امروز در ادبیات مدیریت به کار بردن واژه استراتژی همانند آن است که صبحگاهان پس از برخاستن از خواب میل به صبحانه داشته باشی و خب طبیعی است که در سفره ایرانی صبحانه، نقل مجلس، نان و پنیر و چای شیرین است. در مدیریت هم وضع به همین شکل است اگر مدیری درس خوانده باشد که میگوید استراتژی و مدیریت استراتژیک و آرمانها- اهداف و...
و اگر مدیری نابلد یا برخاسته از دانشکدههای فنی و به قول معروف غیرانسانی (در برابر علوم انسانی) باشد نیز چون استراتژی و استراتژیک از لوازم و ابتداییات ادبیات مدیریت شده میگوید استراتژی. اما این استراتژی که به حلوای عروسی و عزای همه بخشهای مدیریت تبدیل شده چیست؟
دکتر خلیلی شورینی که استاد نکتهسنج و اندیشمندی است بهتازگی کتابی را به بازار پررونق کتابهای مدیریت عرضه کرده با نام «مرگ مدیریت مدرن- رهبری در دنیای جدید بینظم» که نویسنده خوشفکری به نام «جو آون» آن را نوشته و به باریکبینیهایی در عرصه مدیریت پرداخته که سبب تولد کتابی متفاوت در میان کتابهای مدیریت شده است. او مینویسد: استراتژی از مغز چند نفر آدم باهوش که آینده را روی پاورپوینت برای شما پیشبینی میکنند حاصل نمیشود. نقش مدیر دیگر مغز سازمان بودن نیست.
برای کشف و اجرای استراتژی مدیران باید استعداد مشتریان، تامینکنندگان و کارکنان را آزاد و شکوفا کرده و از آن بهرهبرداری کنند. این دنیایی بسیار هیجانانگیزتر و خطرناکتر از دنیای فرمولهای تکراری استراتژی است. او میگوید استراتژیهای بزرگ معمولا بسیار سادهاند اما رسیدن به سادگی بسیار دشوار است. فرمولهای سادهاندیشانه گذشته سستپایه و خطرناکند.
استراتژی مبارزه ایدههاست. ایده خوب از دیدن جهان از منظرهای متفاوت و چالش کردن با روشهای نامناسب حاصل میشود. بسیاری از بهترین ایدهها برای خود مدیران نیست، برای مشتریان، تامینکنندگان و کارکنان است. به زبان سادهتر یعنی نقش مدیران عوض شده و رئیسها قرار نیست مغز متفکر کسبوکار باشند.
کار آنها اختراع همه اندیشههای نیک لازم برای شرکت نیست زیرا در اقتصاد هیچکس انحصار دانش و خرد را در اختیار ندارد. کار استراتژیست مهار خرد، دانش و تجربه مشتریان، تامینکنندگان و کارکنان برای کشف راهحلهاست.در مدیریت استراتژیک بازار، کار یک بازاردان عبارت است از: شناخت، عمل، شناخت دوباره و عمل دوباره، به عبارت دیگر در کار یک بازاردان عاقل همواره اندیشیدن و شناخت یک اصل است.
استراتژیهای مدلبالا
در تدوین و نوشتن استراتژی، روشها و مدلهای گوناگونی وجود دارد که برخی قابل فهمتر و برخی دشوارتر و در عین حال کممحتواتر هستند. اما بههرحال خواسته یا ناخواسته ما در کار دارای روشی هستیم. در هر مورد رقبای جدید یک مدل کسبوکار جدید آوردهاند که رقبای قدیمی نتوانستهاند آن را تقلید کنند و اغلب هیچ اشتیاقی هم به این تقلید نداشتهاند. رقبای قدیمی طبیعتا میخواهند از آنچه دارند دفاع کنند و سود خود را از مشتریان محصولات و مدل کسب و کار موجود بهینه کنند.
آنچه باید دانست این است که رهبران بازار از آنچه به نظر میرسد ضعیفترند. آنها پول و وقت لازم برای مقابله با هر چالش مستقیمی را دارند اما در مقابل هر ایده جدید و خوب یعنی یک مدل کسبوکار شگفتانگیز به شدت آسیبپذیرند. این نکات و نکاتی از این دست سبب میشود که بسیاری از شرکتها در بازار متحول کنونی متوازنتر حرکت کنند و به وظیفه اصلی مدیریت که ایجاد تعادل بین امور گوناگون است بهتر دسترسی پیدا کنند. در این میان استفاده از مدلهای رایج در کسب و کار مفید و سودمند است اما اگر به فکر ماندگاری در بازار هستید عقلانیت و خردمندی بیشتری نیاز خواهد بود.
جمله کلیدی در این باره
شاید بهتر باشد که به قول نویسندهای خردمند خود را از دنیای فرمولهای تجویزی آزاد کنیم تا بتوانیم سازمانهایی کاملا متفاوت بنا کنیم که موفق شوند و به نیازهای نسل جدید پاسخ گویند. هیچکس نمیتواند با کپی کردن چند فرمول به موفقیت دست پیدا کند. به عنوان مدیر هرکس باید فرمول منحصربهفرد خودش را ابداع کند.
و خلاصه آنکه نخست با مطالعه و بررسی شرکتها و کسبوکارهای خوب با آنها و روش کارشان آشنا شوید و سپس برای کار خود یک مدل مناسب و سبک متناسب برگزینید.
* بازاردان