با بنگاه داري بانکها هم موافق هستم و هم مخالف. این پارادوکس البته ریشه در نوع کارکرد سیستم اقتصادی ایران دارد. به نظر من ما از یکسو نمیتوانیم به بانکها بگوییم بنگاه داري نکنند چون بانکها در پایه خود بنگاههای اقتصادی محسوب میشوند که باید به سودآوری توجه کنند تا بتوانند حضور مناسبی در کنار مشتریان بانکی داشته باشند و از سوی دیگر توان رقابتیشان را نیز افزایش دهند.
از این منظر، بنگاه داري بانکها نهتنها زیانآور نیست بلکه میتواند برای اقتصاد مفید هم باشد. چون موسسههای مالی با قد و قواره بانکها اگر بنگاه داري کنند امکانی تازه و قدرتی بهینه برای توسعه شکل میگیرد. تاکید میکنم که چنین چیزی با یک «اما» همراه است.
بهعبارتی نوع بنگاه داري بانکها باید مورد ارزیابی قرار بگیرد. در اقتصاد ایران مفهوم بنگاه داري با دلالی و کاسب کاری مخلوط شده است. مثلا اگر یک بانک سرمایه خود را به جای آنکه توشه تولید کند، برای خریدوفروش زمین به کار گیرد حتما نمیتوان از این روش حمایت کرد.
به مفهوم دیگر اگر قرار است بانکها بنگاه داريشان دلالی در بازار باشد این اتفاق نهتنها کمکی به توسعه نمیکند بلکه میتواند بهعنوان مولفهای مطرح باشد که موجب بیآبرویی توسعه میشود. این موارد یک اصل است اما در مورد اقتصاد ایران آموختهایم که همواره اصول تا حد زیادی دستخوش تغییر میشوند چون سیستمهای اقتصادی بهگونهای شکل گرفتهاند که اصول را دستکاری میکنند. اگر در کشورهای توسعهیافته بنگاه داري بانکها به نفع تولید خوب است و دلالی آنها بد است در جایی نظیر ایران نمیتوان چنین چیزی را با قاطعیت گفت.
چون در اقتصاد ایران همه برنامهها و سیاستهای دولتی خود در مقابل تولید قرار دارند و اصلا تولید را در بسیاری از موارد فاقد توجیه اقتصادی کردهاند، برای همین بانکها برای تبعیت از مرام اقتصادی و دستیابی به سود به سمت جایی میروند که در سیستم اقتصاد ایران حرکت در آن آسانتر است یعنی ترجیح میدهند دلال باشند و خانه و زمین دادوستد کنند چون ضریب ورشکستگی در این امور پایینتر است. به نظر من باید گفت که خانه از پایه ویران است.