سلام خوانندگان محترم. آقا دقت کردهاید ما ایرانیها اصولاً فاز منفی داریم؟ یعنی کلاً و اساساً و اصولاً و ریشهای باید ناراضی باشیم! اصلاً غر زدن و فاز منفی دادن خودش یک هدف اصولی است. مثلاً یک بابایی (نه نه! آقای بابایی نه! منظورم یک بندهخدایی است! ) کار جدید پیدا کرده، از همان روز اول از او میپرسی: «فلانی کار جدید چطوره؟ راضی هستی؟» میگوید: «نهبابا مزخرفه. زمانش زیاده، حقوقش فلانه. . .» بابا بگذار دو روز بگذرد، بعد! یا یکی دیگر رفته سفر، انتظار داری وقتی میآید سرحال و بانشاط باشد، بگوید و بخندد. ولی با یک فاز اخمو و خستهای میآید سرکار که بیا و ببین! میپرسیم: «فلانی خوش گذشت؟ »
میگوید: «نه بابا چه خوشی؟ به خاطر خانواده رفتم دیگه. دو روز هم میتونستیم بمونیم خونه استراحت کنیم، باید برداری اینا رو ببری گردش. چیه بابا مسافرت؟ مسخره بازیه! » حالا همین آقا را بروی عکسهای سفرش را نگاه کنی، در 88 درصد عکسها نیشش تا بناگوش باز استها! منتها اینجا هم کم نمیآورد که! از او بپرسی چطور به تو خوش نگذشته ولی اینطوری نیشت باز است، میگوید به خاطر خانواده میخندیدم که مسافرت بهشان خوش بگذرد! یعنی اینقدر موجودات فداکاری هستیم ما! حالا قیافه همین آدم فداکار را وقتی خانومش میگوید امشب تو شام درست کن باید ببینی! بعضی از ما از عالم و آدم ناراضی هستیم. یعنی یکجوری میگوییم فلانی خیرش به ما نمیرسد و آب از دستش نمیچکد که آدم فکر میکند از او دستمال کاغذی خواستیم بهمان نداده! بعدا کاشف به عمل میآید که جوری با طرف برخورد کردیم انگار ارث پدری از او طلب داریم. یه وقتی هست شما میگویی فلانی 200 هزار تومان قرض میخواهم، داری بهم بدهی؟ طرف یا قرض میدهد یا نمیدهد. ولی وقتی توقع داری یک نفر بیاید کلاً قرض شما را ماه به ماه پرداخت کند شما را با سنگ پای قزوین قیاس میکنند. دیگر در این شرایط حق نداری از دیگران شاکی و ناراضی باشی! اینکه خیر کسی به دیگران میرسد یا نه هم باید میزان و معیاری داشته باشد. اگر با معیار و توقع ما میزان خیّر بودن آدمها مشخص میشد که خیر بعضیها از آن طرف شر میزد بیرون! طرف عقلش را از دست نداده که بیاید جای تو مشقت بکشد! درنهایت میتواند یک جاهایی کمکت کند. توقع خودمان را پایینتر بیاوریم و همسایه را دزد... نه یعنی... چیزه. . . اصلاً همسایه را ول کنید! توقع خودمان را پایینتر بیاوریم تا اینقدر از همهکس و همهچیز ناراضی نباشیم.
آدمها گاهی از خودشان هم راضی نیستند! خب، این تا یکجایی خوب است. باعث پیشرفت میشود. یک وقتی هست میبینی طرف در کنکور شرکت کرده رتبهاش شده 10هزار، میگوید از خودم راضی نیستم. منطقی است. یک وقتی هست یکی شده هزار میگوید راضی نیستم. باز تا حدودی منطقی است. یکی میشود 100 میگوید راضی نیستم. آدم کمی شک میکند. یکی دیگر میشود 10 باز میگوید چرا تکرقمی نشدم! این موجود اخیر را باید با پشت دست بزنی توی دهانش و بگویی عمرا راهت بدهیم دانشگاه! حالا مورد حاد اینها هم هستند که طرف رتبهاش یک شده گریه میکند که چرا همه را صد درصد نزدم! ! اینها را اذیت نکنید. فقط ببندید به تخت که به دیگران آسیب نرسانند! این هم یک نوع دیگر از انسانهای همیشه ناراضی هستند.حالا اینکه از وضع کشور، از وضع اقتصادی، از وضع فرهنگی، از فیلم، از سریال، از ورزش، از همهچیز شاکی هستیم به جای خود. البته این آخریها که گفتیم، همگی رگهای از شخصیت «همیشهمنتقد» ما هم دارند که بعدا فرصت شد راجع به آن هم صحبت میکنیم.
* طنزنویس