مسئله کتاب و کتابخوانی بهعنوان یک معضل فرهنگی در بین مردم ایران خاصه جوانان بارها و بارها مطرح شده است. سوالاتی از این قبیل که چرا میانگین مطالعه پایین است؟ چرا با این وجود که امکانات کتابخوانی در سالهای اخیر بهتر و بیشتر شدهاند باز هم این میانگین در وضع بحرانی قرار دارد؟ بارها و بارها طرح شده و جوابی درخور نیز نیافتهاند. متاسفانه در همه حوزههای اجتماعی تمایلی وجود دارد که به مسائل اجتماعی پاسخهای سر راست روانشناختی دهند. برای مثال پاسخی از این دست که «مردم ما در کتاب خواندن تنبل هستند». این پاسخ هیچ چیز را توضیح نمیدهد که هیچ، یک مسئله بر مسئله قبل هم میافزاید. پاسخ دم دست دیگر این است که کتاب گران است.
البته گران بودن کتاب یک معضل است که باید فکری برای آن اندیشید. هیچ شکی در گران بودن کتاب و مشکلاتی که برای قشر فرهیخته جامعه ایجاد کرده است وجود ندارد، اما قطعا میتوان ادعا کرد گرانی کتاب جزو آخرین عوامل موثر بر عدم کتابخوانی است. با فهمی که از جهان ذهنی و معنایی فرد کتابخوان داریم به نظر نمیرسد قیمت کتاب مانع کتاب خواندن باشد برای فردی که کتاب خواندن سبک زندگی اوست. زمانی که یک معضل همهگیر میشود طبعا باید از پاسخهای دم دست عوامانه یا روانشناسانه گذر کرد و به فهم منطق ساختاری رسید که یک پدیده را تولید و بازتولید میکند.
کتاب خواندن را باید در بستر سبک زندگی افراد مورد مداقه قرار داد. بدین معنا که کتاب بهعنوان یک سرمایه نمادین در زندگی روزمره عمل میکند و حیات فرد را در چشم دیگران معنا میکند و هویتی خاص به فرد میبخشد. کتاب مانند موسیقی، حتی سبک لباس پوشیدن و. . . یک عنصر نمادین است که میتواند هویتی را برای فرد به بار آورد. چرا این عنصر هویت بخش در زندگی ایرانیان کم رنگ شده است؟
بخشی از این پاسخ را باید در نهاد علم و آکادمی و دانشگاه بهعنوان مرکز تولیدکننده متون جستوجو کرد. آسیبشناسی دانشگاهها در معنای خاص و نهاد علم در معنای عام پاسخی عامتر را به ما خواهد داد. آنچه پر واضح است کتابخوانی در وهله اول سبک زندگی انسان دانشگاهی است و در وهله دوم و سوم و. . . است که کلیت جامعه را در بر میگیرد. زمانی که زنجیره اول تولید «انسان دانشگاهی» در نهاد علم، در ایران دچار آسیبهای اساسی است نمیتوان انتظار داشت که کتابخوانی بهعنوان یک الگو و سبک زندگی سایر اقشار جامعه را نیز دربرگیرد.
نهاد علم و دانشگاه در ایران در وهله اول فاقد نظام و الگویی در هم تنیده است که در قالب عناصر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ساختاری مشخص را تولید کند تا از دل این ساختار یک انسان دانشگاهی با سبک زندگی مبتنی بر کسب دانش، کتاب خواندن و پژوهش کردن و تولید متن ایجاد کند. آسیبشناسی نظام دانشگاهی و الگوی پرورش استاد و دانشجو از یکسو و سبک زندگی دانشجویی-که قرار است مبلغ کتابخوانی در جامعه باشد- پیشاپیش تبلیغ کتاب در بین سایر اقشار جامعه را با شکست مواجه میکند. سبک و سیاق حیات دانشگاهی در ایران و الگوی آسیب دیدن مکرر در مکرر نخبگان -که زندگیشان با کتابخوانی گره خورده است- باوری را در جامعه پدید آورده است که «اگر بیشتر بفهمی بیشتر رنج میبری» یا «هرچه کمتر بدانی اموراتت بهتر میگذرد». این دو گزاره در زندگی روزمره بارها و بارها تکرار میشوند. این دو گزاره در عین حال ساده حاوی نکتهای کلیدیاند و آن هم منطق فشل و از کار افتاده و قربانیگر نظام دانشگاهی در ایران است که انسان دانشگاهی را به درستی تولید نمیکند، اگر نخبهای با مرارت شخصی به جایگاهی برسد یا از این نظام بیرون رانده میشود و میگریزد یا با داشتن صلاحیت دچار معضلات عمیقی در زندگی روزمرهاش میشود.
زمانی که افراد کتابخوان و نخبه در جامعه بدل به سمبلهای رنج و مشکل و ناتوانی در اداره امورات خود میشوند به راستی میتوان انتظار داشت که کتاب به جای آنکه نمود فهم در جامعه باشد به نمود رنج و فلاکت بدل شود. توجه به این وجه نگرشی در باب کتاب و رابطهاش با زندگی روزمره انسانها، منطق حیات دانشگاهی و ساختار حاکم بر نهاد علم در ایران واجد اهمیتی اساسی است.
*جامعه شناس