داستان مشکل
خب، می دانم که تنها دو کلمه است، اما ما همه با هم دوست هستیم، همین طور است؟
به هر حال «داستان مشکل» زمانی به عبارت مورد علاقه من تبدیل شد که نوبت به جذب مشتری بیشتر رسیده بود. در اینجا یک تعریف اجمالی را بیان می کنم؛ به سادگی می توان گفت که داستان مشکل این است: شیوه شما در امکان دادن به مشتریان برای اینکه بدانند مشکل کلی که موقعیت آنها را تحت تأثیر قرار می دهد را درک می کنید.
اکثر کسب وکارها به طور کلی و متخصصان خدمات به طور خاص، این کار را انجام نمی دهند.
مطمئناً ما برای آنها در مورد کسب وکارمان و اینکه چگونه می توانیم به آنها کمک کنیم صحبت می کنیم. به آنها می گوییم باید چه چیزی را بخرند؛ اما در رابطه با مرتبط کردن و درک وضعیت آنها و مشکلات خاص و چالش های مرتبط با آن ... خیلی نه.
اینگونه فکر کنید؛ وقتی به شرکت Home Depot می روم تا یک مته بخرم، هدف من در واقع خرید یک مته نیست. دلیلش این است که باید یک سوراخ ایجاد کنم -مته صرفاً وسیله ای است که برای انجام این کار نیاز دارم!
مطلب مرتبط: جذب مشتری ثابت به شیوه گوگل / مشتری یعنی زندگی
همین امر در مورد کسب وکار شما نیز صدق می کند. شما یک ابزار برای حل مشکل مشتریان هستید.
اگر من یک وکیل باشم، وسیله ای برای حل مشکل قانونی آنها و اگر مربی باشم، وسیله ای برای حل مشکل به دست آوردن مشتری برای آنها هستم. اگر حسابدار باشم نیز به حل مشکلات مالی یا حسابداری آنها کمک می کنم.
بنابراین یک راه عالی برای موفقیت در کسب و کار، نشان دادن درک شما از یک مشکل است! در اینجا به داستان مشکل می رسیم. دلیل آنکه من این روند را «داستان» مشکل می نامم این است که داستان ها به شما اجازه می دهند با دیگران ارتباط احساسی برقرار کنید و چیزی را با دیگران به اشتراک بگذارید، نه اینکه تنها چیزی را بازگو کنید.
من می دانم که بیان کردن در مقابل اشتراک گذاری به نظر تفاوت چندانی ندارد، اما از نظر احساسی این دو با هم متفاوتند.
به عنوان مثال اگر من به شما بگویم چگونه متوجه شدم مشتریان برای کسب و کار شما فوق العاده هستند، شاید حرف مرا باور کنید، شاید هم نه.
اما اگر تجربه ای را به اشتراک بگذارم چطور؟ اگر با شما موضوع شروع کار را به اشتراک بگذارم در حالی که تنها20 دلار در حساب بانکی خود داشتم چطور؟ اگر توضیح دهم چگونه با این استراتژی های خاص جذب مشتری روبه رو شدم چه؟
خب، این یک مطلب کاملاً متفاوت است، اینطور نیست؟
در حال حاضر اگر شما یک داستان مشکل شخصی نداشته باشید، ایرادی ندارد. یکی از موارد مربوط به مشتریان خود را انتخاب کنید.
در مورد داستان و وضعیت آنها صحبت کنید و بپرسید مسائل پیش از اینکه با شما شروع به کار کنند، چگونه بوده است. تا زمانی که شفاف باشید و داستان تان درست و حقیقی باشد، نباید مشکلی داشته باشید.
هنگامی که این کار درست انجام شد، داستان مشکل شما کاملاً می تواند تبدیل به یک معادل بازاریابی برای «چاقوی ارتش سوئیس» (یک برند سازنده چاقوی چند منظوره) شود! یعنی می توانید از آن در موارد زیر استفاده کنید:
• در صفحه اصلی وب سایت / وبلاگ خود؛
• در پروفایل های رسانه های اجتماعی (قطعاً در لینکدین و فیس بوک و احتمالاً دیگر موارد)؛
• هنگام صحبت کردن با مشتريان طی تماس تلفنی برای فروش؛
• در محتوای ویدئویی که از طریق رسانه های اجتماعی یا وبلاگ خود منتشر می کنید؛
• در پادکست های خود.
مطلب مرتبط: 12 راهکار جذب مشتری در سال 2018
هدف؟
شما باید داستان مشکل خود را در هر کجا که با دیدگاه مشتری در تعامل هستید قرار دهید. داستان مشکل به شما اجازه می دهد با دیگران ارتباط برقرار کنید و نشان می دهد شما «واقعی» هستید و با موفقیت در موقعیت مشابهی قرار گرفته اید. این مورد کاملاً تأثیرات بزرگی بر نتایج استراتژی جذب مشتری شما خواهد داشت ... مانند آنچه برای من اتفاق افتاده است.