اهداف تحول باید با چیستی و چرایی روشن وشفاف، واقعی، قابل اندازهگیری در محدوده زمان، مدون و قابل انعطاف باشد. اگر سازمانهای امروزی قادر به انطباق با تغییرات محیطی نباشند، به سرعت از گردونه رقابت خارج و جای خود را به رقبای خود میدهند. در چنین شرایطی نیاز به مدیرانی چابک که بتوانند سازمانهای خود را بهسوی سازمانهایی با توانایی بیشتر برای رشد و توسعه هدایت کنند بیش از پیش احساس نیاز میشود. این مدیران سازمانها را از حال به آینده هدایت کرده و تغییر و تحولات متناسب را برای رسیدن به اهداف سازمان اعمال میکنند. پورتر و همکارانش تحول سازمانی را پذیرش ارزشهای سازمان و درگیر شدن در توسعه سازمان تعریف میکنند. آنها معتقدند، سازمانها برای زنده ماندن و گریز از مرگ و ایستایی ناچارند تحول و نوآوری را در برنامههای خود لحاظ کنند.
همچنین «تامپسون» معتقد است، سازمانها باید سلسله مراتب سازمانی خود را در مسیر تحول کاهش دهند. وی معتقد است، اگر سازمانهای سلسله مراتبی تمایل به تغییر و نوآوری داشته باشند، باید از انعطافناپذیری خود بكاهند. بر اساس نظر او برخی از پیشنیازهای ایجاد تحول در سازمانها بهشرح زیر است:
1- تعیین اهداف تحول: اهداف تحول باید با چیستی و چرایی روشن و شفاف، واقعی، قابل اندازهگیری در محدوده زمان، مدون و قابل انعطاف باشد. تحول در پی تعیین اهداف، قابلیت برنامهریزی و اجرا مییابد. پس از آن سنجش و اندازهگیری را ممكن میسازد. تحول نمیتواند بهصورت حوادث و پیشامدها و خواسته و ناخواسته آغاز شود، اگر چنین باشد انتظار هیچگونه پیشرفتی را نمیتوان داشت.
2- توجه به نیاز درونی سازمان : نیاز درونی سازمان زمینهساز ضرورت تحول میشود. تغییر و تحول نمیتواند صرفا تجویزی و با صدور دستورالعمل اجرایی باشد. البته میتوان با وضع قوانین و مقررات و ترسیم مسیر حركت از طریق دستورالعملها زمینه حركت قانونی تحول را هموار نمودكه این شرط لازم است، ولی كافی نیست. زیرا نمیتوان برای همه سازمانها یک الگوی واحد از تحول را تجویز کرد.
3- تبدیل مشكلات و تهدیدها به فرصت: هنر سازمانهای پیشرو تبدیل مشكلات به فرصت است. زیرا این سازمانها از مشكلات موجود در مسیر تحول استقبال كرده و آنها را با دانش و درایت مدیریت به فرصت تبدیل میكنند. تحول نیازمند مدیریتی مدبرانه، با دانش توأم باانگیزه و تلاش پیگیر است. سازمانهایی كه فرصتسوز یا منتظر فرصت نیستند، بلکه فرصتآفرینند.
5- جلب همدلی، همراهی، همفكری و همكاری تمامی اعضای سازمان: تحول، همدلی، همفكری و همكاری تمامی اعضای سازمان را میطلبد. زیرا تغییر در دانش، نگرش و اندیشههای نیروی انسانی در سازمان، مقدمه ایجاد تحول است. نیروی انسانی نه تنها از عوامل تحول در سازمانها كه از اهداف آن نیز هستند.
هر برنامهای كه صرفا با عامل زور و اجبار آغاز شود، پس از مدتی نه تنها متوقف خواهد شد، بلكه آثار و پیامدهای منفی در پی خواهد داشت. در حالی كه تحول، فرآیندی دائمی و مستمر است كه برخاسته از نیاز و خواست تكتك افراد مشاركتكننده است.
دیوید فردآر معتقد است، یکی از پیش نیازها در ایجاد تحول به وظایف مدیران و نقش استراتژیستها با سه مسئولیت اصلی بستگی دارد: اول ایجاد یك بستر برای تغییر، دوم ایجاد تعهد و احساس مالكیت و سوم ایجاد توازن بین ثبات و نوآوری.