اگرچه در نگاه اول مدیریت و رهبری تفاوتی ندارند، با این حال این دو مفهوم کاملا متفاوت بوده و رویکردهای جداگانه ای را دارند. در این رابطه اکثر تحلیلگران بر این باور هستند که یک شرکت به یک رهبر نیاز دارد. درواقع می توان این گونه نتیجه گرفت که یک رهبر خوب، مدیر ایده آلی نیز محسوب می شود و رهبری، مهارتی فراتر از مدیریت محسوب می شود. تحت این شرایط سوال این است که آیا ما در گروه مدیران قرار داریم؟ برای پاسخ دادن به این سوال لازم است تا با مهمترین ویژگی های یک مدیر آشنا شویم. درواقع برخی از نشانه ها وجود دارد که اگر در رفتار شما مشاهده شود، بدون شک شما در مسیر رهبری قرار دارید. در این زمینه اگرچه می توان ده ها مورد را نام برد، با این حال پنج تفاوت جدی وجود دارد که اولویت آنها به مراتب بیشتر است و در ادامه هر یک از آنها را بررسی خواهیم کرد.
1-برنامه ریزی در مقابل آمادگی
یک مدیر به خوبی برای بخش های مختلف شرکت برنامه ریزی می کند و این برنامه ها شامل موارد کوتاه و بلندمدت است که میزان هر یک از آنها با توجه به نیاز شرکت و بینش مدیر، متفاوت خواهد بود. درواقع برنامه ریزی باعث خواهد شد تا شرکت بتواند به صورت هدفمند برای اهداف مشخص شده گام بردارد. این امر در حالی است که مدیریت در سطحی بالاتر قرار دارند و تلاش می کنند تا شرکت همواره برای موقعیت های مختلف آماده باشد. برای مثال در برابر ویروس کرونا، یک مدیر خوب برنامه ریزی های لازم را انجام می دهد تا شرکت بتواند در کوتاه ترین زمان، از بحران خارج شود. با این حال یک رهبر از مدت ها قبل خود را برای بحرانی مشابه آماده کرده و همین امر باعث می شود تا بدون بروز مشکل خاص، شرکت بتواند کار خود را ادامه دهد. درواقع این امر که شرکت در آمادگی لازم برای اتفاقات احتمالی حداقل پنج سال آینده قرار داشته باشد، یک امتیاز بسیار مهم خواهد بود که رهبران آن را به خوبی انجام می دهند.
مطلب مرتبط: تفاوت های رهبری تجاری و مدیریت کسب و کار
2-ذهنیت رشد در مقابل ذهنیت حفظ وضع موجود
یک مدیر همواره در تلاش است تا شرکت را در یک استاندارد مشخص نگه دارد. برای مثال در این دیدگاه تیم کوک تنها باید تلاش می کرد تا شرکت را در روزهای طلایی استیو جابز نگه دارد. درواقع در این تفکر حفظ وضع موجود، ایده آل تلقی می شود. با این حال در بازار به شدت رقابتی حال حاضر، حتی اگر بهترین جایگاه بازار را هم در اختیار داشته باشید، نمی توان نسبت به ثابت ماندن آن اطمینان داشت. درواقع این نوع تفکر باعث شد تا شرکتی نظیر نوکیا، تغییرات بازار را به خوبی درک نکند و تصور این امر که همواره گوشی های صفحه کلیدی به علت محبوبیت، بازار را برای آنها حفظ می کند به یک باره با فروپاشی امپراتوری خود مواجه شد که تا به امروز نتوانسته حتی در بین پنج سازنده برتر گوشی های هوشمند قرار گیرد. نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید این است که ذهنیت رشد و ذهنیت ثابت برای اولین بار توسط کارول دوک مطرح شده است که براساس آن، شیوه تفکر شما نسبت به مسائل تعیین کننده این است که آیا امکان رشد وجود دارد و یا شرایط ثابت باقی خواهد ماند. در نقطه مقابل یک رهبر واقعی، همواره در تلاش است تا ظرفیت های رشد را پیدا کند و در این مسیر خلاقیت های جالبی را نیز خواهد داشت. درواقع این افراد به روش های رایج محدود نبوده و حتی از کنار گذاشتن قوانین بازار نیز واهمه ای ندارند. درواقع یک رهبر باید جسارت تغییر قواعد را داشته باشد. در این رابطه براساس قانون 20/80 شما 80 درصد از نتایج خود را تنها از 20 درصد تلاش ها به دست خواهید آورد. در رابطه با مشتری سازی و هر مورد دیگری نیز این قانون صادق است. تحت این شرایط رهبران به خوبی می دانند که کار کردن بیشتر به معنای موفقیت بالاتر نبوده و تلاش می کنند تا در رابطه با هر چیزی، 20 درصد اصلی را شناسایی کنند و تمرکز خود را بر روی آن قرار دهند.
