اهمیت داستان سرایی
داستان سرایی مشتری یکی از روش های جدید در بازاریابی دیجیتال است.
وقتی در مورد داستان سرایی فکر می کنیم، تصورات ما بیشتر در مورد خاطرات دوران کودکی است. این داستان ها نظیر داستان های پریان یا اردوهای مدرسه است.
داستان ها اساسی ترین فرم از ارتباط بشری هستند. معمولا داستان سرایی جزو نخستین دسته ها از فرهنگ بشری طبقه بندی می شوند.
به گزارشibazaryabi ، تحقیقات نشان داده است که ذهن بشری مایل است که داده ها را به شکل روایی، کدگذاری، ذخیره و بازیابی کند.
داستان سرایی در بازاریابی
زمانی که مشتری تصمیم به خرید می گیرد، داستان ها می توانند اطلاعات مهمی را انتقال بدهند.
داستان ها می توانند تصمیم گیری مشتری را شکل داده و تجربه برند را نیز شکل بدهند.
با ظهور رسانه های اجتماعی ارتباط مشتری با مشتری مانند فیس بوک و توییتر، داستان ها نقش فعال تری گرفته اند.
داستان ها ابزاری قوی برای شکل دهی به فرآیند شناختی مشتری، فراخوانی مجدد تصویر برند هستند، اما این روش داستان سرایی به نسبت در بازاریابی دیجیتال کمتر شناخته شده است.
در تحقیقی که روی دو کمپانی BMW آلمانی و بانک Suguraدر ژاپن انجام گرفته است، نقش توسعه روش داستان سرایی در انتخاب مشتری بررسی شده است.
طی این تحقیق مشخص شد که داستان سرایی به صورت مشخص اشتغال کاربر با وب سایت را افزایش می دهد.
داستان هایی که از مشتری سرچشمه گرفته بودند در شکل دهی نگرش مشتری به برند در رسانه های اجتماعی نقش بسزایی داشته اند.
در مقابل، برخی شرکت ها سعی در بالا بردن تجربیات و روایت های مربوط به برند مشتری ندارند.
این شرکت ها فرصت های خوبی را برای ارتباط با خریداران بالقوه از دست می دهند.
داستان سرایی در بازاریابی دیجیتال
امروزه به صورت فزاینده ای محل نمایش قدرت در بازاریابی دیجیتال از روی برند به سمت ترکیبی از برند و مشتری حرکت می کند.
در تبلیغات سنتی تلویزیونی، پیام های بازاریابی برند به مشتری مسلط شده است، اما در یک مدل بازار چند وجهی، مدل سنتی بازاریابی با رقابت شدیدی روبه رو است.
دلیل آن هم این است که شرکت ها از وب سایت ها و رسانه های اجتماعی برای ارسال پیام با اثر عمیق تر استفاده می کنند.
پیام های مستقیم برند که دارای ساختار روایی هستند، می توانند به طرز فزاینده ای متقاعد کردن و ارتباطات برند را در هر دو رسانه سنتی و مدرن افزایش بدهند.
امروزه یک گرایش داستان سرایی مشتری به مشتری در رسانه های اجتماعی همه گیر شده است.
مفاهیم قبلی تأثیر نفوذ برند، با مفاهیم پویا تر برند به مصرف کننده و مصرف کننده به مصرف کننده جایگزین می شوند.
این به ما اجازه می دهد که ترکیبات پیچیده تری از اشتراک محتوای خلاقانه را با مشتری در پیش بگیریم.
شرکت و مشتریان برند، هر دو می توانند محتوا را روی رسانه های اجتماعی به اشتراک بگذارند.
نمونه موفق شرکت فورد
شرکت ها هم، در به اشتراک گذاشتن تجربه مشتریان فعال شده اند.
این شرکت ها تولید محتوا توسط کابران و مشتریان را تسهیل کرده اند.
مثلا در سال 2009 و سال 2013، شرکت فورد موتور با قرض دادن 100 فورد Fiestas جدید برای شش ماه به صورت رایگان برای یک سری افراد انتخاب شده یک موج رسانه ای ایجاد کرد.
در مقابل از انتخاب شدگان خواسته شده بود که تجربیات خودشان را از این ماشین روی رسانه های اجتماعی نظیر یوتیوب، فیس بوک و توییتر به اشتراک بگذارند.
فورد از این کمپین تبلیغاتی برای تبلیغات روی تلویزیون و تبلیغات چاپ شده و تبلیغات دیجیتالی استفاده کرد.
مطالب مرتبط: