معمولا توی مهمونیهای خونوادگی وقتی اعضای فامیل هیچ حرفی واسه گفتن ندارن، ریل رو عوض میکنن و میافتن تو خط سیاست و اقتصاد. همین اتفاق هفته پیش توی مهمونی کوچیکی که ما داشتیم افتاد، وقتی که کمکم داشت حوصله همه سر میرفت، یکی از حاضرین در جمع، داستان جالب و البته عجیبی رو واسمون تعریف کرد که فکر میکنم توی صفحه حوادث روزنامهها خونده بود یا شایدم به چشم خودش دیده بود و نمیخواست که بگه یه تجربه شخصیه. البته این شرایط کسالت بار بهنفع من شد، به هر حال من دکتر سرمایهگذاریام و این جریان هیجانانگیز هم یه جریان سرمایهگذاری بود...
این آقا میگفت: داستان از اونجا شروع میشه که یه خانم مسنی که تنها زندگی میکرده و البته از موقعیت مالی خوبی هم برخوردار بوده، پیشنهادی از طرف یه آدم ناشناس دریافت میکنه که باعث میشه مسیر زندگیش عوض بشه. اون شخص، سرمایهگذاریای برای خرید یه کارخونه بزرگ لبنیات رو پیشنهاد میده که توی یکی از شهرستانهاست.
وقتی اون خانم وعده سودهای کلان ماهانه رو میشنوه، برای سرمایهگذاری وسوسه میشه. خلاصه تمام زندگی و خونهشو میفروشه تا بتونه 700میلیون تومن جور کنه و این سرمایهگذاری رو انجام بده تا بلکه این پول، چندین برابر بشه و زندگی راحتتری رو براش به ارمغان بیاره.
تمام اسناد و مدارک رو امضا میکنن و ملک مورد نظر به این خانم واگذار میشه. دریغ از اینکه کسی ام شک کنه که این یه جریان کلاهبرداری حرفهایه، خلاصه که زن بیچاره وقتی به محل کارخونه مراجعه میکنه، میبینه اصلا چنین چیزی در اون مکان وجود نداره. کشک چی؟ دوغ چی؟ اصلا کدوم لبنیات؟! یعنی این خانم یه جورایی از هول حلیم توی دیگ افتاده!
بنده خدا اینقدر وسوسه شده که حتی قبل از انجام معامله، نرفته کارخونه رو ببینه. وقتی هم به شرکت طرف مراجعه میکنه، میبینه هیچ خبری نیست. آخرین امید این خانم، خونه کلاهبرداره؛ زمانی که به اونجا مراجعه میکنه همسر طرف بهش میگه: شوهرم سال هاست از دنیا رفته؛ این هم مدارک فوتش!
الان این زن بیچاره داره توی یه خونه اجارهای زندگی میکنه. حالا من موندم که این خانم چرا اینقدر ساده بوده که بدون تحقیق و حتی بدون دیدن ملک مورد نظر، 700میلیون تومان پول بیزبون رو میسپره به کلاهبرداری که آخر ماجرا قراره بمیره؟! اگه دلیلش رو پیدا کردید، به منم بگید!
همین بهونهای شد که من در جواب این عزیز سخنران بگم که دنیای سرمایهگذاری پر از فرصت و تهدیده، شما باید خیلی زیرک و باهوش باشی تا بتونی یه جایی گلیمتو پهن کنی که آب نبره. بحث اعتماد و سوءاستفاده آدمها از این اعتماد بحث امروز و دیروز نیست، حداقل نتیجه یه همچین بحثی باعث میشه که بقیه قدم هاشونو با احتیاط بیشتری بردارن که کلاه به این بزرگی تا روی زانوهاشون نیاد!