3-تقویت روابط در مقابل حفظ قدرت
رهبران اثری فوق العاده را بر روی تیم شرکت، سرمایه گذاران و حتی مشتری دارند. درواقع برای این افراد مفاهیمی نظیر حفظ جایگاه و عدم صمیمیت معنایی نداشته و بر روی بهبود روابط خود تمرکز دارند. این امر باعث می شود تا محیط شرکت به فضایی مطلوب برای کارمندان تبدیل شود. این امر در حالی است که مدیران، تلاش می کنند تا با حفظ جایگاه خود نوعی ترس را در دل کارمندان ایجاد نمایند تا اطمینان داشته باشند که دستورات آنها به بهترین شکل اجرا می شود. در این رابطه نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید این است که در جهان امروز، تنوع فرصت های شغلی بسیار زیاد است. تحت این شرایط کمتر کسی را می توان پیدا کرد که مجبور به ادامه کار خود باشد و گزینه دیگری را پیدا نکند. به همین خاطر اگر با کارمندان خود رفتار انسانی نداشته باشید. بدون شک قادر به حفظ تیم خود نخواهید بود. همین موضوع در ظاهر ساده باعث شده است تا بسیاری شرکت ها قادر نباشند که کارمندان خود را بیش از دو سال در شرکت خود نگه دارند و این امر در حالی است که وجود کارمندان باتجربه، موفقیت شرکت را تضمین می کند و تغییر مداوم تیم شرکت، ابدا جالب نخواهد بود. در این رابطه یک رهبر به خاطر شناخت بالایی که از تیم خود دارد قدرت را نیز پیدا می کند که باعث خواهد شد تا وفاداری کارمندان به مراتب بیشتر شود و امکان شکوفایی استعدادها، فراهم باشد. درواقع احترامی که به یک رهبر گذاشته می شود، فراتر از هر قانونی است.
4-مدیریت اوضاع در مقابل سرزنش
یک مدیر منتقد سرسخت تیم خود محسوب می شود و در رابطه با مشکلات، به دنبال مقصر خواهد بود. درواقع در این دیدگاه، یک نفر همواره در برابر مشکلات قربانی می شود. این امر در حالی است که یک رهبر نگاهی تیم به شرکت دارد و هیچ فردی را جدا نگاه نمی کند. درواقع در رابطه با یک مشکل، ابدا نمی توان تنها یک نفر را مقصر تلقی کرد و تمام شرکت خصوصا خود مدیریت، مقصر هستند. با این حال این افراد خود را به پیدا کردن دلایل محدود نمی کنند و تلاش اولیه آنها این است که اوضاع را مدیریت نمایند و پس از آن با پیدا کردن دلایل درست، به دنبال ایجاد شرایطی باشند تا از تکرار آن جلوگیری شود. درواقع یک رهبر هیچ گاه خود را در دام تصمیمات احساسی گرفتار نمی کند. در این رابطه می توان یک مربی خوب فوتبال را مثال زد که در برابر شکست ها، خود را مسئول اصلی معرفی می کند و در تلاش است که در گام نخست، تیم از فشار خارج شود و پس از آن برای بهبود شرایط تلاش ها صورت گیرد. درواقع یک رهبر هیچ گاه از اعتراف به اشتباه واهمه نداشته و به دنبال انداختن تقصیرها بر روی فردی دیگر نیست.
5-دویدن به سوی موفقیت در مقابل اجتناب از شکست
درواقع مدیران تلاش می کنند تا شرکت را در شرایطی قرار دهند که کمترین شکست صورت گیرد. درواقع براساس این دیدگاه شکست نخوردن به معنای موفقیت است و حاشیه امن را ایجاد می کند. این امر در حالی است که یک رهبر به خوبی می داند که موفقیت برای افرادی است که در تلاش برای رسیدن به آن هستند و فرصت ها منتظر آنها باقی نخواهد ماند. به همین خاطر آنها با شهامت به سمت جلو می دوند. در این رابطه طبیعی است که در مسیری که برندهای دیگر نیز فعالیت دارند، اشتباهات و یا شرایطی به وجود آید که پیش بینی نشده و منجر به نتیجه دلخواه نشود. با این حال این امر باعث ناامیدی نبوده و رهبران خود را برای تلاش دوباره آماده می کنند. در این رابطه مدیران تنها وظایف را مشخص می کنند و در این رابطه خبری از توضیح وجود ندارد. با این حال رهبران به خوبی می دانند که تیم شرکت باید به خوبی قانع شود تا نهایت تلاش خود را داشته باشد. درواقع درک پروژه، برای این دسته از مدیران بسیار مهم بوده و تلاش می کنند که همه چی را تا حد امکان ساده و قابل فهم نمایند.
مطلب مرتبط: تفاوت بین رهبری تجاری و مدیریت چیست؟
در آخر توصیه می شود که به فهرستی از رهبران حال حاضر جهان در حوزه های مختلف کسب و کار دست پیدا کنید و رفتارهای آنها را تحلیل نمایید. در این رابطه رهبران حوزه تخصصی شما، اولویت بالاتری را دارند و باعث خواهد شد تا تجربه آنها، به درک بهتر اقداماتی که باید انجام دهید، منجر شود.