دو قیمت اساسی وجود دارد که هر سرمایهگذار باید آنها را بشناسد؛ قیمت کنونی سرمایهگذاری تحت مالکیت وی یا آنچه که قصد مالکیت آن را دارد و قیمت فروش آتی آن. اما اغلب سرمایهگذاران قیمتهای قبلی سهام را بررسی میکنند و برای تصمیمات آتی از آن استفاده میکنند. برخی سرمایهگذاران سهامی را که به سرعت رشد میکنند نمیخرند زیرا فرض میکنند که مشمول تصحیح قیمت میشوند درحالیکه برخی دیگر سهام در حال سقوط را نمیخرند زیرا فرض میکنند همچنان به نزول ادامه میدهد. اما آیا پژوهشهای علمی این نوع تصمیمگیریها براساس قیمتهای اخیر را تایید میکند؟ در این نوشتار چهار نگرش به بازار و پژوهشهای علمی مرتبط با هریک جهت درک بهتر کارکردهای بازار بررسی میشود.
مقدار حرکت یا مومنتوم (Momentum)
«با خطوط (روندها) نجنگید.» این جمله مرسوم بدین مفهوم است که بهترین پیشبینی برای بازار ادامه روندهای فعلی است. این مفهوم ریشه در مدیریت مالی رفتاری دارد. با وجود سهام زیادی که برای انتخاب و سرمایهگذاری وجود دارد چرا برخی باید سهام در حال سقوط یا بالعکس سهام در حال اوج گرفتن را انتخاب کنند؛ مسئله کلاسیک ترس و طمع.
مطالعات نشان میدهد که جریان ورودی صندوقهای سرمایهگذاری همبستگی مثبتی با بازده بازار دارند. اندازه حرکت یا مومنتوم در تصمیمات سرمایهگذاری اثرگذار است، هنگامی که افراد بیشتری سرمایهگذاری کنند، بازار روند صعودی خواهد گرفت و افراد بیشتری به سرمایهگذاری و خرید تشویق میشوند که در واقع یک نوع چرخه بازخوردی مثبت است. در سال 1993 دو محقق در پژوهشی بیان کردند که سهام منفرد هم اندازه حرکت یا مومنتوم دارند. آنها یافتند که سهامی که در طول چند ماه اخیر عملکرد خوبی داشته به احتمال بسیار زیاد در ماه بعد هم عملکرد خوبی (بهتر از بازار) خواهد داشت و در مقابل سهامی که عملکرد ضعیفی داشته به احتمال زیاد به عملکرد ضعیف خود ادامه میدهد. البته این مطالعه فقط یک ماه بعد را در نظر گرفت ولی در بلندمدت اندازه حرکت یا مومنتوم به صورت معکوس عمل میکند. دو پژوهشگر دیگر در سال 1985 در پژوهشی ادعا کردهاند که سهامی که در طول سه تا پنج سال گذشته عملکرد خوبی داشته به احتمال زیاد در طول سه تا پنج سال آیند عملکرد ضعیفتری خواهد داشت. در اینجا مفهوم دیگری تحت عنوان بازگشت به میانگین مطرح میشود.
بازگشت به میانگین (Mean reversion)
سرمایهگذاران باتجربه که بالا و پایین بازار را به اندازه کافی تجربه کردهاند، میگویند اغلب بازار در نهایت در طول زمان یکنواخت میشود و به میانگین میرسد. از لحاظ تاریخی قیمتهای بالا اغلب این سرمایهگذاران را ناامید میکند هر چند قیمتهای پایین بیانگر یک فرصت باشد، زیرا قرار است به میانگین بازگردد!
تمایل یک متغیر مانند قیمت سهام برای همگرا شدن روی مقدار میانگین در طول زمان بازگشت به میانگین نامیده میشود. این پدیده در چند شاخص اقتصادی مانند نرخ ارز، رشد تولید ناخالص داخلی، نرخ بهره و نرخ بیکاری مشاهده میشود. در برخی موارد بازگشت به میانگین علت نوسانات اقتصادی مثل رشد و رکود شناخته میشود.
پژوهشها در این زمینه هنوز به قطعیت نرسیده که آیا قیمت سهام به میانگین بازمیگردد. برخی پژوهشها بازگشت به میانگین را در مورد برخی دادهها در یک دوره تایید میکنند درحالیکه سایرین این چنین نیستند. در پژوهشی که در سال 2000 انجام شد مدارکی برای بازگشت به میانگین در افق زمانی بلندمدت در شاخصهای قیمتی در 18 کشور یافت شد، هرچند پژوهشگران قانع نشدند. آنها البته تاکید کردند که اگر هم این پدیده وجود داشته باشد در طول افق زمانی بسیار طولانی (چند دهه) و بسیار کند رخ میدهد و تقریبا غیرقابل مشاهده است.
