشینند، مشکلات را با کمک هم حل می کنند و با هم شکست می خورند. آنها نشست و برخاست می کنند تا طرح های منحصربه فرد و کاربردی ایجاد کنند، طرح¬هایی که هیچ یک از اعضا به تنهایی قادر به خلق شان نیستند. با این که اعضا هر کدام وظایف خاص خود را دارند، در مسئولیت پروژه ای بزرگ تر نیز سهیم هستند.
2-اصول را قبل از شروع کار تعریف کنید.
از آنجاکه حوزه فعالیت اصلی ما خلق محصولات جدید است، ایده های خلاقانه جزو لاینفک پروژه های است که اختیار می کنیم. اما این بدان معنا نیست که ما آنقدر به ارائه ایده ها می پردازیم که مشتریان ایده موردعلاقه خود را اتفاقی تشخیص دهند. درعوض، ما در شروع کار آن اصلی را تعریف می کنیم که این پروژه، محصول یا سازمان از آن حمایت می کند. با این که ویژگی ها یا ظاهر محصول ممکن است تغییر کند، ارزش های مورد تأیید آن باید یکسان باقی بماند.
برای مثال اخیراً با یک شرکت مکزیکی کار کردیم که می خواست نرخ تراکم فروشندگان خود را که احساس کسالت و تنهایی می کردند و توسط رؤسای شرکت ها حمایت نمی شدند کاهش دهد. ما از همان آغاز راه حلی در ذهن نداشتیم، اما از یک سری اصول برخوردار بودیم. ما می خواستیم در راه حل خود، احتمال زیان و ضرر، اقدامات عملی برای موفق شدن و نشان دادن دورنمای آینده را بگنجانیم. قصد داشتیم چیزی بسازیم که فروشندگان در همان نگاه اول خواستار آن شوند و بخواهند در آینده دور نیز به استفاده از آن ادامه دهند.
مشخص کردن پروژه خودتان یا اصول شرکت، به پرسیدن پیشاپیش این سؤالات بستگی دارد: تأثیرگذارترین مشکل قابل حل مشتری برای شما چیست؟ راه حل ما به کدام مخاطبان کمک می کند؟ مخاطبان به چه چیزی اهمیت می دهند؟ پاسخ به این پرسش ها، اصول پایه ای هستند که محصول تان باید به آنها پایبند بماند.
3- ایده پردازی را با چرخه های همگرایی- واگرایی (converge-diverge cycles) همراه سازید.
اضطراب عملکردی و ترس از قضاوت مردم، قاتل خلاقیت است. قرار دادن جلسات حل مشکلات مابین مراحل همگرایی و واگرایی، نگرانی افراد را کاهش می دهد و آنها را قادر می سازد ایده های خود را قبل از ارائه اجمالی و با اطمینان به دیگران، صیقل دهند.
اد کتمول ،رئیس شرکت پیکسار و دیسنی انیمیشن استودیوز ،اهمیت واگرایی را با آنچه او سندروم بچه زشت (ugly baby syndrome) می خواند، مورد تأکید قرار می دهد. همانطورکه بچه های واقعی برای رشد به زمان نیاز دارند، ایده های نو نیز باید به مفاهیمی باارزش تبدیل شوند. طبق گفته کتمول، بار سنگین صرف انرژی برای پرورش این ایده ها، اغلب باعث می شود شرکت ها ایده های نارس را اجرا کنند.
اعضای گروه، بچه های زشت قبلی خود را طی مرحله همگرایی روی میز قرار می دهند. آنها پس از انجام ماهرانه کار، به طور ناشناس و بی طرفانه مشخص می کنند که کدام ایده ها بیشتر با اصول پروژه ای که قبلاً توصیف شده است، هماهنگ هستند. اپلیکیشن هایی مانند دات وتر (Dotvoter) -که ما به همین منظور ساخته ایم- به گروه ها کمک می کنند تا با گردآوری بازخورد از همگان، تصمیم بگیرند کدام ایده را پیش ببرند.
4- بی وقفه امتحان کنید.
مهم نیست که بچه گروه شما چقدر زیباست، این بچه احتمالاً گزینه درستی نیست. با دادن آزادی شکست خوردن به اعضای گروه، کاری کنید تا با جریان مداوم ایده های تکراری و برگرفته از آزمون وخطا احساس راحتی کنند. تنها با کمک این آزادی است که کارمندان می توانند در آرامش خطر کنند و تنها با خطر کردن مرتب است که پیشرفت های غیرمنتظره رخ می دهند.
اگر گروه شما هنوز با ایده شکست خوردن راحت نباشد، چه اتفاقی می افتد؟ در زمان این اتفاق، جشن بگیرید. آموختن از اشتباهات، قدم های اشتباه و سوءتفاهمات را ارج نهید. در پایان هفته، آنچه را که گروه تان در هفت روز گذشته آموخته است، یادداشت کنید. سپس افکار و احساسات شخصی خود را در میان بگذارید. انجام این کار، فاصله مناسبی را میان شکست و قضاوت قرار می دهد و این ایده را تقویت می کند که امتحان راه های جدید، از درست بودن آنها اهمیت بیشتری دارد.
دستیابی به خلاقیت آن قدرها هم که درنظر مدیران می آید، دشوار نیست. خلاقیت در زیر پوسته همه گروه ها می جوشد و ترس از شکست احتمالی ایده های تازه، جلوی فوران آن را می گیرد. آزادسازی خلاقیت، پی بردن به این موضوع است که همه می توانند در کار گروهی سهیم باشند و همکاری دیگران، حتی درصورت نرسیدن به نتیجه، ارزشمند است. ایده هایی که شکست می خورند، صرفاً بذر ایده های موفقیت آمیز را می پاشند.