مارتینگیل
احتمال دیگر در مورد قیمت سهام این است که گذشته اصلا مهم نباشد و به آن توجه نکنیم. در سال 1965 ساموئلسون دریافت که روند قیمتهای قبلی اثری بر قیمتهای آتی ندارد و نتیجه گرفت که در یک بازار کارا این چنین اثری نباید وجود داشته باشد. مارتینگیل یک سری ریاضی است که بهترین پیشبینی برای عدد بعدی، عدد فعلی است. این مفهوم در تئوری احتمالات برای تخمین حرکت تصادفی بعدی مورد استفاده است. برای مثال، فرض کنید 50 تومان پول دارید و تمام آن را روی انداختن یک سکه شرطبندی کردهاید. بعد از پرتاب سکه شما چه مقدار پول خواهید داشت؟ یا 100تومان یا هیچی. اما از لحاظ آماری بهترین پیشبینی 50تومان است، دقیقا نقطه شروع. پیشبینی شانس شما بعد از پرتاب سکه یک مارتینگیل است.
در بحث قیمتگذاری اختیـــــار معـــاملـــات (stock option pricing)، بازده بازار سهام میتواند یک مارتینگیل فرض شود. براساس این تئوری ارزشگذاری (valuation) اختیار معاملات به روند قبلی قیمتها یا هرگونه پیشبینی قیمتهای آینده بستگی ندارد. قیمت فعلی و تغییرات یا انحرافات پیشبینی شده تنها ورودیهای مرتبط با سهام هستند.
مارتینگیلی که در آن عدد بعدی به احتمال زیاد بیشتر میشود بهعنوان زیرمارتینگیل (submartingale) شناخته میشود. در مباحث علمی به این پدیده قدم زدن تصادفی با جهت (انحراف) رو به بالا گفته میشود. در واقع این توصیف با تاریخ بیش از 80 سال قیمتگذاری در بازار سهام سازگار است. بهغیر از چند دوره کوتاهمدت روند کلی همواره رو به بالا بوده است. اگر بازده سهام ضرورتا تصادفی باشد، بهترین پیشبینی برای قیمت فردا قیمت امروز بهعلاوه مقدار اندکی افزایش است. بهجای توجه به روندهای قبلی و توجه به مومنتوم یا بازگشت به میانگین، سرمایهگذاران باید بر مدیریت ریسک ذاتی در تغییرات سرمایهگذاری متمرکز شوند.
در جستوجوی ارزش
سرمایهگذاران ارزشی (Value investors) سهام ارزان را میخرند و منتظر دریافت پاداش میمانند. آنها به این امیدوارند که یک بازار غیرکارا سهام را کمتر از ارزش واقعی قیمتگذاری کرده اما قیمتها در طول زمان تعدیل میشوند. اما سوال این است که چرا چنین پدیدهای رخ میدهد و چرا یک بازار غیرکارا باید این تعدیلات را انجام دهد؟ پژوهشها نشان میدهد که این نوع قیمتگذاری و انجام تعدیلات مکررا رخ میدهد اگرچه مدارک کمی برای چرایی رخداد آن موجود است.
در سال 1964 دو پژوهشگر با مطالعه تاریخ بازار سهام مدلی سه عامله برای توضیح قیمتهای بازار سهام ارائه کردند. مهمترین عامل در توضیح بازده قیمت آتی ارزشگذاری بود که با نسبت قیمت سهام به ارزش دفتری آن اندازهگیری میشود. سهام با نسبت قیمت به ارزش دفتری پایینتر نسبت به سایر سهام بازده بهتری دارند. در سال 1977 دو پژوهشگر دیگر یافتند که سهام با نسبت قیمت به درآمد پایینتر هم نسبت به سایر سهام بازده بهتری دارند. اگرچه مطالعات توضیح ندادهاند که چرا بازار دائما ارزش این سهام را کم تعیین و سپس تعدیل میکند، تنها حالت ممکن میتواند با ریسک بالای این سهام مرتبط باشد. این مسئله با پدیده صرف ریسک مرتبط است.
حتی بعد از دههها مطالعه جواب صریحی وجود ندارد. تنها نتیجهگیری اینکه ممکن است اندکی اثر مومنتوم در کوتاهمدت و اثر بازگشت به میانگین ضعیفی هم در بلندمدت وجود داشته باشد. قیمت کنونی جزو کلیدی نسبتهای ارزشگذاری مانند نسبت قیمت به درآمد و قیمت به ارزش دفتری است و نشان داده شده است که مقداری هم قدرت پیشبینیکنندگی در مورد بازده آتی سهام دارد. اگرچه این نسبتها نباید بهعنوان تنها نشانههای خاص خریدوفروش نگریسته شود، اما نشان داده شده که در افزایش یا کاهش بازده مورد انتظار بلندمدت نقش ایفا میکنند.
منبع: Investopedia